یک جنایت تروریستی و باز هم “هیاهو برای هیچ”
حمله تروریستی به مسجد “نور” شهر “کرایستچرچ” در نیوزیلند که منجر به قتل ۵۰ نمازگزار گردید و به عنوان بزرگترین جنایت تروریستی در این کشور شناخته شده است، با موج محکومیت بینالمللی روبه رو گردید. در این حمله “برنتون هریسون تارانت” جوان ۲۸ ساله که عامل این کشتار بوده است دستگیر و روز بعد در دادگاه تفهیم اتهام گردید. با توجه به شواهد و مدارک پلیس این فرد یک نژادپرست استرالیایی است که چند سالی میشود که در نیوزیلند زندگی میکند. در میان مدارک یک “مانیفست” ۷۴ صفحهیی منتشر شده توسط هریسون تارانت از چرایی اقدام برای این حمله و نظرات نژادپرستانه وی که از آن به نام “اکوفاشیسم” یاد میشود، با الگوبرداری از اقدام “آندرس برویک” تروریست نژادپرست نروژی که در سال ۲۰۱۱ در جریان اردوی جوانان حزب کارگر ۷۷ تن را کشت، پرده برداری شده است. نکته جالب در این است که از این سر دنیا تا آن سر دنیا در آمریکا، به تاثیر عوامل تشدید کننده این موج نژادپرستی در همین مانیفست هریسون تارانت اشاره شده و عامل این کشتار به صراحت از “دونالد ترامپ” رئیسجمهوری آمریکا نیز به عنوان “نماد هویت تازه سفید” و یک الهامدهنده نام برده شده است. بسیاری از رهبران جهان، احزاب و شخصیتهای بینالمللی با محکوم دانستن این اقدام تروریستی با نیوزیلند اعلان همبستگی کردهاند. خانم “جاسیندا آردرن” نخستوزیر نیوزیلند نیز در مراسم ویژهیی که برای قربانیان برگزار شد با لباس سیاه و روسری به شیوه مسلمانان در مراسم شرکت کرد و ضمن اشاره به پیگیری ماجرا، تاکید کرد “ما کوشش میکنیم این کار هر چه سریع تر انجام شود چرا که میدانیم این مسئله چقدر برای خانوادهها مهم است”. از طرف دیگر دونالد ترامپ نیز در یک بیانیه ضمن محکوم کردن این اقدام تروریستی بدون اشاره به تحسین و تاثیر اقدامات خود در الهام بخشی به تروریست شهر کرایست چرچ، گفته است “آمریکا در کنار نیوزیلند میایستد و هر کاری از دستمان بر بیاید انجام خواهیم داد، خدا همه را حفظ کند”.
آنچه روز جمعه در نیوزیلند اتفاق افتاد نه اولین واقعه و بدون تردید نه آخرین آن در آینده خواهد بود و این موج نژادپرستی سفید همراستا با تروریسم اسلامی چرخه خشونت کوری را نمایندگی میکنند که امروز جهان را در چنبره خود گرفتار کرده است. تاکید و تمرکز یکجانبه رهبران جهان غرب بر تروریسم اسلامی و نادیده گرفتن یا کم بهاءدادن به نژادپرستی سفید بومی منتج به ظهور یک موج “اسلام هراسی” شده است که در امتزاج با موج مهاجرستیزی فعلی در کشورهای آمریکا، اروپا و دیگر جوامع با فرهنگ مسیحی، یک منازعه در چارچوب همان تئوری جنگ “تمدنها” را امروز موجب شده است. در بیانیه عامل حمله نیز که چند دقیقه قبل از این جنایت برای دفتر نخست وزیری و دیگر نهادهای حکومتی نیوزیلند ارسال شد و در اینترنت هم به اشتراک گذاشته شده است وی به صراحت از “جا به جایی بزرگ” یاد میکند که اشاره به هجوم اقلیتهای نژادی و مسلمانان و الهام گرفته از ساخته ذهن نویسنده فرانسوی “رنو کامو” به جوامع مسیحی میباشد. اما فراتر از این تاثیرات ذهنی باید در حوزه پراتیک اجتماعی به پدیده خشونت نژادی و مذهبی و مهاجرستیزی تمرکز کرد که موج ظهور موج اسلامهراسی و مهاجرستیزی شده است. در این میان تاثیرِ تعیین کنندهٔ عملکرد دونالد ترامپ رئیس جمهوری آمریکا – که تمام عزم جزم خود را بر روی این دو پدیده ضدانسانی برای کسب منافع امپریالیستی و رقابت با جناح رقیب گذاشته و هم چنان به دنبال ساختن دیوار در مرز مکزیک و دیوار بزرگ نامریی بین “دنیای خوب” آمریکایی با “دنیای شیطانی” جوامع غیرسفیدپوست و غیرمسیحی/یهودی است – اهمیت ویژه و تعیین کنندهیی دارد که در مانیفست عامل حمله نیز بر آن تاکید شده است.
متاسفانه در سالهای اخیر بسیاری از مفاهیم در حوزه فلسفه سیاسی و حقوق بینالملل به دلایلی که کاملا متکی به عملکرد “مرکانتلیستی” رهبران غرب و همدستی ارتجاع منطقهیی میباشد جای خود را به تفسیرهای یکجانبه از این مفاهیم جهانشمول دادهاست. چنانچه هماکنون در پشت ذهن بسیاری از مردم در غرب، مفهوم خشونت و تروریسم تنها شامل مسلمانان میشود و تازه این در حالی که ساختارهای سیاسی و رهبران آنان که خود مروج این دیدگاه هم میباشند بیشتر روابط و مناسبات ضدحقوق بشری را هم با دولتهای استبدادی و تروریست پرور حاکم بر جوامع اسلامی دارند. این در حالی است که جهان در سالهای اخیر هم زمان با موج بنیادگرایی اسلامی با بنیادگرایی یهودی، بنیادگرایی مسیحی و بنیادگرایی بودایی هم روبه رو بوده است که در مقاطع مختلف نمود عینی آن همچون همین فاجعه نیوزیلند تبلور عینی داشته است. نگاه و معیارهای دوگانه در این خصوص نه تنها هیچ نقش بازدارنده نداشته است که در یک سیکل معکوس موجب تشدید و تسریع این وضعیت در موقعیتهای متفاوت هم شده است. نیروهای سیاسی و تفکرات جزمی که از درون آن نژادپرستانی چون ترامپ، بولسونارو، ویلدز، لوپن و همتایان دیگرشان امروز به رهبران جهانی تبدیل شدهاند، دنباله همان موجی است که در جهان اسلام امثال “بن لادن”، “ملاعمر”، “ابوبکر بغدادی” و یک صف طولانی از شاخ آفریقا تا خاورمیانه و جنوب آسیا از رهبران بنیادگرای مسلمان حتی حاکم بر جوامع را ردیف کرده است. تا زمانی که با پدیده بنیادگرایی، مهاجرستیزی و تروریسم نژادی – مذهبی در همه اشکال آن و فراتر از یک مذهب و یا نژاد خاص به صورت جهانشمول مبارزه و با بستر وجودی چنین پدیدههایی که ریشه در دیکتاتوری، فقیرسازی جوامع، شکاف طبقاتی، فرهنگ ضدادغامی، ارجحیت منافع اقتصادی بر ثبات و دمکراتیزاسیون در ابعاد جهانی توجه نشود، تمام این محکومیتها در فردای هر حمله تروریستی، فقط “هیاهو برای هیچ” خواهد بود.
۲۶/۱۲/۹۷
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
اردشیر زارعی قنواتی نویسنده و روزنامهنگار؛ روشنفکر و فعال سیاسی، تحلیلگر سرشناس ایرانی در حوزهی مسایل سیاسی و بینالملل است. از او مقالات فراوانی در نشریات ایران از جمله شرق و اعتماد و سایتهای معتبر خارج از کشور منتشر شدهاست.