چند مینیمال
عبور از چهارراه
سگ با خاطری آسوده میدوید. نه غم نان داشت، نه غم جا. هرجائی را که دوست داشت بو میکشید و هر کجا که دلش میخواست میشاشید. رفتن و ایستادن را او تعیین میکرد. گاهی با گوشهای آویزان سرش را بالا میگرفت وبه زن خیره میماند.
زن که صدایش کرد خودش را به او رساند و سوار اتومبیل شد ند. زن پنجره را پائین کشید. نسیمی ملایم میان گیسوان زن و موهای پشم آلوی سگ چرخ خورد و آنها درعبورازچهارراه، به مردی که با مقوائی در دست نگاهشان میکرد محل سگ هم نگذاشتند.
خاطره
وقتی دختر همسایه مرا بوسید دوازده سالم بود. مرا کشید پشت در خانهشان و سفت بغلم کرد و چند بار لبانم را مک زد. آنوقت گفت به کسی نگو… باشه… اما من رفتم به دائیام گفتم که شش سال از من بزرگتر بود.
چند روز بعد که از مدرسه برمی گشتم دیدم دائیام با دخترهمسایه آن طرف خیابان دارند میروند به طرف چهارراه که یک سینما آنجا بود.
شتر
وقتی مادرم مرد، میگفتند این شتری است که در خانهٔ هرکس میخوابد. یک شب خواب دیدم شتری پشت در خانه مان خوابیده است و زن بابام با لباس خواب پاشد رفت و سوار شتر شد. آنها رفتند به سمت رودخانه. خوشحال شدم.
صبح که رفتم لای دراطاق بابا را باز کردم، دیدم زن بابا از پشت، بابا را بغل کرده و غرق خواب هستند. درست مثل توی خواب که شتر را بغل کرده بود.
شدت علاقه
زری خانم پس ازسال ها بی خبری پاکتی از برادرش دریافت کرد که همراه نامه، دو قطعه عکس هم فرستاده بود.
زری خانم در عکس اول برادر را با همسرش شناخت که خیلی جوان بودند، اما عکس دوم را که نوشته بود پسر و نوههایش هستند نشناخت. سی و شش سال از ایران دور بود. آنها را ندیده بود.
وقتی برادرش مُرد، زری خانم فهمید عکس دوم، پسر و نوههای همسایهٔ او هستند که سالها قبل با زن برادرش ازدواج کرده بود. زری خانم از شدت علاقهٔ برادر به زن سابقش تواما ن گریه میکرد و میخندید.
عید نوروز
عید نوروز در رقابتی جانانه با عید قربان و عید غدیر با یک سرو گردن بلندتر برنده شده است. چند سالی است که مردم دو عید قربان و غدیر را به خاطر “دوپینگ” از مسابقات محروم کردهاند.
خیابان ولی عصر (۱)
کاکتوس، یک کمپوت هلو را که پراز پاناسونیک بود کنار خیابان متوقف کرد. درهمین موقع فلفل سبزها هم رسیدند.
در پیادهرو، فضانورد، به همراه سیامک سنجرانی سوار بر درخت انگور رفته بود تو سایت کاکتوس و فلفل سبزها، فضانورد با ترسولرز رفت جلو و با صدایی دورگه گفت: ” کاکتوس جون، سوراخ جورابتیم. این پانا سونیکارو ببخشین. گناه دارن. اجازه بدین چند تا سکهٔ رایج بلاد اسلامی پخشکنیم.”
کاکتوس = سرپرست نیروی انتظامی
کمپوت هلو = ماشین پر از دختر
پاناسونیک = دختر ناز و خوشاندام
فلفل سبز = سرباز نیروی انتظامی
سوار بر درخت انگور = آدم مست که تلوتلو میخورد
سیامک سنجرانی = سیم و سنجاق. (اسباب و لوازم آدم معتاد)
رفتن تو سایت = تو نخ کسی رفتن
سوراخ جوراب = نهایت اخلاص و فروتنی
سکه رایج بلاد اسلامی = صلوات. (چیزی که همه توان دادن آن را دارند)
_________________
(۱) با استفاده از اصطلاحات (زبان) جدید بچههای تهران