Advertisement

Select Page

«برسد بدستِ باران» شعری از سهیل شریفان

«برسد بدستِ باران» شعری از سهیل شریفان

 

«برسد بدستِ باران» 

 

بی‌شما؛ میرود نامم

بر بیشمارِ برگهایِ درختان

هم‌آنان که یکدست و نه یکدل

در گریبانِ فسردگی، فروپیچیده‌اند سر

هم‌آنان که ناهمصدا، اینجاوآنجا

لَه‌لَه میزنند از زبانِ خشکِ من، نامِ شما را

تا آنگاه که فرو افتد جان

وز پسِ آن، نامم از لبانشان

 

آن سالها باغ؛ باغِ میوه بود

باغ بود به معنا، مثمر بود

گلرخِ سرخِ میوه‌ها؛ از پسِ حجابِ برگ

سر برون میکرد، به تماشای آفتاب

بر بالایِ درخششِ کنگرۀ نور؛ آتشِ تموز

قند میشد؛ به جانِ میوه‌ها

میوه‌هاهم با خروجِ برجِ ثور

شهدِ جانشان، شربتِ تُنگِ بلور

 

درختان بودند

ریشه‌هاشان در خاک

بر لبِ جویِ طراوتِ آب

تن فروبرده؛ در مرورِ زمان

که چه به قاعده میرفت

نه کم و سُست، نه زیاد و رَمان

بازمیآمد آب؛ از سرپرورد

غِنج میزد دلِ حیات؛ برغَنج درخت

 

بی‌شما، در ظهرِ تفتۀ باغِ تابستان

باغِ خشک مانده‌است و آتشِ یاغی!

گوئی کز یادت رفته است

کجائیِ این جغرافیا

خاک سله بسته امّا

 

 در چاک‌چاکِ چروکِ خشکیده

مجروحِ دلسوخته‌ای را ماند

شرحه‌شرحه دلی ز درد فراق

 

بی‌شما، بی‌شما

ای بارانِ عزیز

حتی نمِ کمِ شبنمی

دریغ است بر لبانِ باغ

ملالی نیست جز دوری‌ شما

شما که یار دیرین باغ و بیابان

شما باران عزیز، که مانند هربار، من به قربانِ قدمت!

تموز هر سال، ارادتمند؛ تشنگی!

 

#سهیل شریفان

۲۸ اوت ۲۰۲۱، ونکوور

 

لطفاً به اشتراک بگذارید
Advertisement

تازه‌ترین نسخه دیجیتال شهرگان

تازه‌ترین نسخه‌ی دیجیتال هم‌یان

آگهی‌های تجاری:

ویدیوی تبلیفاتی صرافی عطار:

شهرگان در شبکه‌های اجتماعی

آرشیو شهرگان

دسته‌بندی مطالب

پیوندها:

Verified by MonsterInsights