ایران در آستانه یک تحول پارادایمی
درباره نویسنده:
فاطمه گوارائی فعال سیاسی، زندانی سیاسی و روزنامهنگار ایرانی که اولین دستگیری او در سال ۱۳۶۵ رقم خورد. او پس از آزادی از زندان و با تشکیل گروه ملی- مذهبی به فعالیتهای سیاسیاش در این شورا ادامه داد.
گوارائی بارها در دورانهای مختلف فعالیت خود دستگیر شدهاست. او در سال ۲۰۰۲ به همراه مهرانگیز کار و روشنک داریوش برنده جایزه سازمان دیدهبان حقوق بشر، بنام جایزه هیلمن هامت شد.
یک ماه از شروع اعتراضات شهریور ۱۴۰۱ در واکنش به مرگ جانکاه مهسا امینی در بعد از بازداشت توسط گشت ارشاد میگذرد و ما وارد دومین ماه اعتراض شدهایم. در این یک ماه نزدیک به ۲۰۰ تن از هم وطنان ما در اقصاء نقاط ایران در جریان این رشته اعتراضات جان خود را از دست دادهاند و حکومت نیز با سرکوب و دستگیریهای وسیع نشان داده که هسته سخت قدرت از هرگونه سیاستورزی عاری است و دارندگان زور که با بحران فقدان مشروعیت بیش از پیش مواجه شدهاند، تنها راهکارشان در مواجهه با بحرانهای فزاینده و اعتراضات مردم، اعمال خشونت سیاسی است.
هر روز دهها یادداشت در داخل و خارج در باره این رشته اعتراضات ایران به نگارش در میآید و نویسندگان و تحلیلگران هر کدام وجوهی از این پدیده در حال رخداد را از زاویه دید خود به بحث و گفتگو میگذارند. هنوز این موج جریان دارد و مفاهیم و اشکال جدیدی را خلق میکند. اینکه آینده این تحولات چه خواهد شد بر هیچ تحلیلگری روشن نیست اما در رابطه با اکنون آن، بحث بسیار است.
به راستی بر این رشته از اعتراضات مردمی چه نامی میتوان گذاشت؟ شورش، خیزش، جنبش یا انقلاب؟ هر چند که برای هریک از این وضعیتها نیز دیدگاهها و نظریههای مختلفی وجود دارد .
انقلاب، جنبشهای اجتماعی، وضعیت انقلابی
اگر انقلاب را جنبش اجتماعی تودهای که به فرایندهای عمدهی اصلاح یا دگرگونی اجتماعی میانجامد، بدانیم که با تغییرات اساسی در حکومت و ساختار اجتماعی یک کشور یا جامعه همراه است و جنبشهای اجتماعی را نیز کنشهای جمعی فراگیری که یا مطالبهمحور یا به دنبال تسخیر قدرت سیاسیاند و معمولا از سه ویژگی مشترک هویت داشتن؛ جنبه اعتراضی و فراگیر بودن برخوردارند، میتوانیم این نتیجه را بگیریم که برخی جنبشهای اجتماعی انقلابیاند، اما همه جنبشهای اجتماعی الزاماً با انقلابها همراه نیستند. ضمن آنکه جنبشهای اجتماعی و ایضاً انقلاب از خیزش و شورشهای ناگهانی، کور و خودانگیخته که معمولاً از اصلاح یا جبران ناخشنودیی خاص، یا تغییر فرد یا افرادی در دولت، یا خط مشی دولت فراتر نمیرود، نیز متمایزند و از درجهای از هدفمندی، تداوم و سازماندهی به رغم سیالیت برخوردارند.
در رابطه با وضعیت انقلابی ما با دو نظریه عمده مواجهیم:
۱- دیدگاههایی که معتقدند شرایط انقلابی در ایران فراهم شده و ایران وارد یک فاز انقلابی شده و در حال حاضر با یک وضعیت انقلابی مواجه است تا جایی که برخی تحلیلگران حتی از رویدادن و درحال وقوع بودن انقلاب نام می برند.
۲- دیدگاههایی که اساسا به امتناع انقلاب در ایران اعتقاد دارند.
واقعیت آن است که هر دوی این نظریات از توضیح دقیق و کامل آنچه که در ایران امروز میگذرد ناتوان هستند. هر یک از آنها دلایلی برای نقطه نظرات خود مطرح مینمایند که در نقطه مقابل دیگری است. به نظر میآید شکل رویداد اعتراضات در ایران در بعد از سالهای ۱۳۸۸ در بستر واقعیت نیازمند نظریه سومی است که بتواند آن را به درستی تبیین نماید و طیفهای بیشتری را متقاعد سازد .
میدانیم: هیچ قاعده مسلمی وجود ندارد تا بگوید مشخصا تحولات اجتماعی/انقلابی چگونه خلق میشود. زیرا بر مجموعهی عام و گستردهای دلالت دارد. هم چنین هیچ الگوی واحدی نیز وجود ندارد که بتواند سرمشق همه تحولات قرار گیرد.
در سوی دیگر انقلابها پدیدهای غیر قابل محاسبه و غیر قابل پیش بینیاند و به نظر هم نمی رسد هیچ نوع رژیمی کاملا از انقلاب مصون باشد، اما اینکه در قرن ۲۱ هنوز امکان انقلاب با استفاده از دستاوردهای قرن بیستمی وجود دارد یا خیر نامشخص است و نیازمند بازشناسی جامعه جوان ایران بوده که پتانسیل اعتراض و بسیج در آن بسیار زیاد است .
جنبش اعتراضی کنونی تاکنون از وجه ممیزههای خاصی برخورداربوده است :
شجاعت و نترسیدن و دریدن دیوار ترس، حضور بی باکانهی جوانان و نوجوانان در صحنه تظاهرات، حضور زنان در مرکز هویتی و معنایی جنبش و پذیرفته شدن آن توسط سایر اقشار، تغییر شیفت مطالبات از مطالبات صرف سیاسی و مطالبات اقتصادی به ایجاد پارادایمی برای طراحی الگوی جدید زیست انسانی، فقدان سازماندهی و رهبریهای سنتی وکلاسیک، فقدان نسبت میان مبانی شکلگیری این جنبش اعتراضی با مبانی هویتی انقلاب ۵۷ و مبانی ارزشی و ایدئولوژیک جمهوری سلامی ایران، طرح صریح مطالبهی تغییر ساختار سیاسی بعد ازچهار دهه، گستردگی جغرافیایی دامنهی اعتراضات، پیوند خوردن به دانشجویان و بهره گرفتن از توان آن در پیشبرد اهداف، و .. و … از مهم ترین وجوهی هستند که این حرکت اعتراضی تاکنون از خود به نمایش گذاشته است.
این حرکت تا به همینجا نیز شهامت و شجاعت خود را نشان داده و هزینههای بسیاری را نیز پرداخت کردهاست. اما این به معنای ندیدن موانع و کاستیها نیست. نمیتوان و نباید از آن چیزی را انتظار داشت که قادر به برآورده شدن آن در این مرحله از حیات نیست. مهم آن است که ما بتوانیم در هر مرحله تشخیص دهیم که در کجا ایستادهایم!
فرایند انقلاب، انقلاب فرهنگی، اصلاح و تغییر ساختارها
اگر تغییر انقلابی به معنای تحول و انقلاب فرهنگی باشد درست است. جمهوری اسلامی در طی چهار دهه تلاش کرد تا با ارائه یک تک الگوی فضیلت ساز اسلامی و نظام ارزشی و هویت دینی یک سونگرایانه وقرائت تک واحدی به تحمیل هویت، سبک زندگانی مطلوبهای ایدئولوژیک، نظام ارزشی قدسی و … و اجبار آن تا جایی که فراتر از یک امر اجتماعی و قانونی صرف بوده و نمایانگر رکنی از ارکان حکومتداری و نمادی از حاکمیت الهی محسوب شده و میشود، بپردازد. این اجبار تا جایی رفته که مخالفت با حجاب محاربه قلمداد میشود و نشان از آمادگی حکومت برای حفظ بهرشکل و خونین یکی از اساسیترین پایههای حکومت استبداد دینی. اما این جنبش اعتراضی و اصرار آن برای ایجاد عناصر مفهومی کاملا متفاوت با آن نظام ارزشی و فضیلتهای تبعیض آمیز، و ارائه خواستی جمعی برای تغییرات بنیادین برای بازپس گیری زندگی، نشان از یک تغییر پارادایم و تغییر شیفت در بن مایههای فرهنگی جامعه ایران است که خود یک تحول و انقلاب فرهنگی بشمار میآید.
اگر به معنای فرایندی دیدن آن باشد که جامعهی ایران با انقلابی روبروست که از حدود پانزده سال قبل آغاز شده و در مقاطع مختلفی از تاریخِ خود آن را نمایش داده است. جنبش سبز، جنبش خستهگان (دیماه۹۶ و آبان ۹۸) و جنبش مهسا بیانهای گوناگون یک انقلاباند که هر بار بخشی از انقلابیون و شرایطشان را نمایش داده است و هیچگاه این انقلاب متوقف نشده و کار به پایان نرسیده است، درست است.
اگر تغییر انقلابی به معنای خارج شدن آن از خواستههای مطالباتی و ورود به مفهوم اصلاح عمیق ساختاری باشد نیز درست است. نهاد اجتماعی این جنبش که مبتنی بر یک عنصر مفهومی است در حال شکل گیری و استحکام بندی است.
اما اگر منظور ورود به مرحله تغییر ساختار سیاسی موجود – چیزی که به آن Regime Change گفته میشود – است، با واقعییت اکنون جامعه و جنبش همخوانی ندارد. ممکن است فردا با ورود پارامترهای جدید شرایطی به لحاظ داخلی و یا بینالمللی بوجود آید که این معادلات را برهم زند ولی در شرایط امروز و اکنون دلایل متعددی که نقطه مقابل دلایلی است که برای رویداد انقلاب برشمرده میشود، می توان برای عدم رویداد آن برشمرد. دلایلی که بخش مهمی از آن از درون همین جنبش اعتراضی درمیآید. جنبش اعتراضیایی که بهرغم گستردگی و پراکندگی آن در کشور و بهرغم طولانیتر شدن آن به نسبت جنبشهای ماقبل خود، فاقد مهمترین مؤلفههای رویداد انقلاب سیاسی در شرایط امروز است .
مهم ترین مؤلفههای رویداد انقلاب
– برنامهی عمل و اقدام
جنبش اجتماعی باید برنامه عمل برای نیل به اهداف داشته باشد. حاملان آن باید هم برای تداوم و هم برای بعد از سرکوب دارای برنامه عمل باشند که در هر مرحله و در برابر هر سناریو چه کارهایی را باید انجام داده و چه کارهایی را نباید انجام دهند.
– بدیل گفتمانی
جنبش اعتراضی نیازمند یک بدیل گفتمانی اثباتی است. آنهایی که به آینده فکر میکنند باید درگیر فکر کردن به بدیل نیز باشند. درست است ایده زن، زندگی و آزادی به یک ایدهٔ مهم هژمونیک تبدیل شدهاست، اما کافی نیست. این تنها میتواند بهاصطلاح در مرحله نفیایی مؤثر واقع شود اما گذر از نفی به اثبات و جایگزین کردن یک نظم نوین بهجای نظم قدیم با این حد از عناصر مفهومی ناممکن است. جنبش اجتماعی نیازمند تولید و ایجاد یک گفتمان است که باید متناسب با ماهیت جنبش ساختهشود و بتواند جامعه و خواستهایش را نمایندگی کند.
برداشتن گامهای اساسی بعدی الزاماً باید با ارایه بدیل همراه شود. خلاء، خلاء باقی نمیماند. جامعه باید برای به حرکت درآمدن و برپایی نظام مطلوب انگیزه یا محرک داشته باشد. دقیقاً همینجا است که بحث بحران بدیل موضوعیت پیدا میکند.
نخستین قدم براى یک تحول اساسی سیاسى، ایجاد تصور یک بدیل در ذهن انسان است، اما ساختار استبدادی، جلوى ایجاد هر گونه تصور جایگزین وضع موجود را در ذهن انسانها گرفته و مىگیرد. این را در جایی خواندم: «وقتى که نمىدانى به کجا مىخواهى بروى، در این صورت، هر جادهاى تو را به آنجا مى برد». یا اگر نمىدانى به کجا مىخواهى بروى، در این صورت، هیچ جادهاى شما را بدانجا هدایت نمىکند.
خود را قانع کردن به این که به هر حال وضعیت درست میشود و یا در حین جنبش بدیل ساخته شده و فراهم میشود به نوعی سادهسازی است. باید به این سوال پاسخ داد چگونه درست میشود؟ این است که مهم است. و البته فکر کردن به این بدیل و امکانات موجود و همچنین تلاشکردن در جهت تحققاش، خود سیاست امید است .
– دیسکورز انقلابی
اگر جنبش، جنبش انقلابی باشد باید بتوان تاثیر و جاپای آن را در تولید این گفتمان و دیسکورز دریافت. یعنی در عرصه تولید ادبیات انقلابی ما باید شاهد آن باشیم که در زمینههای علمی و نظری کتاب، مقالات و نوشتارهای بسیاری در این زمینه تولید شده و یا شاهد جلوههای آن در عرصههای مختلف هنری … باشیم یعنی به نوعی انقلاب گفتاری که اهداف و گفتار جدیدی را پیش روی افراد ناراضی از وضع موجود قرار میدهد تا از آن برای رساندن اندیشهها، تبلیغ ایدهها، و اثر گذاشتن بر رفتار و ذهنیت دیگران استفاده نموده تا در حول آنها به ارائهٔ نظریات و ایدههای جدید اقدام شود. که در حال حاضر چنین چیزی مشاهده نمیشود.
– رهبری و ساماندهی
جنبش اجتماعی باید دارای یک رهبری حداقلی و نیز حداقلی از سامان دهی باشد. درست است دوران رهبری سنتی به سر آمده اما باید میان رهبر و رهبری تمایز قائل شد. در جنبشهای اجتماعی جدید دیگر از رهبر فرهمند دینی و یا پادشاهی و … خبری نیست اما این نافی نقش مجموعه رهبری به عنوان یک رکن از ارکان مهم در به ثمر رسیدن جنبشهای اجتماعی نیست.
امروزه باید نقش رهبری(Leadership) را به مثابه تسهیلگری در جنبشهای اجتماعی جدید تعریف کنیم. جنبش اعتراضی کنونی بدون ساماندهی مشخص و بدون ارتباط با سازمانهای سیاسی صرفاً بر مبنای فضاهای مجازی و بر پایه ابتکارات نسل جوان جریان دارد و این آیندهٔ آن را با خطر مواجه میسازد. دقیقاً به همین دلیل است که شبکههای ماهوارهای بیرون از مرزها تلاش دارند در نقش ستاد فرماندهی به سامان دهی آن بپردازند و یا چهرههایی درخارج از کشور برآنند تا سکه آن را به نام خود ضرب کنند.
«واقعیت این است جامعه امروز در یک خلأ فقدان نمایندگی به سر میبرد؛ و هیچ نماینده، سخنگو و کانون معین و منسجمی برای نمایندگی ندارد. این یکی از کمبودهای جنبش اجتماعی در ایران است و درعینحال یکی از مخاطرات آن نیز هست. قطعاً جنبشهای اجتماعی خودانگیخته و بدون سازمانیابی در بزنگاههای نامنتظره جامعه را متلاطم میکنند اما از این تلاطم و غلیان و فوران خیلی چیزهای غافلگیرکننده هم میتواند بیرون آید؛ یعنی از خطاهای بزرگ غیر دموکراتیک و استبدادی همین است بهطوریکه رژیمهای استبدادی و غیر دموکراتیک سعی میکنند نمایندگیهای اجتماعی را از بین ببرند، فرصت و مجال تشکل یابی و سازماندهی به بخشهای مختلف جامعه را ندهند، جامعه را متفرق و فاقد پیکروارههای سازمانیافته میخواهند تا بتوانند بهتر کنترل و سرکوب کنند؛ اما اتفاقاً اشتباه آنان همین است. ظاهراً کنترل میکنند اما واقعاً جامعه را از دسترس خود خارج میکنند و قدرت پیشبینی و امکانسنجی را از خود میگیرند. بعد این جامعه در بزنگاهها آنها را غافلگیر میکند».
– کسب حمایت بخش وسیع جامعه و مشارکت آنها در فرایند جنبش
اعتراضات بهرغم گستردگی از حمایت گسترده مردمی که ما باید آنها را در صحنه تظاهرات و اعتراضات، اعتصابات و خروج از سیستم مشاهده نمائیم، برخوردار نیست. مردم از عمکرد حکومت به شدت عصبانی و خشمگین و دررنج هستند و با جنبشهای اعتراضی علیالخصوص این جنبش به دلیل ماهیت آن که مطالبه سپهرکنونی و آتی زندگانی فرزندانشان رادر کف خیابانها فریاد میکند، همدلاند، اما شاهد حضور گسترده مردم در صحنه تظاهرات و اعتراضات نیستیم.
در حالی که «تعداد مردم واقعاً در ایجاد قدرت نقش دارد و حقیقتاً میتواند مسئولان و مقامهای قدرتمند را به چالش بکشد و آنها را تهدید کند» وقتی حدود ۳.۵ درصد از کل جمعیت در چنین جنبشی به طور فعال مشارکت کنند، آنگاه موفقیت حتمی به نظر میرسد. این پدیده را «قاعدهی ۳.۵ درصد» خواندهاند. مجموعهٔ دادههای ارائه شده از سوی اریکا چنووت نشان میدهد که موفقیت تنها وقتی حتمی به نظر میرسد که دستکم ۳.۵ درصد از جمعیت به طور فعال در جنبشهای خشونتپرهیز مشارکت کنند و دستیابی به این میزان از حمایت آسان نیست. او میگوید، هر چند ۳.۵ درصد اقلیت کوچکی است اما این میزان از مشارکت فعال به احتمال زیاد حاکی از موافقت ضمنیِ تعداد بسیار بیشتری از مردم با این جنبش است.
فقدان چشم انداز و فقدان ارائه مدل و بدیل ایجابی قاعدتا در مرحله سلبی میتواند تا حدودی پیشبرنده جنبش باشد. اما عدم موفقیت در مرحله ایجابی و ناموفق بودن در ترسیم آینده و اهدافی که بتواند منافع مردمی را که به آن میپیوندد ترسیم نماید، مانع از پیوستن اقشار بیشتر و نیز استمرار و پایداری آن در آینده می شود. سکوت و عدم همراهی گروههای مرجع نیز بهرغم برخی حمایتهای نهادها و صنوف و سلبریتیها و چهرههای ورزشکار و هنرمندان و… در همین راستا قابل توجه است.
– اراده و توان سرکوب حکومت
مؤلفه مهم دیگری که باید بدان توجه شود آن که حکومت هنوز از اراده سرکوب و توان و سازمان سرکوب برخوردار است. درست است با هر جنبش بخشی از نیروهای حکومت از آن جدا شده و فاصله میگیرند، درست است شکاف و آشفتگی و سردرگمی از گستردگی و ابعاد این جنبش و ماهیت آن که از اساس با بنیانهای هویتی و ایدئولوژیکی حکومت متفاوت است، در این مرحله از جنبش اعتراضی دیده می شود اما توان ماشین سرکوب در حال حاضر همچنان به جای خود برقرار است.
ممکن است ورود پارامترهای جدید این وضعیت را بههم زده و یا تحت تاثیر قراردهد ولی در حال حاضر در اراده مواجهه خونین و سرکوب خللی وارد نشده و ساختارهای آن در بخشهای مختلف همچنان به جای خود برقرار است. حتی باید توجه داشت تا به اینجا هوشمندانه از آن به میزان سرکوبهای سال ۹۶ و ۹۸ استفاده نکرده است. در حالی که در وضعیت انقلابی ما باید شاهد جدا شدن بخشهایی از حاکمیت و خروج افراد و طیفهای مختلف از آن به بیرون باشیم که تا به امروز روی نداده است. قاعدتاً خروج قابل تأمل آنها را میتوان یک نشانهٔ جدی به حساب آورد.
اعتراضات کنونی در ایران تلاش برای «بازپسگیری زندگی» است. «مردم خواهان بازپسگیری جوانیهای برباد رفته، زندگیهای ناکرده، شادیهای سرکوبشده و آرزومندی یک زندگی عادی و آبرومندانه هستند. معترضین زندگی را طلب میکند. آنها احساس میکنند که تحقق یک زندگی عادی و انسانی بهوسیله حاکمیت نقض شده. حاکمیتی که هیچ درکی از آمال و آرزوها و دردهای مردمش ندارد».
هنوز نمیدانیم که آینده این جنبش چگونه است، «ما اکنون در حال مشاهده یک تحول پارادایمی عظیم در ذهنیت ایرانی هستیم». اما باید مرحله اکنون آن به درستی تشخیص داده شده و متناسب با توانش از آن انتظار داشته باشیم. هم چنین نقاط کاستی آن را به طور جدی مورد توجه قرار داده و از تجربیات تاریخی معاصر برای رفع آن بهره بگیریم. باید این جنبش اعتراضی را گامی بلند در روند دمکراتیزاسیون ایران و دستیابی به تغییرات عمیق همه جانبه دانست و به احترام آن از جای برخاست و کلاه از سر برداشت.
——————————
پینوشت:
در این نوشتار از نقطهنظرات و دیدگاههای آصف بیات، امین بزرگیان ، حاتم قادری، هاشم آقاجری، مهرداد درویش پور و اریکا چنووت استفاده شده است .
#انقلاب
#مهسا_امینی
#فاطمه_گوارایی
#تحول_پارادایمی
#وضعیت_انقلابی
#زن_زندگی_آزادی
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
In touch with the Iranian cultural diaspora.
Shahrgon is an online magazine for Canada’s Iranian cultural diaspora and Persian-speaking languages.
Shahrgon started working in Vancouver, Canada, in 1992 with the publication “Namai Iran” and then in the evolution of “Ayandeh” and “Shahrvand-E Vancouver,” it transformed into Shahrgon.
Shahrgon; The magazine of the Iranian cultural diaspora;
شهرگان مجلهی دیاسپورای ایران فرهنگی در ونکوور کانادا از سال ۱۹۹۲ با نشریهی «نمای ایران» آغاز بهکار کرده و سپس در فرگشتی از «آینده» و «شهروند ونکوور» به شهرگان فراروئید