این نسل، وزارت ارشاد را به رسمیت نمیشناسد
گفتوگو با افشین پرورش، بنیانگذار «انجمن هنرمندان بصری زیرزمینی ایران»؛ این نسل، وزارت ارشاد را به رسمیت نمیشناسد
میخواهم در این گفتوگو برایتان از گنجینهی هنری پردهبرداری کنم که بدون کوچکترین اعتنایی به هر گونه سانسورِ از بیرون و خودسانسوری، دارد راه خودش را میرود و خیلی خوب هم میرود. این گنجینه را هنرمندانی خلق میکنند که میتوان هنرمندان بصری زیرزمینی نامیدشان. افشین پرورش، هنرمند عکاس و پژوهشگر هنر مقیم آمریکا، ابتکار عملی به خرج داده و در حال گردآوری و به نمایش گذاشتن این آثار است. او با به راه انداختن «انجمن هنرمندان بصری زیرزمینی ایران» (www.aiuva.com)که پیج فیسبوکی آن https://www.facebook.com/AIUVAظرف کمتر از چهار ماه، مورد پسند حدود ۱۴ هزار کاربر فیسبوک قرار گرفته و با برگزاری نمایشگاه مجازی «به فاک و فنا رفتگان»، تا همین حالا نیز آثار بسیاری از این هنرمندان را به مخاطبان عرصهی هنر تجسمی معرفی کرده است. با او در این باره گفتوگویی انجام دادهام که در ادامه میخوانید.
[print_gllr id=28691]
چطور و از چه زمانی نیاز به راه انداختن «انجمن هنرمندان بصری زیرزمینی ایران» را در فضای مجازی احساس کردید؟ کلا این ایده چطور شکل گرفت؟
ایدهی این انجمن برمیگردد به آشنایی من و دوست عزیزم هومن عزیزی در دانشکدهی سینماتیاتر…حوالی سالهای ۸۰-۸۱…
آن روزها همسر هومن یعنی مریم هوله در اعتراض به روند نشر در ایران کتابهای خود را به کنار تیاتر شهر برد و بی نیاز به انتشارات و مراکز پخش، خود دست به فروش کتابهای خود زد. این اتفاق زمینهای شد که هومن و مریم نشر ادبیات زیرزمینی ایران را برپا کنند. خب چنین اتفاقی در عرصهی ادبیات و شعر ممکن بود ولی درعرصهی هنر چه؟ این فکری بود که سالها ذهنم را مشغول کرده بود تا اینکه در حدود سالهای ۸۳-۸۴ برنامهای از یکی از شبکههای ماهوارهای پخش میشد با مجریگری خانمی به نام سندباد. سندباد در این برنامه به خوانش داستان و شعرهایی میپرداخت که در وبلاگها منتشر میشدند. نکتهی قابل توجه عدم سانسور و همینطور عدم توجه سندباد به شهرت و نام نویسنده بود. یعنی هر اثری که با کیفیت تلقی میکرد میخواند و به معرفی نویسنده میپرداخت. من از آن برنامه نویسندهها و شعرای خوبی را یافتم. یادتان باشد آن روزها ما دور از تکنولوژی روز دنیا میزیستیم.. ماهواره یا اینترنت همه مباحث جدیدی است.
این درست همزمان بود با روی کار آمدن احمدینژاد و تغییر ناگهانی فضای سیاسی و شدت گرفتن سانسور. نمایشگاههای بسیاری قبل از افتتاح برچیده شدند. مثل کتابها مثل فیلمها… گالریداران روی آوردند به ایجاد فضای اجبار بر هنرمندان به نفع دولت و همینطور باب میل مجموعهداران. از سیستم آموزشی هم که انتظاری نمیرفت. مگر چه آموختیم در پس این همه سال تحصیل و کار در دانشگاهها؟
دقیقا همان زمان بود که فهمیدم ما به ساختاری مشابه نشر ادبیات زیرزمینی ولی با کارکردی متفاوت و در فضای خارج از دسترسی دولت ایران احتیاج داریم. به برنامهای فراگیرتر و کاملتر از برنامهی سندباد. ساختاری که خط قرمزهای عرفی، شرعی و قانونی امروز جامعهی ایران را به رسمیت نشناسد و تن ندهد به روابط غیر معقول مافیایی و گاه غیر انسانیای که دارد عرف میشود بین هنرمندان و صاحبان گالریها و مجموعهداران. این فکر، این آرزو و این ایده را در سر پروراندم و حتی چارتی سازمانی برایش تهیه کردم. در طول این سالهای زندگی در خارج از کشور هم تلاش خودم را کردم با چندین شخص حقیقی و حقوقی درمورد اجرای چنین پروژهای صحبت کردم که به نتیجهای نرسید. تا اینکه در هفتهی اول اسفند ماه گذشته یکی از دوستان پیشنهاد برگزاری نمایشگاهی مجازی را در فضای فیس بوک به من داد که قبول کردم و با همراهی هم فراخوان نمایشگاه «به فاک و فنا رفتگان» را منتشر کردیم که همزمان با سال تحویل افتتاح شد و این گام اول بود.
دربارهی نمایشگاه مجازی «به فاک و فنا رفتگان» و میزان استقبال هنرمندان ایرانی از آن برایمان بگویید. از چهرههای مطرح هنر تجسمی ایران هم کسی جرأت این را پیدا کرد که آثار ممنوعهاش را در این نمایشگاه به نمایش بگذارد؟
در زمانی که اولین فراخوان را منتشر کردیم قرار نبود نمایشگاه یک روزه باشد… استقبال خوبی شد تصمیم گرفتیم فراخوان را یک هفته تمدید کنیم.. و بعد همینطور تمدید شد تا به سال تحویل. ۸۵۰ نفر در صفحهی فراخوان اعلام حضور کردند که از این میان حدود ۳۴۰ نفر اثرشان را برای ما ارسال کردند. متاسفانه دو سوم آثار به موضوع نمایشگاه ارتباطی نداشت که مجبور به کنارگذاشتنشان شدیم. در نهایت صد و ده اثر از صد و ده هنرمند آثارشان پذیرفته شد که همزمان با سال تحویل در این صفحه به نمایش گذاشته شد. هیچ اثر ارسالیای از فراخوان حذف نشد. هیچ گرایش هنریای کنارگذاشته نشد. سانسور و گزینشی نبود. هیچ رفاقت یا دشمنیای لحاظ نشد. اسم و رسم و سابقه اصلا مهم نبود. ﻣﺤﺪﻭﺩﻳﺘﻲ ﺑﺮاﻱ ﺗﻌﺪاﺩ ﺷﺮﻛﺖ ﻛﻨﻨﺪﮔﺎﻥ ﻭﺟﻮﺩ نداشت. تنها آثاری که به موضوع نمایشگاه ارتباطی نداشتند یا اینکه از نظر کیفی در سطح بسیار پایین بودند از حضور در این نمایشگاه محروم شدند.
در مورد دوستان هنرمند صاحب نام بگویم که بله. تعدادی از این بزرگواران ما را در این گام اول همراهی کردند. و البته حضورشان را ارج مینهم که با حضور و همراهی خود به هنرمندان گمنام و ولی خلاق نسل جدید شرکت کننده شور و انرژی مضاعف بخشیدند.
توضیحی که در پیج انجمن، دربارهی برگزاری این نمایشگاه و دعوت از هنرمندان برای شرکت در آن منتشر کردهاید حاوی یک نکته است؛ اینکه: «هیچگونه سانسور و خط قرمزی در کار نیست مگر در اثر ارسالی اصول غیر انسانی همچون نژادپرستی دیده شود.» مواردی چون پورنوگرافی کودکان یا آثار ضد زن چطور؟ در این باره محدودیتی قائل شدهاید؟
من اصلا به سانسور و خط قرمز معتقد نیستم جز درمواردی همچون تبلیغ نژادپرستی و آپارتاید. مصالحهگر هم نیستم. در مورد پورنوگرافی کودکان هم کاملا موضعم روشن است. البته اگر شما آثار سالی من یا جاک استارگس را پورنوگرافی کودکان تصور میکنید مسلما تفاوت عقیدهی بسیاری با هم داریم.
گفتید از نظر کیفیت هنری هم دست به انتخاب آثاری که برای به نمایش درآمدن به دستتان رسیده زدهاید. این ارزیابی و انتخاب چگونه صورت گرفت؟
مسلما نظارتی بوده خصوصا از نظر کیفی. ولی با این حال کمی تساهل به خرج دادهام تا هنرمندان جوان جسارت حضور در چنین فضایی را پیدا کنند. معتقدم اثر یک هنرمند تا نمایش پیدا نکند اثر محسوب نمیشود. مثل داستان که تا خوانندهای نخواندش موجودیتی نخواهد داشت تا نقدی نشود هنرمند به بد و خوب اثر خودش پی نخواهد برد. اصلا من این فضا را برای این به راه انداختهام که نسل نو دیده شوند… وگرنه که آثار هنرمندان نامی و مشهور ما که در گالریهای عربی و غربی نمایش داده میشوند و اصلا احتیاجی به دیده شدن در چنین فضایی ندارند.
در تاریخ بیستم ژوئن امسال، در پیج انجمن هنرمندان بصری زیرزمینی ایران (Association of Iranian Underground Visual Artists) نوشتید: «نود روز پیش انجمن هنرمندان بصری زیرزمینی ایران با برگزاری نمایشگاه مجازی به فاک و فنا رفتگان کارخود را آغاز کرد.» در نظر گرفتن این موضوع نشان میدهد که پیج این انجمن ظرف کمتر از چهار ماه توانسته مورد پسند حدود ۱۴ هزار کاربر فیسبوک قرار بگیرد. با توجه به اینکه شخص شما به تنهایی این انجمن را به راه انداختید، از چگونگی معرفی این پیج به دوستداران هنر برایمان بگویید؟ چه شیوههای را برای تبلیغ و معرفی این انجمن به کار بردید؟
در درجهی اول من چنین استقبالی را ناشی از نیاز جامعهی هنری ایران به چنین فضایی میدانم.
مخصوصل نسل جدید هنرمندان ما که خود را اسیر و درگیر ایهام مجاز و کنایه نمیکنند. مستقیم و بی واسطه حرف خود را میزنند. فضایی خالی از مسایل و مشکلات حاکم بر جامعهی هنری ایران.
بخشی دیگر از مخاطبان هم بدین باور رسیدهاند که این آثار آینهی تمام نمای ایران امروز است و پیگیر آثار هنرمندان زیرزمینی هستند.
من به آهسته و پیوسته بودن یک پروژهی هدفدار معتقدم. در چنین پروژهای که برای اول بار با این وسعت در حال انجام است باید همه چیز با آرامش و صبر و حوصله انجام گیرد. گاه فعالیتهای تبلیغی اثری معکوس خواهند داشت.
حالا با گذشت این چند ماه، به نظرتان این انجمن در چه نقطهای ایستاده؟ آیا به آرمانهای خود دست یافته است؟
هنوز برای پاسخ به این سوال زود است ولیهمانطور که گفتم برگزاری نمایشگاه «به فاک و فنارفتگان» برای من گام اول محسوب میشد و در گام دوم ایجاد یک بانک اطلاعاتی قوی از هنرمندان زیرزمینی ایران.. اتفاقی که هماینک درحال انجام است. وبسایت انجمن هم از هفتهی آینده رونمایی و از نشریهی الکترونیکی انجمن هم پردهبرداری خواهد شد. انتشار بیش از ۹۸۰ اثر از حدود یکصد و شصت هنرمند در طول این سه ماه و دو هفته با همراهی بیش از سیزده هزار کاربر فعال یعنی که راه را درست رفتهام.
نظیر چنین حرکاتی به نظر شما تا چه میزان میتواند در معرفی صداهای سرکوب شدهی عرصهی هنر تجسمی به جامعه و مخاطب هنر نقش داشته باشد؟ و تا چه میزان میتواند اعتراض خود به سانسور و سرکوب را به گوش اِعمالکنندگان سانسور در این حوزه برساند؟
قطعا تاثیرخواهد گذاشت. ما در عصری زندگی میکنیم که دیگر سانسور و سرکوب تاثیری ندارد. با وجود اینترنت باور به مرز و دیوار داشتن کارعبثی است. به آثار این هنرمندان زیرزمینی نگاه کن. با وجود همهی این سختیها و توهینها، تحقیرها، سنگاندازیها زیر سایهی سهمگین سانسور هنوز زندهاند و نفس میکشند و خلق میکنند. سالهاست که برای در و دیوار اتاق خودمان خلق کردهاند. حجم آثار تلنبار شده در کارگاهها، انبار منازل، اتاقها و همینطور در آرشیو کامپیوترهاشان را ببین. آنها در همین مغاک تاریک تن به مرگ هنری ندادهاند. خلاقیتها و استعدادها و عشقشان به هنر را از دست ندادهاند. حتی اگر مجبورباشند که در تمام زندگیشان در زیرزمینهای تاریک خلق اثر کنند.
این یعنی این نسل دیگر وزارت ارشاد و ادارهی سانسور و ارزشیابی را به رسمیت نمیشناسد که بخواهد به ضرب و ساز آنها برقصد. درست مثل اتفاقی که در بحث ادبیات و شعر افتاده و این روزها نویسندگان جوان به جای افتادن در دام وزارت ارشاد به نشر الکترونیک روی آوردهاند.
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
سپیده جدیری؛ شاعر، مترجم، روزنامهنگار و بنیانگذار جایزهی شعر زنان ایران (خورشید) است. نخستین کتابش، مجموعه شعر «خوابِ دختر دوزیست» است. دومین مجموعه از اشعار جدیری با عنوان «صورتی مایل به خون من» به چاپ رسید و «دختر خوبی که شاعر است» مجموعه شعر دیگر اوست. تازهترین کتاب منتشر شدهاش در ایران مجموعه شعر«وغیره . . .» است.
از سپیده جدیری همچنین مجموعهی «منطقی» که داستانهای کوتاه او را در بر میگیرد به چاپ رسیده است. او دو ترجمه از اشعار ادگار آلن پو و خورخه لوئیس بورخس را نیز زیرچاپ بردهاست.