“کابل خونین” در “چهارشنبه ی سیاه”
“خستگان مرگ، به سوی ارگ، اما نه باز هم معطوف به مرگ. میشه گفت مرگ در عادت جمعی ما بیشتر از زندگی جاخوش کرده. ما به مثابه انسانی افغانستانی همسایه ی نزدیکتر مرگیم و سویه ی شبکه ی زندگی ما طوری است که پدیدههای زندگی در آیینه ی مرگ تفسیر میشوند، حرفهای زندگی در حول مرگ می گردند، آرزوهای زندگی در باد مرگ میچرخند.”. (“کبیر مبارز” در فیس بوک).
در فردای انفجار انتحار با کانتینر ِ تی ان تی ِ داعش در “وزیرمحمداکبرخانِ” کابل (یکی از “امن ترین” مناطق شهر و در نزدیکی وزارت امور خارجه ی افغانستان و چند سفارت خانه از جمله سفارت آلمان و ایران) در روز چهارشنبه ۳۱ می ۲۰۱۷ ، با ۱۰۰ نفر کشته و ۶۰۰ نفر زخمی، دنیا شاهد یکی از بزرگترین تظاهرات خیابانیِ افغانستان در این ۱۵ سال اخیر ( پس از “سقوط طالبان”) و در این دوسال مدت حکومت ملی به ریاست جمهوریِ محمد اشرف غنی درکابل بود. این تظاهرات به گلوله بسته شد و طی آن ۸ نفر کشته شدند و آن شکافی که به تدریج مابین دولت و مردم، به واسطه ی کشتارهای انتحاری پی در پی، ناامنی شبانه روزی، وضعیت اقتصادی رو به نزول و فساد اداری در میان دولتیان بوجود آمده بود، حالا به صورت رودررویی کامل مردم با دولت در خیابان ها به شکل تظاهرات خیابانی، و تحصن در خیمه ها در مقابل ارگ ریاست جمهوری در آمد که در آن مردم خواستار استعفای محمد اشرف غنی، رئیس جمهور، و عبدالله عبدالله رییس اجرایی و مقامهای ارشد امنیتی، فراهم آوردن امکانات جدی امنیت مردم، اعدام زندانیان داعش، رسیدگی، شناسائی و محاکمه ی عاملین انتحار و به گلوله بستن مردم، و عدم مقابله با حرک ظرفیت های مدنی و اعتراض های مسالمت آمیز دموکراتیک شدند.
معترضان در خیمه های تحصن با نشر قطع نامهیی از جامعه ی جهانی، نهادهای حقوق بشری بینالمللی، نهادهای همکار مبارزه با تروریسم و سازمان ملل متحد میخواهند، رویداد خونین روز چهارشنبه را به عنوان جنایت ضد بشریت شناخته، در پیگرد قانونی عاملان آن مردم افغانستان را یاری کنند. این قطعنامۀ ۵ مادهیی حکومت را فاقد مشروعیت قانونی دانسته و خواهان استعفای سران حکومت شده است. معترضان همچنان بر خواستهایشان تأکید دارند و میگویند که تا زمانی که پاسخی مثبت دریافت نکنند به دادخواهی و حرکت مدنیشان ادامه میدهند. برکناری محمدحنیف اتمر، مشاور شورای امنیت ملی را پیش شرطِ بازشدن ِ در ِ گفتوگوی معترضین با حکومت است. برخی از باشندهگان ولایتهای هرات، بغلان و تخار نیز در حمایت از معترضان کابل به جادهها ریختند و خواستهای مشابه معترضان کندز، بدخشان و بلخ را مطرح کردند.
مسعود اسپنتمان: ” راهپیمایی امروز موجب شد تا طالبان ارگنشین وادار گردند همان خشونت عریانی را که پیشتر در دهمزنگ به داعش حواله داده بودند، خود بهکار ببرند. امروز اشرف غنی ماند و مشروعیتی که دیگر نخواهد داشت.”.
“جعفر اظفر” می گوید:” هیچ صلاحِ در سقوط یک نظام دیده نمی شود، پایان دادن عمرِ یک نظام با زور مردم و یا هر قدرت دیگر به آنارشیسم کوتاه مدت و غالبا دراز مدت منتهی می شود. بجای سقوط در کام آنارژیسم تمرکز بر اصلاحات بنیادی معقول تر است.”.
“کاوه جبران”،نویسنده ی کتاب ” زنده گی به سفارش پشه ها” در فیس بوک خود تحلیلی می دهد از شرایط افغانستان که بدنت را به رعشه می اندازد. بسیار نومیدانه است. درندگی و مال خوری و در عین حال درماندگی از سرتاپای نظام را به رشته می کشد. می گوید نظامی نیست. حال سئوال اینست که خوب شاید چون نظام نظام نیست، راحت تر بتوان آن را سر به زیر آب کرد. آن را تغییر داد. بخوانید:
“ترس از فروپاشی یک توهم
در کانون توطیه و دسیسه و ترور، به گمانهزنیها و محاسبات ریاضیکی نمیتوان اعتماد کرد. بر بنیاد هر گونه احتمالی که میتواند ممکن باشد، اندیشیدن و موضع گرفتن خطاست. ماست مالی واقعیت های اجتماعی بر اساس ترحم و درس های اخلاقی نیز خطای مضاعف است. حتا اذعان و درک فاجعه یی قریب الوقوع.
رویدادهای جنایت بار و روزمره ی این جا از روی دیگر قیاس و استقرا و پیش بینی دسته بندی و توضیح نمی شود. فقط تجربه است و فهمی عینی که می توان بر مبنای آن قضایا راموقتا تبیین کرد و به گونه یی برای زنده ماندن کوشید.
اعتراض برای امنیت و بعد سرکوب اعتراض و بعد سرکوب سوگواری فقط همین امروز اتفاق نیفتاده که آن را با گمانه زنی، توطیه ی دشمن تلقی کرد. همین دیروز اعضای جنبش روشنایی تکه تکه شدند. نتیجه ی تحقیق گزارش آن ماجرا چرا کتمان شد و چرا روی ماجرا سرپوش گذاشتند؟
همین طور رویدادهایی که پشت هم اتفاق افتادند و بس که انبار شدند، حالا در یک روند گزارش های خونین و خونین تر که هم چون رویدادهای پیش از این… اتفاق افتاده بود، می آیند. حقیقت آن است که ما با انبوهی از نزول مرگ جمعی رو به روییم که دیگر به عادت مان تبدیل شده است، کلیشه شده و تا وقتی از بسته گان و خویش و قوم مان نمیرد، صدای مان بلند نمی شود. این کلیشه خصلت هرگونه مقاومت واعتراض را در ما کشته است. ترسِ از بد بدترش را در ما جا داده است. حقیقتأ من نمی دانم تفاوت میان مرگ تدریجی و روزمره و فاجعه یی که جمعی از آقایانِ دوراندیش هر از گاهی احتمال آن را عنوان می کند چه است؟
ترسیم فاجعه ی قریب الوقوع، در برابر هرگونه اعتراض برحق مردم، نشانه ی توطیه و جبن است. پیش بینی فروپاشی نظام، به عنوان نقطه ی نهایی اعتراض عرض غیر مسئولانه و چموشانه ی همان هایی است که نفعی در وضعیت موجود دارند. پرسش اما این است که فروپاشی کدام نظام؟
آن چه که وجود دارد، نظام نیست.
شبکه یی از مافیای قومی قدرت است که بر اساس سلسله مراتب اقوام، از دل یک انتخابات بدنام و مضحک بیرون آمده است. بوروکراسی فاسد و غیر عادلانه یی است که قدرت های جهانی و منطقه بر اساس تشخیص و مصلحت شبکه های استخباراتی شان آن را می چرخانند. مثل یک بیمار پوسیده و آماسیده به آن تزریق می کنند، آن را تیغ می زنند و به عمرش می افزایند. نظامی که سرباز ارتش و پولیس آن اجیر و معتاد است. نظامی که حتا یک کاریابی ساده در آن بر اساس واسطه ی قومی و پول و رابطه است. نظامی که زنش را ملا عام سنگسار می کنند و می سوزانند و مردش تیرباران می شود و کودکش را به نیت استفاده ی مالی و جنسی اختطاف می کنند. نظامی که یک قوم مترصد احوال است و رسیدن به تصدی وزارت خانه یی، تا حتا چای دارباش آن اداره را از کار برکنار کند. نظامی که لابی های قومی هرروز در کشورهای خارجی برای رسیدن به امتیازهای بیشتر علیه هم وطن خودش توطیه می کند.
دزدی، قاچاق، تجارت های غیر قانونی، زورگویی و قانون شکنی از وظایف عمده ی قانون گذاران پارلمانش است. متصدیان وزارت خانه هایش با چنگ و دندان به جان پروژه های باد آورده ی جامعه ی جهانی افتاده تا با طراحی برنامه های خیالی پول ها را از دور خارج کنند. دزد پول مردم، مشاور رئیس جمهور تعیین می شود و رسانه هایش شبانه روز نفرت قومی پخش می کنند و بر مبنای قوم ومنافع سیاسی، علیه هم دیگر توطیه دارند. همین نظام فرو می پاشد؟ همین نظامی که میلیون ها انسان شهروندبیکار را در دل خود جا داده است و که حتا شهروندش وقتی تا دست شویی هم می رود در دلش خیر می کند که شکار انتحار نشود؟
این تجارب روزمره و فهم روزانه ی مردم از وضعیت و از همین نظام است. نظامی که این قدر فروپاشی اش علم می شود، غیر از این نیست. مردم امنیت می خواهند اما نظام داران وحدت را پیش می کشند. مردم اعتراض می کنند، نظام داران مردم را به گلوله می بندند.مردم رفاه می طلبند،نظام داران به میان شان انتحاری می فرستند، مردم عدالت می خواهند نظام داران عنوان می کنند که افراد متعلق به فلان قوم است و ملی فکر نمی کنند.
این نظام فقط هیأتی پوشالی دارد. از درون هیچ چیز نیست. نیز هیچ عمدی در تسریع متلاشی شدن آن نه از سوی معترضان و نه از سوی مردمی که هر روز در جاده کشته می شوند وجود ندارد. حالا که اسلحه و مسئولیت امنیتی هم چون گل نبی احمد زی ندارید و نمی توانید مردم را از انتحاری بترسانید، و نیز وجدانی که یک جمله در دفاع از قانون وحق اعتراض بنویسید، دردفاع از جوانانی که فقط برای اعتراض کشته می شوند، در در دفاع از مطالبات مردم؛ پس لطفأ انرژی معترضان را با هشدارهای پیامبرانه نگیرید. این نظام از سوی همین سیاست مردان و نظام داران فرو خواهد پاشید و سهم معترضان در ایجاد چنین وضعیتی صفر خواهد بود.”.
“فردین فروتن” در فیس بوک خود می نویسد: “حکومت بر اساس مفهوم مدرن و مطابق قرارداد اجتماعى که میان شهروندان و حکومت منعقد شده، مکلف است امنیت شهروندان را تامین کند. بنا و بقاى حکومت مبتنى بر تامین امنیت شهروندان آن است. وقتى حکومت نتواند یا نخواهد امنیت شهروندان را تامین کند، دیگر آن حکومت، حکومت مردمى نیست، اطاعت از آن واجب نبوده و قیام علیه آن مطلقا مشروع و گاهى مکلفیت است. اعتراض حق شهروندى است و در هیچ حالتى حکومت نمى تواند اعتراض مدنى را با شلیک گلوله پاسخ دهد، هرگاه چنین کند، در حقیقت پا روى قرارداد اجتماعى، دموکراسى، قانون اساسى و کنوانسیون هاى بین المللى حقوق بشر گذاشته است. (کاوه جبران)”.
“خشونت دشمن مشترک همه ی ماست،
بر زمینه ی خشونت است که استبداد بالیدن می گیرد”
مسعود حسینی روزنامه نگار و عکاس می نویسد: “تمام کسانی که به دولت افغانستان اسلحه می دهند مسئول کشتار تظاهرکنندگانند.” و ” کمیسیون مستقل حقوق بشر افغانستان عمیقاً باورمند است که راه اندازی تظاهرات مسالمتآمیز و قانونی و مشارکت در آن، یکی از حقوق بشری شهروندان و از مظاهر و مشخصههای نظامهای دموکراتیک و مردم سالار است. حق آزادی اجتماعات از جمله مهمترین حقوق مدنی و سیاسی شمرده میشود. قانون اساسی افغانستان و اسناد بینالمللی حقوق بشر تظاهرات و اجتماعات صلحآمیز و قانونی را به عنوان یک حق مسلم و اساسی شهروندان به رسمیت شناخته و دولت را مکلف به رعایت این قوانین می کند.” و ” خشونت دشمن مشترک همه ی ماست، بر زمینه ی خشونت است که استبداد بالیدن می گیرد. خشونت داربستِ نظام های مستبد دینی، سیاسی، نژادی و زبانی است. تمام نظام های مستبد از طریق تغذیه خشونت عمر می کنند. استبداد اما، نافی انسانیت است، در سایه ی استبداد انسانیت و هویت واقعی افراد کاریکاتوریزه می شوند، آنچه بجا می ماند هویت است باژگونه و غیر واقعی. آنچه را فرد در ظلِ استبداد از خود نشان می دهد غیر از آن چیزی است که هویت واقعی او است. دستگاه غنی با اعمال خشونت عمر نظام بیمار و مفسد اش را تداوم می بخشد، جریان مخالف هم تلاش می ورزد تا از طریق اعمال خشونت به آنچه آنها حق می گویند برسند، غافل از اینکه با خشونت و کنش های قهر آمیز جز پرش به زاویه ی دیگرِ استبداد، نمی شود به حقوق فراگیر و عدالت اجتماعی رسید. پس با خام خیالی و راهکار های رادیکالِ عفونت آمیز تلاش نکنیم خشونت را تبلیغ و یا توجیه کنیم.”…” باید معلوم شود که چه کسانی بر روی مردم بی سلاح شلیک کرده و ٨ نفر مظاهره کننده را کشته اند!؟ هم طالبان می کشد، هم داعش و حالا دولت هم بر روی مردم بی دفاع آتش گشوده و ٨ نفر را کشته است. لت و کوب و گاز اشک آور و پولیس ضد شورش کافی بود ولی کسانی هم بودند که از بین پولیس بر مردم شلیک می کردند! سربازی را دیدم که سلاح آمریکایی به دست داشت و به شدیدترین الفاظ مظاهره کننده را فحش می داد. به یک خبرنگار می گفت که اگر دلش شود خبرنگارها ره هم تیرباران می کند! چنین افرادی امروز با لباس پولیس و برای دفاع از دولت آمده بودند!!!!.”.
“زندگی امروز مردم افغانستان،
همواره بر کف دستشان است”
ستار ثابت می گوید: ” مردم افغانستان در حالتی بهسر میبرند که بالای هیچ یک از لحظات زندگیشان و بر هیچ قسمتی از خاک کشورشان اعتماد ندارند تا زندگی خود را به آن بسپارند. از این است که زندگی امروز مردم افغانستان، همواره بر کف دستشان است، چون مأمن دیگری ندارند. اکنون کار بهجایی رسیده که حوادث مرگبار و سنگین ناگهان سر میرسند و جمع بزرگی از شهروندان دست و پا بسته را به خاک و خون میکشند و یا کلاً پارچه – پارچه میکنند و به هوا میفرستند. وضعیت تردید، شومترین وضعیت است در حالتی که مسألهی آن مرگ و زندگی انسان باشد، آنهم نه یکی – یکی، بلکه انبوهی از آدمها ممکن است در یک لحظه از حق حیات محروم گردند. با اینحال، شاید در هیچ زمانی – حتا در طی همین یک و نیم دههی تلخ و تردید – مردم افغانستان و به ویژه شهروندان کابل، به اندازهی اینروزها خودشان را مظلوم و بیدفاع نیافته باشند. انفجار رخ میدهد و بیشتر از ۶۰۰ انسان بر اثر آن یا اساساً از زندگی ساقط میشوند و یا دچار چنان سرنوشت غمباری میگردند که اگر مرگ و زندگی در این وطن به ارادهی خودشان میبود، مرگی شرافتمندانه را بر آن حالت ترجیح میدادند، حالتی که یا دستها را از شانه از آنها گرفته و یا پاها و شکم و سینه را شرحه – شرحه کرده است.”
“پدیدهیی تکین که هنگامی که وضعیت شکاف برمیدارد”
“عمران راتب” نویسنده و منتقد با استفاده از عنوان یک سخنرانی مراد فرهاد پور – قدرت حاکم و حیات برهنه -، مفهومی که جورجیو آگامبن، فیلسوف ایتالیائی آن را مطرح می سازد، می گوید: ” اما تظاهراتهایی که از دو سال به این طرف در کشور در حال نضج و قوام گرفتن است و میرود که خود تبدیل به یک ساختار یا دستکم پیش زمینههایی برای شکلگیری ساختاری اجتماعی پیشرو و منطقی پالایش یافته برای درک و مواجههی درخور با تحولات در حیات جمعی شود، اینک آن مسئولیتی را که قانون آن را برای حکومت تعریف کرده، اجرا میکند” و این وضعیت را به گفته ی بدیو یک رخداد می نامد: “پدیدهیی تکین که هنگامی که وضعیت شکاف برمیدارد، پدیدار میگردد. این بدان معناست که پایههای مقوم و نگهدارندهی یک وضعیت، گاهی دچار چنان حالت نقصانی میشوند که قادر به حفظ و ترمیم خود نیستند و در نتیجه، این نقصان شکاف یا حفرهیی را در دل وضعیت پدید میآورد. ما این حفرهها را در قلمرو مسئولیت حکومت وحدت ملی فراوان دیدهایم. از فاجعهی شاهشهید آغاز تا فاجعهی روز چهارشنبه هفتهی گذشته در دو قدمی ارگ ریاستجمهوری. “.
” “لندغر”ها متحد شوید! تا لرزه بر اندام وطن فروشان آدمکش بیفتد”
رسانه ها برخی با گرایشات دولتی، با کسانی که تظاهر کنندگان را لندغر خواندند هم رأی شدند ولی تعداد زیادی چون “سلام وطندار” و “روزنامه ی اطلاعات” در همراهی تظاهرکنندگان و شبکه های اجتماعیِ حکومت ملی غنی را سبب بی امنیتی و سپس کشتار مردم عزادار تظاهر کننده می دانند.
در پی این اعتراضات اطلاعیه ای از جانب دولت جمهوری افغانستان صادر می شود و در آن از جمله ذکر می کند که: “… دولت جمهوری اسلامی افغانستان معتقد است که تظاهرات مدنی و صلحآمیز براساس قانون اساسی کشور، حق همه شهروندان است و دولت خود را مکلف به حمایت از آن میداند… حکومت افغانستان، از بزرگان و فعالان مدنی تقاضا مینماید که روند تظاهرات را مطابق با ضوابط قانونی و منافع عمومی روحیۀ مردم، مدیریت کنند. دولت جمهوری اسلامی افغانستان از نهادهای مدنی و تظاهراتکنندهگان صمیمانه میخواهد که خواستهای مدنی خود را از طریق بحث و مفاهمه با دولت درمیان گذارند، تا راهکار مناسب، عملی و مشترک برای حل مشکلات موجود جستجو گردد. همه میدانیم که مردم با درک قوی دست به حرکتهای مدنی میزنند و دراین میان حساب آنعده کسانی که بخواهند آشوب به پا کنند و نظم عامه را برهم زنند، از این صف جدا است و به آنان اجازه داده نخواهد شد تا از احساسات مردم بر ضد منافع مردم استفاده کنند…”.
“فتنه ها آشکار می بینم
دستها توی کار می بینم”
در این میان “سوما قاری” در فیس بوک این قطعه از ملک الشعرا بهار را بدین مناسبت پست می کند:
فتنه ها آشکار می بینم / دستها توی کار می بینم
بهر تسخیر خشک مغزی چند / نطقها آبدار می بینم
آلت دست ارتجاع و فاشیست / جملگی را قطار می بینم
آنکه را داده جان به راه وطن / بی سر انجام و خوار می بینم
چاپلوسان و چاکران قدیم / روی مجلس هوار می بینم
و آدمی را که ترک تجربه کرد / بی تعارف حمار می بینم
وانکه ننهاد فرق دشمن و دوست / چاره اش انتحار می بینم
چاپلوسان و چاکران قدیم / روی مجلس هوار می بینم
و آدمی را که ترک تجربه کرد/ بی تعارف حمار می بینم
وانکه ننهاد فرق دشمن و دوست/ چاره اش انتحار و می بینم.
و روح الله امینی شاعر از قول قائم مقام فراهانی نقل می کند:
“زاهد چه بلایی تو که این دانهٔ تسبیح
از دستِ تو سوراخ به سوراخ گریزد!”
[clear]
شبکۀ غولآسا
و قدرتمند کلپتوکراتها (دزدسالاری)
در افغانستان
“سید مشتاق سادات” دانشجوی کارشناسی ارشد رشتۀ مدیریت مالی در دانشگاه لندنِ بریتانیا در مقاله ی مفصلی که توسط “عارف هوشنگ” در روزنامه ی اطلاعات ۳۰ فروردین ترجمه شده است، چنین آغاز می کند: ” جنگ اصلی در افغانستان، مبارزۀ مردم با اعضای فاسد و مافیایی طبقۀ نخبۀ حاکم – دزدان منابع ملی- است… . این بار نخست نیست که مقامهای دولتی با معاملات پشت پرده، موقفشان را حفظ میکنند. شبکۀ غولآسا و قدرتمند کلپتوکراتها (دزدسالاری) در افغانستان شوربختانه هرگونه امیدواری و رسیدن به بهترین وضعیت اقتصادی، امنیتی و صلح را همیشه دچار چالش کرده و بسوی نابودی سوق داده است… . این میزان وحشتناک فساد، ثمرۀ منفی چندین دهه جنگ ویرانی در کشور و تزریق میلیاردها دالر کمکهای بدون بازپرس و نظارت کافی جامعۀ جهانی به نهادهای ضعیف دولتی است. {«جولی بی شاپ»، وزیر امور خارجه استرالیا از کمک ۱۰۰ میلیون دالری این کشور به افغانستان خبر داد و تعهد سپرد این مبلغ در سال های ۲۰۱۶ و ۲۰۱۷ میلادی پرداخت شود… قدرت های جهان در کنفرانس بروکسل چون جان کری، وزیر خارجه ایالات متحده و بان کی مون دبیر کل سازمان ملل و دونالد تاسک، رئیس اتحادیه اروپا تعهد کردند که تا پایان سال ۲۰۱۶ میلادی، چهار میلیارد یورو سالانه به افغانستان به منظور “ایجاد استراتژی جدید برای باثبات سازی و صلح احتمالی” کمک کند. گفته شده بود کمک های مالی به افغانستان مشروط به همکاری این کشور در بازگشتاندن ۸۰ هزار پناهجو از کشورهای این اتحادیه است (توضیح کمک های مالی از منابع خبری دویچه وله و سلام وطندار}. فساد گسترده در دولت خود باعث خرابشدن وضع امنیتی، عدم خوشبینی برنامههای رشد اقتصادی و در مجموع باعث به وجودآمدن یک دولت ناکارا و بدون رعایت تفکیک قوا شده است؛ بناً جنگ واقعی در کوهها نه، بلکه در شهرها باید آغاز شود. برای رسیدن به این هدف، ما نیازی بنیادی به یک نیروی بالقوۀ متخصصِ مسلکی نسبت به یک اردوی مسلح داریم. سلاح این جنگ کلاشنیکوف نه، بلکه معرفی مکانیسمهای جدید مبارزه با فساد مانند مکانیسم ضبط و تصفیۀ ثروتها و ملکیتهای اندوختهشدۀ حسابدهی است…. نقش جامعۀ جهانی در تطبیق این ریفورم حیاتی است، زیرا آنها میتوانند کمکهای آیندۀشان را بر مبارزۀ جدی و بنیادی علیه فساد و شبکۀ کلپتوکراتها مشروط سازند. دولت افغانستان باید کار را با بزرگترین و مشهورترین مستفید شوندهگان تجارت تریاک و فساد که اکثراً مشهور هم هستند، آغاز کند…. مثلاً کلپتوکراتهای مشهوری که از مصونیت قضایی همیشه لذت بردهاند، مانند معاون اول ریاست جمهوری، عبدالرشید دوستُم که به حرف رییس جمهور یک قاتل مشهور هم است، یاد کرد؛ مالکیت داراییها و ثروت وافر از ویلا و ساختمان قصرنمایشان در شیرپور گرفته تا داشتن دهها عراده موتر زرهی به ارزش صدها هزار دالر، و اردویی از محافظان شخصی، شهود این امر است. همچنان عطامحمد نور، حاکم بلا منازعِ شمال، به شکل غیرقابل تصور ثروتمند است و اکثراً سهمدار بیشتر شرکتهای ثبت شده در حوزۀ شمال به شمار میرود. از ظاهر قدیر، محمدنعیملالی حمیدزی، ملاترهخیل کوچی از دیگر افراد این جمله اند.”.
تاکتیکِ ادامهی تظاهرات و محافظت جانِ مردم
مسعود حسینی دستورالعملی تاکتیکی جهت ادامه ی تظاهرات و در عین حال محافظت جانِ مردم در فیس بوک خود منتشر می کند. صدای عجیبی دارد این دستورالعمل. لرزه به تن می اندازد. شبیه است به آنچه در انقلاب اکتبر مشاهده کرده بودیم. با یک فرق بسیار بزرگ. حرکت مدنی مسالمت آمیز است. درست ۱۰۰ سال بعد از انقلاب اکتبر ۱۹۱۷. جهان خیلی پیش رفته است. یاد گرفته که پاسخ خشونت با خشونت نتیجه اش همانست که در انقلاب های گذشته در جهان دیدیم. مبارزان بر سر کار می آیند و همان کار می کنند که خود با آن مقابله کرده بودند.
و اما این جنبش بسیار نیرومند است. اگر بتواند از آن استفاده ی بهینه کند، نه فقط افغانستان که تمام کشورهای خاورمیانه را تحت تأثیر قرار خواهد داد، چرا که افغانستان با ویژگی های خاصی که در گذشته در مواجهه با انواع جنگ و بی خانمانی و وجود اقوام مختلف و افراطیون رادیکال اسلامی و فقر و غیره، و دشواری هایی که در این ۵۰ سال گذشته از سر گذرانده است، موفقیتش در برآوردن یک حکومت مردمی از طریق مسالمت آمیز در روند فراز و نشیب های متعدد بی شک جایگاهی یگانه در تاریخ خاورمیانه خواهد داشت.
“مهم مهم مهم
پیشنهاد استراتیژی جمعی برای گذار از این روزهای دشوار:
اول: کودکان و نوجوانان را به هیچ عنوان داخل صفوف تظاهرات یا اجتماعات سیاسی و غیر سیاسی نکنید.
دوم: هوشیار و در صحنه بمانید و از هیچ تهدیدی نترسید. رسیدن به آزادی هزینه دارد و هزینه اش را همه می پردازیم.
سوم: در هر نوع اجتماعی که برگزار می کنید، از شفاخانه ها و ایمرجنسی تقاضای آمبولانس کنید تا در صحنه آماده باشند.
چهارم: داکترهای محترم هم با تمام امکانات ممکن در تمام اجتماعات در گوشه ای امن حاضر باشند.
پنجم: لطفن با آتش نان ها همکار باشید و به موترهای آتش نشانی اجازه دهید که در نزدیک محل اجتماعات شما بمانند.
ششم: از همه مهمتر اینکه همه مردم و کسانی که در اجتماعات شما حاضر می شوندبازرسی بدنی کنید. به هیچکس اعتماد نکنید. مخصوصن کسانی که یونیفورم نظامی و یا شکل و شمایل ملاها را دارند.
هفتم: اگر انفجاری رخ می دهد، روی زمین یا داخل جوی آب نردیکتان دراز بکشید. ممکن است انفجارات بعدی هم رخ دهد.
هشتم: درکنار سیاسیون نباشید. آنها هدف اصلی تروریست ها هستند.
نهم: از راه ها و مراکز نظامی دوری کنید.اگر نیاز مبرم نیست از خانه و محل کارتان در طول روز بیرون نشوید.
دهم: هر مورد مشکوک را از راه فیسبوک به مردم اطلاع دهید.
دوازدهم: در صورت انفجار تاجایی که امکان دارد همرسانی کنید تا همه آگاه شوند و به محل انفجار نزدیک نشوند.
سیزدهم: در صورتی که انفجاری رخ می دهد، برای تماشا در محل نمانید. اگر توانایی کمک به قربانیان را دارد، دریغ نکنید.
چهاردهم: تعداد کشته ها و زخمی ها را بدون مبالغه یادداشت وعمومی بسازید.
پانزدهم: این نکات پیشنهادی را به آگاهی دیگران هم برسانید.
پیروزی ما بر نیروهای شیطانی مسلم است.
ما شایسته ی آزادی و زندگی بهتر از این هستیم.
(مسعود حسینی)”.
“در روزهای انقلاب مردم ده برابر رشد می کنند”
و این نیز “رامین انواری” نویسنده و مترجم که در متنی از مبارزات سیاسی سخن می گوید و هیچ تردیدی نمی گذارد در واقعی بودن، زنده بودن، معزم بودنِ این مردمی که سوخته اند در این ۵۰ سال گذشته و به جز مرگ و روحیه ی مرگ پرور در آن ها بوجود نیامده است. این جنبش زندگی است. برون رفت و گشایشی که هایدگر از آن سخن می گوید، آن سخنانی که زرتشت در کتاب نیچه بعد از خواب ۷ روزه ایراد می کند، آن تعبیری که دولوز دارد از درماندگی بعد از جنگ جهانیِ دوم و شکوفائی را با خود به ارمغان می آورد. خودم را حس می کنم در بحث های میانِ انگلس و مارکس یا جدل های مبارزاتی بین بلشویک ها و تروتسکیست ها، البته بدون اینکه بخواهم محتوای مباحث آنها را تأیید یا تکذیب کنم. آن حال و هوا را من در افغانستانِ امروز می بینم. اضطراب و در عین حال شوق ِ برون رفت از ظلم، از تبعیض، از استبداد دینی، شرارت های مالی و تقسیم اموال های قومی و تحجر اسلامی. مردم و هم فعالان اجتماعی، روزنامه نگاران و روشن فکران همه همراه هستند. و آنچه بسیار چشمگیر است روح مسالمت آمیز و خشونت پرهیز فراگیر است. لنین هر مشکلی هم که داشت در یک گزاره محق بود: “در روزهای انقلاب مردم ده برابر رشد می کنند”.
“هیچ حرکتِ مردمی نمی تواند برای امروز و فردای افغانستان موثر باشد، تا زمانی که (یک) راهِ خود را به شکل جدی، محکم و بنیادی از خشونت جدا نکند؛ و (دو) تنظیم ها، احزاب و گروه های بدنام را به حاشیه نراند.
(یک) توسل به خشونت، چه خشونت فزیکی و چه استفاده از ادبیاتِ خشونت در متن ها و شعارها، اولین کاری که می کند راه را بر عقلانیت بسته و فضا را صرفا سیاه و سفید می سازد. تغییر مثبت و اصلاحات درستی که بتواند به درد ما بخورد، در چنین فضایی هرگز شکل نخواهد گرفت. ما فراوان تجربهی خشونت و انقلاب های نظامی را در افغانستان و در دیگر کشوها داریم. چه انقلاب هایی که مبنای شان صرفا زیاده خواهی بوده و چه هم انقلاب هایی که بر محوریت عدالت اجتماعی و با شعارهای عدالت خواهانه شکل گرفته اند. اما هیچ کدام، ره به آینده ی بهتر نبردند. چرا؟ چون در نفسِ خشونت چیزی وجود دارد، عصبیتِ خشکی وجود دارد که به شکل طبیعی زمینه های شکوفایی را می گیرد و زمین راصرفا برای چیزی از جنس خودش – خشونت دیگری – شخم می زند.
هر خواستی، ولو به اندازه ی تقاضا برای استعفای رئیس جمهور، بزرگ باشد، از راه اعتراضِ مسالمت آمیز و عدم توسل به خشونت برآورده شدنی است؛ در صورتی که در آن راه استقامت و پایداری و حوصله مندی وجود داشته باشد. توسل به خشونت، راهِ میان بری است که فقط دور می زند و به خودش می رسد، بدون اینکه کاری از پیش برده باشد.
(دو) احزاب و جریان هایی که حداقل چهل سالِ اخیر افغانستان را به گروگان گرفته اند، نباید در امروز و آینده ی ما جایی داشته باشند. احزاب و جنبش هایی که یک زمانی، بنا برضروریات و نیازمندی های همان دوره و بر محوریت قوم ساخته شدند و به تدریج، به شرکت های تجارتی تبدیل شدند که تنها منفعتِ چند آدم را با پوششَ کذایی ِ منفعتِ قومی تأمین می کند. اگر مردم افغانستان بخواهند پای قضاوت این احزاب و گروه هابنشینند، حدودِ چهل سال تجربه ی زیسته و عینی زمان کمی نیست. حداقل نسل جدید افغانستان باید از این چهل سال درس گرفته باشد. نسل جدید افغانستان و آنهایی که امیدی برای تغییر را در دلِ دیگران زنده می سازند، باید این شهامت و جسارت را داشته باشند که جریان های بدنامی چون ” جمعیت” و “جنبش” و “وحدت” و امثالهم و افرادی که از این جریان ها نمایندگی می کنند را به حاشیه برانند.
در همین زمینه، شاید تذکر یک مسئله ی دیگر هم بد نباشد. من به خوبی به یاد دارم که عده ای از دوستان وابسته به احزاب جنبش و جمعیت، تا زمانی که از دیگِ حکومت لقمه های چرب بر می داشتند، به هرچه اعتراض مردمی بود می خندیدند و درجلسات خصوصی هم می گفتند که حفظ حاکمیت مهم تر از هر چیز دیگری است و جلوگیری از اعتراض های مردمی را به بهانه ی اوضاعِ خرابِ امنیتی توجیه می کردند. اما حالا که دست هایشان از دسترخوان حکومت کوتاه شده، به حامیان دو آتشه ی اعتراض خیابانی تبدیل شده اند. نشناختن این آدم ها، رسوا نکردن این جریان ها، و سپردن سکوی اعتراض به دست این گونه افراد، جفای نابخشودنیِ درحقِ مردمِ افغانستان است که هرگز جبران نخواهد شد. ” (رامین انواری در فیس بوک).
هایدگر از اضطراب همیشگی بشر سخن می گوید. و از اینکه بشر هیچ گاه در جای خود قرار ندارد. یا در گذشته است و یا در آینده مگر در مرگ. و نیچه از زندگی می گوید که مثلث “زندگی، درد، و دایره” است که چرخش است و مدام رو به زندگی دارد و در نهایت به رقص با زندگی می پردازد. این “رستاخیز تغییر” در افغانستان برخاسته از مرگ تدریجی، درماندگی، هراس مداوم، اضطراب، ناامنی همیشگی در این چرخه قرار دارد. چرخه ی رقص با زندگی.
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
مهین میلانی: روزنامهنگار آزاد، نویسنده، مترجم، عکاس، گرافیست و فارغالتحصیل روزنامهنگاری و جامعهشناسی از تهران و پاریس است. در ایران با روزنامههای آدینه و دنیای سخن، جامعهی سالم، ادبیات اقلیت، شرق، و…فعالیت داشته است. در فرانسه با روزنامههای فرانسوار و لوپوان. در کانادا با نشریات لووار، جرجیا استریت، کامان گرانت، نورت شور، میراکل، شهروند بیسی، رادیو زمانه و بسیاری نشریات دیگر.
کتاب “کنسرت در پایان زمستان” از اسماعیل کاداره نویسندهای که بعد در سال ۲۰۰۵ برندهی ادبی “من بوکر پرایز” شد را از زبان فرانسه به فارسی در ایران ترجمه کرد و نشر مرکز آن را به چاپ رساند. صدها مقاله، گزارش، نقد ادبی و ترجمه به زبانهای فارسی، انگلیسی و فرانسه به چاپ رسانده است. با مجامع ادبی کانادایی و ایرانی در کانادا فعالیت های زیاد داشته و بارها برای داستان خوانی و شعر خوانی توسط آنها دعوت شده است. در سال ۲۰۰۴ به عنوان مدیر هنری فستیوال قصه خوانی ونکوور استخدام شد و چندین سال در فستیوالهای فیلم و جاز این شهر سمتهایی در بخش مطبوعات داشته است. در اولین فستیوال فیلم به زبان فارسی در ونکوور به عنوان یکی از قضات در داوری فیلمها شرکت داشت.
مهین میلانی کتاب “تهران کوه کمر شکن ” را در سال ۲۰۰۵ آغاز به نگارش کرد. نگارش آن متوقف شد تا سال ۲۰۰۹ و در سال ۲۰۱۰ اولین بار به چاپ رسید. این کتاب از طریق آن لاین به فروش میرود. به تازگی نشر زریاب افغانستان کتاب ” تهران کوه کمر شکن ” را منتشر ساخته است. مهین میلانی هم اکنون چندین مجموعهی داستان کوتاه، شعر و رمان در دست انتشار دارد.
عکاسی و گرافیک دو رشته ایست که بخشی از تحصیلات و فعالیت های حرفه ای مهین میلانی را به خود مشغول داشته و با نشریات گوناگون به عنوان طراح گرافیست و دیجیتال آرتیست و عکاس همکاری داشته است.
http://milanimahin.blogspot.ca/
http://vancouverbidar.blogspot.ca/
[email protected]