ترجمهی چند شعر از شیرکو بیکس
این روزها حال و روز شاعر بلندآوازهی کرد؛ شیرکو بیکس مساعد نیست و قریب چندماه است که در یکی از بیمارستانهای سوئد بستری است. با یادی از این پاپلو نرودای کرد و با آرزوی سلامتی این شاعر کرد، ترجمه چند شعر از ایشان را تقدیم خوانندگان و فرهیختگان شهروند بی سی میکنم.
«نقاشی»
چهارکودک…
ترک و فارس
و عرب و کرد
مردی را به تصویرکشیدند
اولی: سرش را کشید
دومی: دستاناش
سومی: اعضاء و پاهایش
و چهارمی: اسلحهای به شانهاش آویخت.
***
«ساعت»
کنارت که می آیم
ساعت ازدست زمان
می گریزد
و خود را جلو میاندازد
کنارت هم که می نشینم
ساعت ازدست زمان
خود را
عقب میاندازد
***
«مار»
ذغالی
آتشش را
فوت می کرد
تا که:
خاموشش کند
چون که می دید
ماری بی حس
دارد می آید و
می خواهد کنارش
بخواب رود
***
«شناخت»
ترا چون کتابی
برگزیدم
وبه ورق زدناش پرداختم
صفحات دلت را
یک به یک
برشمردم
آنگاه دریافتم که تو
کتابی بودی
که صفحات بیشماری ازآن
خالیست
***
«آشیانه»
من کمونیست نیستم
اما هرگاه
پدرومادرم
شباهنگام
لانهی شبانه شان
ازهم پاشیده میشود
شباهنگام
کبوترآرزوهایشان
پرخواهد گشود
و کالسکهی لنین را
لانهی خود خواهند کرد
***
«تحول»
همان باغچه
همان صندلی
اما نه همان باغبان
نه همان برگ وشاخه وریشه
نه همان عاشق ودلدار
***
«عید»
ابرهای ما
به ابرهای هیچ آسمانی شبیه نیست
آنگاه که می بارند
آب دیدگانشان را
از چهارطرف میدزدند
…
خاک ما
به هیچ خاکی شبیه نیست
همچون دلی ست که هرروز
چهاربارمصلوب میشود
…
مادر ما
به هیچ مادری شبیه نیست
در آنی
چهار بار
به سوگ عزیزانش مینشیند
هرنفرمان
چهاربارکشته می شود
هم ازاین روست
که ما نیز…
چهارعید را در یک عید جشن میگیریم
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
In touch with the Iranian cultural diaspora.
Shahrgon is an online magazine for Canada’s Iranian cultural diaspora and Persian-speaking languages.
Shahrgon started working in Vancouver, Canada, in 1992 with the publication “Namai Iran” and then in the evolution of “Ayandeh” and “Shahrvand-E Vancouver,” it transformed into Shahrgon.
Shahrgon; The magazine of the Iranian cultural diaspora;
شهرگان مجلهی دیاسپورای ایران فرهنگی در ونکوور کانادا از سال ۱۹۹۲ با نشریهی «نمای ایران» آغاز بهکار کرده و سپس در فرگشتی از «آینده» و «شهروند ونکوور» به شهرگان فراروئید