«کرمپور» و «شعر مدنی»
شهرگان: کورش کرمپور، متولد ۱۳۵۵ در آبادان. شاعر، نظریهپرداز و منتقد ادبی، مدیرمسئول روزنامه «یادگاری» در استان خوزستان و دبیر ادبیات فارسی است. اولین کتاب شعر او با عنوان «ولد زن» در سال ۱۳۸۰ به همت خانم شمسی پورمحمدی (مدیر مسئول روزنامه روزان) در نشر لاجورد منتشر شد. خودش میگوید هزینه چاپ کتاب را از جوایزی که «بهمن فرمان آرا» در جشنواره سینمای اجتماعی به او هدیه داد، تهیه کرد. کتاب «ولد زن» بازتاب متفاوتی در میان شاعران مطرح کشور داشت و مورد توجه شاعرانی چون حافظ موسوی، هوشنگ چالنگی، هرمز علیپور، علی باباچاهی، علی عبدالرضایی و مهرداد فلاح قرار گرفت. «صادره از آبادان» دومین مجموعهٔ شعر اوست که شعرهای نو با لهجهٔ آبادانی را در بر میگیرد به همراه عکسهایی از بازی بهروز وثوقی در فیلمهایی چون گوزنها. کتاب «صادره از آبادان» اثری پلی ژانریک بود که مفاهیمی چون «بازیگری در شعر» به واسطه عکس و «مستند سازی» تاریخ غیررسمی را از این طریق مطرح میکرد. شعر معروف «پنکه اینگلیسی» شاخصترین شعر از این مجموعه است. متاسفانه در نمایشگاه سال ۸۳ این کتاب را علی رغم استقبالی که شده بود، از نمایشگاه جمع کردند و دیگر هیچ وقت تجدید چاپ نشد. هنوز خاطره برخوردی که با او شد را فراموش نکرده و اگر نبودند «یغما گلرویی» و «فرزان رابعی» اوضاع جور دیگری برایش رقم میخورد. حالا پس از تقریباً یک دهه سکوت که خود از آن به عنوان «شعر عصر احمدینژاد» یاد میکند، مدتی است که دربارهٔ مفهومی به نام «شعر مدنی» مسائلی را در روزنامههایی چون اعتماد، آرمان و شهروند مطرح کرده و بر این باور است که شعر مدنی تنها سیستم خوانشی است که شعر فارسی را به صورت تبارشناختی مورد بحث قرار میدهد و در بسیاری موارد گرهگشا خواهد بود. به ویژه در «رمزگشایی» از رمزگان پدیدههای «شبیه سازی» شده فرهنگی، سیاسی و اجتماعی. کرمپور چندین مجموعه شعر آماده چاپ دارد که از آن جمله میتوان به کتابی با عنوان «بیماری ایرانی» اشاره کرد که دربردارندهٔ شعرهای سالهای اخیر است. مفهوم «شعر مدنی» که کورش کرمپور در پی تبیین آن است ما را بر آن داشت که با او گفتوگویی داشته باشیم. اما او این روزها آن آرامشی را که باید ندارد. گویا به دلیل چاپ برخی مطالب در روزنامه یادگاری، برای چندمین بار به دادگاه آبادان احضار شده. اما این بار قضیه فرق میکند: چاپ مطلبی درباره «سینمارکس» آبادان و تیتری که روی عکس آیت الله «سید علی دهدشتی»* دیده میشود: «کبریت را من کشیدم».
***
شعر مدنی به چه چیزی انتقاد دارد؟
شعر مدنی با گذار از مفهوم سنتی «اعتراض» در مقام انتقاد برمیآید. اعتراض امری یک سویه است و انتقاد دوسویه. اعتراض نسبتش با طرف مقابل «سلبی» است و انتقاد «ایجابی». اعتراض با نفی دیگری خود را از مسئولیت پاسخگویی نیز میرهاند، اما انتقاد به جای نفی، نقد میکند و در نقدش مطالبهمحور است و چنانچه عرصهٔ نقد برای او تنگ شود، مقاومت منفی (مدنی) از خود نشان میدهد؛ «قدرت نسرودن» و نگفتن خود. در واقع هر تکنیک و تاکتیک شعری در میدان نقد به پاسکاری عناصر شعر مدنی میتواند کمک کند. «قدرت نسرودن» یعنی تن ندادن به عدم شرایط ارائهٔ سرایش. در این شرایط است که شعر مدنی به مرور عناصر خود را پیدا میکند. این تکنیکها و تاکتیکها هیچگاه به آرایههای ادبی سنگ شده تبدیل نخواهد شد، بلکه روی دیگری از تکنیکها و تاکتیکهای زیستی افراد و شهروندان یک جامعه است. اگر میخواهید بدانید شعر مدنی چه چیزی را نقد میکند، اول باید به مسائلی که گفتم توجه شود. حوزهٔ نقادی شعر مدنی، «موضوعی» نیست، «مضمونی» و فرایندی است. اگرچه برای تحلیلش میتوان بر اساس شاخصههای جامعهٔ مدنی، اجزای درهم بافتهٔ یک شعر مدنی را از هم مجزا کرده و دربارهٔ آنها حرف زد. در شعر مدنی مطالبهای که نتیجهٔ نقد وضعیتهاست، از خود نقد مهمتر است. انتقاد شعر مدنی، انتقاد از خودش است. انتقاد از نبودن خودش که بدل از نبودن جامعهٔ مدنی است. شعر مدنی طرف خودش را قدرت میداند آن هم در شکلهای گوناگون سیاسی و غیر سیاسی. برخلاف سنتهای دیکتاتوری، قدرتهای امروزی، خودشان را در تمام اجزای بدنهٔ اجتماعی منتشر میکنند. آنها این کار را از طریق شبیهسازی همین اجزا انجام میدهند. حوزهٔ نقد قدرت، از پنهان به پیدا درآوردن این سیستم جدید است، به عنوان مهمترین عامل نبود یا تأخیر در شکلگیری جامعهٔ مدنی. شعر مدنی عرصهٔ روشنگری همین پیچشها و خمشها است. شاعر این نوع شعر، یک «شاعر گفتمانی» ست. باید از یک هوش گفتمانی برخوردار باشد و شبکهٔ «تور ماهیگیری» این گفتمان را گره به گره بشناسد. زمانهٔ ما به شدت به این شاعر نیاز دارد.
به نظر من با توجه به صحبتهای شما، شعر مدنی به دنبال بررسی گفتمانهای اجتماعی بر رویکردهای زبانی و معناییست. درست است؟
آفرین. پرکتیسهای گفتمانی، در بده بستانی که با عناصر غیرگفتمانی دارند، پرکتیس اجتماعی را به وجود میآورند. بخش عظیم نیروی انقلاب سال ۵۷ برمیگردد به تولید متنهای ادبی و نظری پیش از خود که مؤلفههایی چون مبارزه با ظلم و ستم و امپریالیسم جهانی و غیره بود. شعرها و داستانهای پیش از انقلاب پردازش کنندهٔ گفتمان انقلاب بودند. این پرکتیسهای گفتمانی در کنار دیگر عناصر غیرگفتمانی، همچنین موج مهاجرت روستاییان به شهر، بیتوجهی به بخش تاثیرگذار مذهبی و غیره، موجب شکلگیری پرکتیس اجتماعی انقلاب شد. اما در دههٔ هفتاد بازه زمانی بروز و ظهور پرکتیس گفتمانی «پست مدرن» از طریق ترجمه و جریانهای غیررسمی، همزمان میشود با پرکتیس «گفتمانی ـ اجتماعی» جامعهٔ مدنی توسط قدرت سیاسی و رسمی. بنابراین همزمانی این دو گفتمان، با دو خاستگاه متفاوت، یک اتفاق نادر برای برساختگی اجتماعی به وجود آورد. علت نادر بودنش هم این است که معمولاً گفتمانهای رسمی (قدرت سیاسی) با گفتمانهای غیررسمی رفتاری هژمونیک دارند، اما میبینیم که در دههٔ هفتاد این اتفاق نمیافتد. علتش مولفههای مشترک گفتمان جامعهٔ مدنی با گفتمان پستمدرن است که من در پایاننامهٔ کارشناسی ارشد خودم مفصل به آن پرداختهام. در واقع شعرمدنی دههٔ هفتاد زاییدهٔ انطباق این دو گفتمان بر یکدیگر بوده که به مرور در دههٔ بعد شاعران دیگری نیز به این سمت و سو کشیده شدند و سرایندهٔ شعر مدنی. با این تفاوت که این بار تولید متن مدنی به خاطر تجربهٔ دوم خرداد و ماجراهایش کاملاً آگاهانه و برای افق پرکتیسهای اجتماعی مدنی شکل میگیرد. فرایند متفاوت گفتمانسازی تولید متنهای پیش از انقلاب، با متنهای دههٔ هفتاد در این نکتهای بود که عرض کردم. شعر گفتمانی دههٔ هفتاد که مهمترین عنصر گفتمان را در ذات خود دارد (زبان) مقدمهای برای رسیدن به جامعهٔ مدنی از طریق تکثیر شعر مدنی است. من شعرهای موفق دههٔ هفتاد را شعرهای گفتمانی میدانم نه آنچه موسوم است به شعر دههٔ هفتاد. متاسفانه رسانهورزی جای خردورزی را در تحلیلها ـ از فرایند تولید تا مصرف متن ادبی ـ فرا گرفته است. من فریب آدمهای رسانهای را نمیخورم. آدمهای رسانهای مرجع گفتمان کاوی من نیستند. «مفصلبندی» شعر مدنی را باید در کلمات «گرهگاهی» جستجو کرد. به عنوان مثال بسامد بالای واژهٔ «دیگری» و پیوستهایش در گفتار و نوشتار سیاسی، هنری و ادبی دههٔ هفتاد، یا جریانهای زنانه به عنوان دیگری جامعهٔ مذکر. به هر حال زبان به عنوان مرکز ثقل گفتمان و شعر به عنوان یک «امر زبانی»، محمل خوبی برای تولید و مصرف گفتمان جامعهٔ مدنی محسوب میشود. به عنوان مثال دیگر میتوانم به عنصر «اضطراب»، در جامعهٔ مدنی ایرانی، به عنوان یک مؤلفه برای شعر مدنی، اشاره کنم. ردپای این اضطراب را از نیما و فروغ و رؤیایی تا محمد مختاری، فلاح و هرمز علیپور میتوان دید. اما شاملو این اضطراب را ندارد.
اضطراب محصول شرایط ناپایدار است. شعر مدنی چه تمهیداتی برای ایجاد شرایط پایدار در نظر دارد؟
قدرت سیاسی از سخن خودش توتمی میسازد که دیگران باید عبد و بندهٔ آن سخن شوند. حال اگر این سخن به دلیل پیوست سیاسی به دین، ماهیتی قدسی بگیرد، دسترسی به آن و کاربری عمومیاش سختتر میشود. شهروند اساساً یک مفهوم سیاسی است، چرا که شهر مکانی است که شهروند میتواند در آن حرف سیاسیاش را بزند. اما او حتی از فکر کردن به امر سیاسی مضطرب میشود. این اضطراب در قالب یک «پلیس مخفی زبانی» در سنت زبان ما حضور داشته. وقتی که در یک جمع دو نفره ضربالمثل «دیوار موش دارد و موش هم گوش دارد» مطرح شود، پلیس مخفی زبان میشود نفر سوم آن جمع. نتیجه آنکه شما در خلوت خود به همان اندازه مضطرب هستید که در ملاء عام. جامعهٔ مدنی اما ذاتاً ماهیتی غیر سیاسی دارد. در واقع استقلال جامعهٔ مدنی در عین مهار قدرت دمکراتیک، مهمترین مؤلفهٔ هویتیاش است. این استقلال از قدرت سیاسی است که ترس زبانی جامعهٔ مدنی از قدرت را دیگرگونه تعریف میکند. شعر مدنی تلاش کرده که این اضطراب به سخن در بیاید. بیان شفاف این اضطراب، افشای اضطراب و در نهایت افشای پلیس مخفی زبان است که در خدمت قدرت سیاسی است. «بیان حقوقی» اضطراب، چهرهٔ پنهان و به ظاهر دموکراتیک قدرت را افشا میکند. شما در شعرهای «اعتراضی ـ انقلابی» دهههای پیش، این اضطراب را نمیبینید. هرچه هست شجاعت است، حماسه و قهرمانگرایی. شعری که برای شاعر و مخاطبش هزینهسازی میکند. اما شعر «انتقادی مدنی» برای قدرت سیاسی هزینه خواهد ساخت. به عبارت دیگر شهروندی که به حقوق خود آگاه است با بیان شفاف اضطرابش، حق آرامش خودش را طلب کرده است. شعر مدنی بر محور حق و حقوق است نه آرمان و هدف؛ از یکی «شهروند» متولد میشود و از دیگری «قهرمان». جامعهٔ مدنی به قهرمان نیاز ندارد. قهرمانها و دیکتاتورها در طول تاریخ یکدیگر را تغذیه و بازتولید کردهاند و به همین دلیل مفهوم «مردم» به «شهروند» تبدیل نشده. هر دو از مردمی حرف زدهاند که وجود خارجی نداشته. جامعهٔ مدنی ضدّ مفهوم انتزاعی «مردم» است. مردم در جامعهٔ مدنی مفهومی کلی و انتزاعی نیست. دقیقاً از تک تک شهروندان شکل میگیرد. با تمام فردیتها و تفاوتهایشان و نظام حقوقی که این تفاوتها را لحاظ کرده، نامش جامعهٔ مدنی است.
آیا شفافیت بیان شعر مدنی، مبنای خروج از بیان استعاری است؟
استعاره مربوط به جوامع غیر مدنی است، در غیر این صورت در جامعهٔ مدنی کارکردی زبانشناسانه خواهد داشت. در دنیای آزاد اطلاعات همه از همه چیز خبر داریم و برای بیان این آگاهی ابراز گوناگونی با کمترین هزینه در دسترس است. یک خبر میتواند زمانهٔ زبان خود را نیز رقم بزند. سرعت و شفافیت در انتشار محتوای رسانهای مهمترین عامل کاربری گزارههای زبانی برای کاربران است. در یک گفتمان کلامی که زبان، نقش محوری دارد. شعر نیز از این قاعده مستثنی نیست. «زبان شفاف» در شعر مدنی، الزاماً بر مبنای «بیان شفاف» نیست. مفهوم شفافیت زبان را با رسانهای کردن زبان نباید اشتباه گرفت. طبیعت زبان الزاماً معطوف به سنتهای زبان نیست. شعر مدنی سعی میکند ابتدا خود را در گستردگی منتشر کند و بعد، عمق خودش را در نظر میگیرد. منظور از گستردگی، دربرگیری تمام افراد جامعه است. در این مرحله زبان باید شفاف عمل کند. ارزش شفافیت در این نوع شعر به سطوح دیگر زبان به ویژه معنای مدنظر شاعر بستگی دارد. مثلاً «شعر چهار دهان و یک نگاه» اثر مهرداد فلاح که یک شعر گفتمانی است، هنوز وامدار زبانی استعارهای برای بیان خودش است که اگرچه ساز وکار صورت خیالیاش با سنت ادبی ما تمایز دارد، اما باز هم استعاره است و این نوع متن سرعت شکلگیری جامعهٔ مدنی را کُند میکند. شعر علیشاه مولوی به این مفهومی که من عرض کردم به جهت شفافیت زبان بسیار نزدیک شده و از نسل جدیدتر سید حسن موسوی را میتوانم نام ببرم که بسیار به شعر مدنی نزدیک شده است. به ویژه در عرصه شعری که من سالهاست از آن به عنوان «جنگزدگی» یاد کردهام. شعری که مطالبهگر است و صلح را پایان جنگ نمیداند. شما وقتی از حق وحقوق خودتان صحبت میکنید هرچه شفافتر باشد زودتر به نقطهٔ هدف میرسید. ولی نکتهٔ متمایز کننده و مهم شیوهٔ «به بیان در آوردن» این زبان شفاف است. لذا شیوهٔ بیان و مسائل پیرامون این مفهوم از رسانهای شدن صرف زبان شعر مدنی جلوگیری خواهد کرد. ارزشهای زبانشناسانهٔ زبان شفاف در شعر فارسی در حوزهٔ مدنی، مسبوق به سابقه نیست. مفهوم شفافیت را از نظرات محمد مختاری گرفتهام؛ آنجا که میان شفافیت و «رک گویی» تفاوت قائل میشود. باید فرصت داد متنهایی از این دست متولد شوند تا ارزشهای خود را توأمان احضار کنند. یکی از دلایلی که نیما نتوانست شعر مدنی را اجرا کند همین عدم شفافیت زبان است. علتش خود نیما نیست. علتش عدم زیست نیما در گفتمان مدنی بوده است که یک بخش آن همین سخن غالب جامعه است که مدنی نبوده. اما نیما پدر شعر مدنی نیز محسوب میشود. به لحاظ درک و فهمش از جهان، مدنی میاندیشیده است. وقتی دربارهٔ «قافیه» صحبت میکند، دقیقاً دارد دربارهٔ یک «شهروند» حرف میزند.
شما معتقدیدکه خوانش مدنی در درک هستی شناختی شعر معاصر به ما کمک میکند. گزارههایی که به این «هستی» اشاره دارند کدام است؟
ما از دوران «شاعر ـ قهرمان» به دوران «شاعر ـ شهروند» وارد شدهایم. این موضوع اولین پیش درآمد درک نیروی مولد این شعر است. برتری هر شاعر نسبت به شاعر دیگر، بستگی به میزان گستردگی و عمق زیباشناسیک این نوع شعر دارد به ویژه در تولید عمل اجتماعی. به همین دلیل «روشنفکر ـ قهرمان» ما باید در «نظام زبانی» خودش تجدید نظر کند. دیگر اینکه شعر مدنی ضد «شبیهسازی» است. این نوع شعر نه تنها خودافشاگر است، بلکه هرگونه پنهانی، را «پیدا سازی» میکند. مفاهیمی چون شاعر مبارز، شعر سیاسی تعهد اجتماعی و روشنفکر ایرانی به دلیل کلاسهبندی شدن مؤلفهها و رمزگان رفتاری و زبانیاش، قابل شبیهسازی است. قدرت سیاسی در این بخش به شدت هوشمندانه عمل کرده است. شعر مدنی این ساز و کارهای پنهان را لو میدهد و نمیگذارد کسی پشت این چیزها «قیافهٔ مزدور» خودش را پنهان کند. لذا مسألهاش هرگونه شبیهسازی روشنگری است چه از جانب قدرت رسمی چه غیر آن. زمانهٔ اعتراض شاعران اصیل خودش را داشته که شاملو همان است که باید میبود. اما من فروغ فرخزاد را آغاز شعر مدنی ایران میدانم اگرچه زمانهٔ او زمانهای مدنی نبود. اما به قول براهنی او شهریترین شاعر معاصر ماست. رؤیایی و به ویژه باباچاهی را در اجرای زبان، برای بازشناسایی شعر مدنی مهم میدانم. شعر رضا براهنی در خطاب به پروانهها را یک نافرمانی مدنی در برابر زبان سلطهٔ ادبی میدانم که بسیار راهگشا بوده. به هر حال نباید منتظر ماند که قدرت سیاسی، «جامعهٔ مدنی» را برای ما تبیین کند یا آن را دو دستی هدیه دهد. باید «متنهای مدنی»، به مرور متن جامعهٔ مدنی را رقم بزنند. شعر فارسی از رودکی تا به امروز تشنهٔ خوانشی است تا اشتباهات تاریخی ما دوباره تکرار نشود. شعر مدنی و دیگر متنهای مدنی از جمله سینما، تاتر و… قدرت هژمونیک فرهنگی ماست در برابر قدرت سیاسی. سیکل باز تولید قهرمانان و دیکتاتورها با متون مدنی به پایان خواهد رسید.
برای رسیدن به جامعهٔ مدنی، به اصلاح اعتقاد دارید یا انقلاب؛ چه در ساختار اجتماعی و چه ادبی؟
دکترجلاییپور دربارهٔ دوم خرداد میگوید «جنبش اصقلابی»، که ترکیبی از اصلاح و انقلاب است. تاریخ نشان داده تغییرات آنی (انقلاب) هزینههای آنی به همراه دارد. اما تغییرات فرایندی که در قالب جریانهای اصلاحی شکل میگیرد، هزینه را در طول فرایندش پخش خواهد کرد و از فشار آنی هزینهها کم میکند. شعر مدنی را باید در این فرایند دید. فرایند «تغییر» نباید به گونهای باشد که خود تغییر را، تغییر دهد. بازتولید دیکتاتوری در برساختگی اجتماعی ایرانی دلیلش همین تغییرات آنی است. هر نیرویی غیر از جامعهٔ مدنی، باز تولید دیکتاتوری است. برای رسیدن به جامعهٔ مدنی فقط باید متن مدنی تولید کنیم. قدرت سیاسی نباید هر وقت اراده کرد چیزی را بدهد یا بگیرد. چیزی شبیه آزادی. تولید جامعهٔ مدنی باید گستردهتر و عمیقتر از جغرافیای ارادهٔ قدرت سیاسی باشد. ادبیات و هنر مدنی میتواند این نقش را ایفا کند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
* ایشان برادر دکتر سید «حسین دهدشتی» نماینده فعلی مجلس میباشند که از پیگیران پرونده زنجانی هستند.
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
In touch with the Iranian cultural diaspora.
Shahrgon is an online magazine for Canada’s Iranian cultural diaspora and Persian-speaking languages.
Shahrgon started working in Vancouver, Canada, in 1992 with the publication “Namai Iran” and then in the evolution of “Ayandeh” and “Shahrvand-E Vancouver,” it transformed into Shahrgon.
Shahrgon; The magazine of the Iranian cultural diaspora;
شهرگان مجلهی دیاسپورای ایران فرهنگی در ونکوور کانادا از سال ۱۹۹۲ با نشریهی «نمای ایران» آغاز بهکار کرده و سپس در فرگشتی از «آینده» و «شهروند ونکوور» به شهرگان فراروئید