چهار شعر از اُرا ( شهین خسروینژاد)
اُرا (شهین خسروینژاد) سال ۱۳۳۸ در کرمان متولد شده و تحصیلات خود در دوران متوسطه را با اخذ مدرک دیپلم ریاضی به پایان رسانده است. سابق بر این، دانشجوی رشته فیزیک بوده و دارای مدرک کارشناسی رشته مترجمی است و کارشناسی ارشد رشته زبانشناسی. اُرا مثل اغلب شاعرها از کودکی شعر میسروده، اما از سال ۱۳۶۷ شعر به دغدغه اصلی زندگیاش تبدیل شده است.
سالهای آغازین دهه ۱۳۸۰ سرآغازی برای انتشار آثاری از او به شمار میآید. از جمله کتابهای اوست:
«و ربط دارد هر چیزی به همه چیز»، «برگها در وای» (نامزد دریافت جایزه شعر امروز ایران | کارنامه)، «رامش» (برگزیده چهارمین دوره جایزه شعر کارنامه)، «در اعماق این شعر» (گزیدهای از سه اثر ذکر شده)، «پستههای کوهی»، «در راه»، «آفتاب پیش از الف»، «همین که است»، «با موریانهها در راه» (برگزیده جشنواره آن و برگزیده چهارمین دوره جایزه شعر زنان ایران | خورشید) و «امپرسیون بیرون غار».
۱
نیروی جانب هم
ما را سفیر جانمان
به لحظۀ دیدار هم رساند!
از کرمان تا کالیفرنیا یعنی صفر
یعنی بهدور خود چرخیدن
یعنی از هر نقطۀ گموگور
دوباره بر به نشانهای از خون خودت میگردی
بهرغم تغییرات جوی
و تقسیمات عجیب
بهرغم غیر هندسی بودن زمین در دقایق حال ( جسمی مچاله )
بر بازیِ شاخ
و احتمالن دم!
دوباره میگردی
هر بار زاویههایی به فهرست بارَت
می افزاید
در جار و قار نمی شود حتی
دو کلمه نگاه با هم داشت
مسابقاتِ سخن رالیِ سبقت به هر طریق
دیگران
مدام در حال زیر گرفتنِ دیگران
خبرگزاریها را
در آن دمِ با هم بودن
بستیم
حتی تصادفات کلاسیک مثلا میان نیوتنو لایپ نیتس
آرامتر لطفن کشف بکنید!
بچه میخواهد بخوابد
از صبحچین
گفتم پای روان سیبی برایتان بپزم
بزنم بهچاک محبت
چه رابطهها چه تبادلها با سکویاها
ما را میفهمند
فرزانه انگار
صبور آنقدر صبور …
جادوی تن غولآسایشان
حسهایشان
نفسهایشان
خانوادهای کوچکیم چگونه کافیِ محیطِ دایرۀ کمرش شدهایم؟
بهآرامی چرخیدیم
اُ گوش دادیم به سکوتِ مرموزِ کهنسالترین
موجودِ در حیات
نه وحشت ارهها نه تداعی خدشهها
از دل سکویاها، صدای طبل زمین
تنها صدای طبل زمین
یکی شدیم با صدای طبل زمین
تاپ تاپِ طبل
زمین
.
بوی خاص درختان
در کالیفرنیا
در کرمان
این فاصله یعنی
صفر
برغم تناقضات
و X= MC2
آن بالا خدایی هست
و گالیلهئو گالیلهئی به صورت یک قمر
یا یک چشم فضایی دور
اینجا و آنجا
بی خانمانی شاخو دم ندارد
هر چند زمین
هم شاخ دارد
هم دم!
۲
خانم بیواسطه
استخوان
کاملا لخت نمیکنیم
میوه نمیچلانیم تا ته
نگهبان به عمد، شلنگِ گشوده را
وقتی قرار است
لابلای شمشادها
جایی بیابی برای خواب، وِل
وسط کُرتها
میکند با فشار
آخر تو هم از این زبالهها سهمی داری!
کمی از عطای مرا در باقیِ این
تُنِ ماهی
غضروفهای مرغ
ضدِ نطفهو مُسکنو درد
رحمت بر مردگان من لحظهای بفرست
دچار تهوعم
از تکرار مومیاییِ ۳
و… زوزۀ گرگ
اِل سی دی را که آوردیم گفتم کارتنش میتواند
اتاقی باشد
برای این گربۀ مضروب
و احیانا بچههاش
این موقعیتی استثنایی نیست
شامل هر کسی میتواند باشد
پروانۀ ریزی اگر بال شدیدتری میزد در وسطِ
غلات
کوه صاحبالزمان میلرزیدو
نافمان به شکم دیگری میبست
موقعیت من به مویی بند
موقعیت تو وصلِ به
هیچ
آمار را میشود گرفت؟
در سرمای چنین شبها که تو ناگزیری از اتاقکِ نگهبانها؟ ـ
دخترِک پنج سالهات از ساعت یک
خودِ زخمیات در نزدیکیهای صبح
سحر
چمنها بکلی یخ زدهاند
۳
واحد معنایی
گفتهاند واحد معنایی هستی
و فاصله داری از دو طرف
انسان هم به همینگونه تنهاست
بهرغم سلیمهایش
و تکههای گمو گور شدهاش در کل
نگفتهاند در چه بافتی
و با چه کسانی
جبرِ ترکیبی دارد یا امکانش را؟
آیا جورِ سازه بهنظر میرسد یا ناجور؟
جایی برایش در نظر گرفته شده؟
میتوانست سقط شده باشدو جایش را به
گزینههایی دیگر
میتوانست جای دیگری رخ
دچار چینشهایی دیگر
ما میتوانستیم لانه مان را روی
کولمان
جای دورتری ببریم در احتمالات؟
به همسرم میگویم
حالا که بچههایمان پریدهاند
دورمان هم خالیاست
آسیبهای زمین هم که قابل جبران نیست بیا سقطِ مادرمان
شویم
سپس روی مبل لَم میدهیمو نُ سیگنالها را از این کانال به
آن کانال
همسرم می گوید هیچ جایی بهتر از خانۀ خود آدم
نیست
۴
همپوشانی
وانمودِ تلاطم روحم به ایستایی
راکدش مورد تایید است
میگذارمش مسکوت
علیالحساب به واجبات دیگری میپردازم
قسط
پدرم از موعد قبض روحش گذشته بود
وکالت به من داده بود
فراموشی را تدریجا
از فقدان رفقایش میگرفت
با آنهمه نظم.
این بها را بهموقع میپردازم
که بهدقت تشریحم کنید
به گریه نپردازید
سیاه نپوشید
خدشه نزنید بر این جشن
مهم استفادههای متفاوت از
جاذبۀ بافتهاست
در اندامهای روحی شاعر یا شعر
اعتلا هم هست
خانوادگی هستم
فردیتیافته
پخته به پرداختهایی گاهی
تا رویش بشود حساب
به شرط آنکه نشود جبر/ دستور مجهولاتو ناتجربیات
من که فیزیکی بودم
چگونه رسیدم به بخش روح
و در مراسم تبدیل بخش به سطوح بالاتر شرکت کردم
با آنکه دانشجو محسوب
نمیشدم دیگر
اخراجی خورده بودم
به اضافۀ قرص سردرد
میرفتم تا کتلتها را سرخ
نگه دارم
با سیلی
در ویدیو کنفرانس برندگان نوبل
برای استادان محبوبم
شدیدتر از همه کف زدم
کناریهایم: شاگردشان هستی!!!؟
ـ : نه
ولی…
اگر بتوان تا نزدیکی صفر مطلق
حرارت عکسشان دادو کنار هم نگهشان داشت
همپوشانی داریمو نوسان
همینطوری روحها هویت زمینیشان را میدهند از دست
تا یکسان بهنظر رسند
یکی، در یکی باشند
نیاز به آمار کوانتومی داریم
خوابش را دیدم
چگونه روحهایمان به سمت هم حرکت می کرد
وقتی در نقطهای دور
مشغول زدن تخممرغها
بودم
برای تولد
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
In touch with the Iranian cultural diaspora.
Shahrgon is an online magazine for Canada’s Iranian cultural diaspora and Persian-speaking languages.
Shahrgon started working in Vancouver, Canada, in 1992 with the publication “Namai Iran” and then in the evolution of “Ayandeh” and “Shahrvand-E Vancouver,” it transformed into Shahrgon.
Shahrgon; The magazine of the Iranian cultural diaspora;
شهرگان مجلهی دیاسپورای ایران فرهنگی در ونکوور کانادا از سال ۱۹۹۲ با نشریهی «نمای ایران» آغاز بهکار کرده و سپس در فرگشتی از «آینده» و «شهروند ونکوور» به شهرگان فراروئید