یادداشتی کوتاه درباره تئاتر «از انعکاس شهرهای دور»
جالب است که چطور یک اثر هنری آنقدر دو پاره میشود، و پارهها به قدری متفاوتند – چه از منظر سبکی و چه محتوایی و چه کیفی – که به یک زبان حرف زدن و به یک نگاه قضاوت کردن درباره کلیت اثر، برای بیننده، خاص و عام هر دو، به چالشی میماند. اجرای حدوداً چهل دقیقهای «از انعکاس شهرهای دور» به کارگردانی امیرنعیم حسینی و قلم علیرضا روشن مثالی ملموس در این زمینه است. این کار نسخه تغییریافته پایاننامه عملی حسینی برای دریافت مدرک کارشناسی ارشد در رشته تئاتر مستند بود که پس از طی سیر تکاملی دو ساله، یکشنبه بیست و ششم مِی ۲۰۱۳ برای دو بار در دانتاون ونکوور روی صحنه رفت. نسخه نهایی در دو پرده است؛ پرده اول بین زن و شوهری جوان و ظاهراً از قشر تحصیلکرده میگذرد، با بازی آریو خاکپور و سها سناجو که راجع به یک خبر اسیدپاشی صحبت میکنند. در این پرده، اشارات مبهمی به عوامل درگیر در ماجرای اسیدپاشی میشود تا اینکه در پرده دوم، مهتاب نصیرپور در مونولوگی طولانی که گهگاه حرفهایش با قطعه فیلمهای مستند روی پرده قطع میشود، به تفصیل و تحلیلی درباره این خبر حرف میزند. میفهمیم که نام قربانی، معصومه است، دختری از شهرضا که طی ازدواجی ناموفق دو بار دست به خودکشی زده و در نهایت بعد از یک بچه و درخواست طلاق، پدرشوهرش رویش اسید میپاشد. تئاتر با چند دقیقه کوتاه از فیلمهای خانوادگی واقعی معصومه (که به نظر میرسد خود او پشت دوربین باشد) به پایان میرسد.
خاطرم میآید که در اوان روزهایی که “فیلمهای جشنوارهای” کیارستمیمحور با بازی بچههای پابرهنه و لوکیشنهای روستایی یا زاغهنشین، گوی سبقت را در جشنوارهها از هم میربودند، منتقدی خوشنام در محفلی خصوصی گفته بود که منتقدان خارجی برای آرامش وجدان خود و از سر خیرخواهی به چنین فیلمهایی چراغ سبز نشان میدهند، که اگر نمیتوانند کفشی به پای آن کودک بپوشانند، با اعطای جایزه یا نمایش انگشت شست (به معنی خارجیاش البته!) از کارگردان تقدیر کنند که برای نمایش آن معضلات به زحمت افتاده است. در همان ابتدای پرده دوم «از انعکاس شهرهای دور»، نصیرپور طعنهوار و به درستی میگوید که نمایش چنین فجایعی چه سودی دارد وقتی که امکان وقوعش در بافت جمعیتی ونکوور کانادا و خصوصاً در جمع حضار نمایش، اندک و چه بسا ناممکن است؟ معنای ضمنی چنین حرفی این است که سازندگان اثر، خود به اصل مخاطبشناسی واقع بودهاند. شاید از همین روست که بعد از این حرف، نصیرپور، تماشاچیان را مخاطب قرار میدهد و سعی میکند میل مالکیت انسان و گذاشتن امضا در آنچه نمیتواند تصاحب کند را (که اسیدپاشی حد غاییاش است) به عموم تسری ببخشد. کل پرده اول هم کارکردی مشابه (و موفق) در پل زدن به مخاطب تحصیلکرده دارد، آنجا که زن و مرد روی صحنه از جنس مخاطبان آن سوی دیوار چهارم هستند و بحث بهظاهر بدیهیشان درباره اینکه “اسیدپاشی کار بدی است” به بنبست رابطه خودشان سوق مییابد. بازیگر نقش مرد (خاکپور)، در یک مورد با تماشاچیان رودررو صحبت میکند که در درگیر کردن و همگام کردن آنها تاثیری مثبت دارد. اما انگار محافظهکاری سازندگان اجازه نداده که بیشتر از آن با مخاطب تعامل ایجاد شود تا آنجا که پرده دوم کاملا تکسویه میشود.
چنین درونمایه تازهای – که اگر به لطف تربیت خانوادگی و تحصیلات اسیدپاش نیستی، اما در زندگی شخصیات ممکن است آن روحیه زورگو و انحصارطلب را داشته باشی – میتوانست به پیرنگ پررنگ «از انعکاس شهرهای دور» تبدیل شود، اما نیمه دوم کار به شکلی فزاینده به ماجرای معصومه پرداخته و مخاطب خاص خودش را تا حدی فراموش کرده است. البته روشن است که چنین پروژهای که عنوان تئاتر مستند را یدک میکشد، باید از تصاویر مستند هم بهرهمند باشد. به گفته حسینی، کلیپهای نمایشدادهشده حاصل سه ماه کار فیلمبرداری و گلچینی از میان پانزده ساعت فیلم است و تصویر کلی خوبی از زندگی معصومه قبل و بعد از حادثه میدهد. اما متاسفانه اجرا از این حد فراتر نمیرود و تا پایان مکاشفهای رخ نمیدهد. شاید استفاده از تصاویر آرشیوی از یک روانشناس به حلاجی ریشهای مطلب کمک میکرد و آن را از حالت تکصدایی خارج میکرد. مساله دیگر، انتخاب معصومه به عنوان سوژه این نمایش است. در طی اجرا معلوم میشود که اسید را نه شوهر معصومه، بلکه پدرشوهرش روی او پاشیده است. به باور نگارنده، عرف چنین جنایاتی این است که طرفِ مستقیم قربانی دست به چنین کاری بزند و پرونده معصومه به نوعی ماجرایی پیچیدهتر است. هرچند که در طی نمایش اشاره گذرایی به سایر موارد اسیدپاشی میشود (که خوشبختانه کارگردان از افتادن به دام سانتیمانتالیزم و نمایش چهره آنها بعد از اسیدپاشی پرهیز میکند) اما در نهایت معصومه مورد اصلی مورد نظر نمایش باقی میماند و تا پایان این سوال باقی میماند که چرا پدر شوهر؟ به نظر میرسد که سازندگان از پرداختن به این پرسش طفره رفتهاند. در لحظات پایانی، وقتی تصویر هندیکم فیلم خانوادگی روی شوهر معصومه زوم میشود، بیننده حق دارد از خودش سوال کند، که اگر پدر متهم اسیدپاشی است، چرا همه کاسه کوزهها سر پسر شکسته میشود؟
اما پاشنه آشیل نمایش «از انعکاس شهرهای دور»، طول اجرایش است. زمان چهل دقیقه، غیر از آنکه ممکن است بینندهای را که یکی دو ساعت راه دارد تا به سالن تئاتر برسد راضی نکند، برای پرداخت عمقی به چنین معضلی کافی نیست. شاید بهتر بود این کار، یکی از سه چهار اپیزود با مضمون مشابه میبود، یا بهجای آنکه فقط جر و بحث یک خانواده از یک خاستگاه اجتماعی را میدیدیم، نمایش به سراغ دو سه طبقه اجتماعی دیگر هم میرفت. یا حتی میشد از موقعیت پرده اول استفاده بیشتری کرد. پرده اول، به لطف متن قوی و اجرای روان سناجو و خاکپور، نقطه قوت کار است. دیالوگها بیتکلف و واقعیاند و نحوه بیان دو بازیگر بدون لکنت. گفتگوی پینگپنگی آنها هرچه کار جلوتر میرود، پرتنشتر و جذابتر میشود تا اینکه به نقطه اوج پایانی پرده میرسد. وزن پرده دوم عمدتا بر دوش نصیرپور است که با لحن قوی منحصر بهفردش، متن مقالهوار خود را تا آنجا که فضا دارد جذاب میکند، هرچند که چنین نقشی بهرحال نمیتواند از همه پتانسیل او استفاده کند.