خراب زیبایی
در اواخر قرن هجدهم، کم و بیش حول و حوش انقلاب کبیر فرانسه، در سیر اندیشه و فرهنگ اروپایی حرکتی آغاز شد که در اندک زمانی بخش های مهمی از هنر و فرهنگ و تفکر اروپایی را به خود مشغول داشت. این جریان فرهنگی و هنری همان نهضت رمانتیسم، یا آن گونه که به زبان انگلیسی خوانده میشود رمانتی سیزم Romanticism بود. دوره پیش از آن، یعنی دوره روشنگری، دوره اصالت خرد بود. از جهان راز زدایی میشد و عقل انسانی بر تخت مینشست و علم خشک و بی احساس در صدد بود تا نظم جهان را به روشی کاملا عینی دریابد. نهضت رمانتیک، چه در هنر و چه در فلسفه، عکسالعملی در برابر این تاجگذاری عقلانی بود. آن چه برای رمانتیک ها مهم بود به جای عقل و عینیت، احساس و هیجان و عاطفه بود. رمانتیکها برای تجارب ذهنی، عاطفی، خودجوش و خرد گریز انسانی ارزش بیشتری قائل بودند تا برخورد مکانیکی، مادی و عقلانی با جهان. هنرمندان رمانتیک، بخصوص قصه نویسان، در اروپای بعد از انقلاب فرانسه و ابتدای قرن نوزدهم، گستردن و رها کردن احساسات و عواطف را بین مردمان نشر میدادند. معروف است که حتی ناپلئون هم نسخهای از داستان گوته، «رنجهای ورتر جوان» را، حتی در صحنههای نبرد، با خود داشت.
نویسنده فرانسوی ماری هانری بیل Marie-Henri Beyle، که با نام قلمی استاندال Stendhal هم مینوشت در ۱۷۸۳ در فرانسه متولد شد اما شیفته ایتالیا بود. فرهنگ ایتالیایی و زندگی در میلان شخصیت ادبی او را شکل داد. دو کتاب «سرخ و سیاه» و «صومعه پارم» از آثار معروف او هستند. او مشاهدهگر دقیق رفتار و تحلیلگر تیزبین شخصیت انسانی بود. استاندال که در دوره رونق ادبیات رمانتیک قلم میزد، به جهت نثر کم و بیش واقع گرایانهاش، چندان مورد پسند کتابخوانهای زمان خود نبود. بعدها ، در اوایل قرن بیستم بود که ارج و قرب یک نویسنده صاحب نام را یافت. اما هرچند او در نگارش به نهضت رمانتیک تعلق نداشت ولی قلبا چندان دور از حال و هوای رمانتیکها هم نبود.
استاندال در ۲۲ ژانویه ۱۸۱۷ در سفری به فلورانس از کلیسای معروف «صلیب مقدس Santa Croce » دیدن کرد. کلیسای «صلیب مقدس» پر از آثار هنری است. این کلیسا با نقاشیها و دیوارنگارههایی ازBaddi و Giotto و Baldassare Franceschini و مجسمهای از Donatello و دهها اثر هنری دیگر مجموعه حیرت انگیزی از هنر و زیبایی را در خود دارد. علاوه بر اینها، کلیسای صلیب مقدس مدفن میکل آنژ، گالیله و ماکیاولی است و از این رو آن را معبد افتخار ایتالیا هم میخوانند. ورود به این کلیسا ، اما برای استاندال تبدیل به واقعه خاصی شد. دیدن آثار هنری او را منقلب کرد و از پا درآورد. مست و خراب از این همه زیبایی، تجربه او تجربهای عجیب، نفسگیر و غیرمعمول بود. خود مینویسد: «به نقطهای از هیجان رسیده بودم که متصل بود به همه عواطف شورانگیز و حس های آسمانی این آثار هنری. وقتی Santa Croce را ترک میکردم ضربان قلبم نامرتب بود، حس میکردم حیات از من دور میشود؛ راه میرفتم و میترسیدم که بیفتم.» مدفن میکل آنژ و گالیله، با آن همه زیبایی، استاندال را افسون کرده بود. هیجان ها و عواطف ، در اوج خود ،برای او یک تجربه غیرمعمول جسمانی ایجاد کرده بودند.
بیش از ۱۶۰ سال پس از این حادثه، در سال ۱۹۷۹، یک بانوی روانپزشک ایتالیایی به نام دکتر گراتزیلا ماگرینی Graziella Magherini در همان شهر فلورانس بیمارانی را دید که علائمی مشابه استاندال نشان میدادند. کمی بعد تر او ۱۰۶ مورد از این بیماران را گزارش کرد. همه این بیماران توریست های غیر ایتالیایی بودند که برای گشت و گذار به فلورانس افسانهای آمده بودند و به دنبال بازدید آثار هنری سر از بیمارستان در میآوردند. انگار موزهها و آثار هنری آنها را تسخیر کرده بودند. علائم آنها عبارت بود از طپش قلب، درد قفسه سینه، تعریق، اضطراب، گیجی و گم گشتگی، خستگی مفرط ، مسخ شخصیت و حتی توهم. برخی از بیماران حس کرده بودند که برای آن که از شر علائم خود خلاص شوند باید قطعات هنری را خراب و تکه تکه کنند و حتی سعی به این کار هم کرده بودند. علائم معمولا ناگهان ظاهر می شدند و ۲ تا ۸ روز هم ادامه داشتند. دکتر ماگرینی در سال ۱۹۸۹ کتابی در این مورد منتشر کرد و این علائم را «سندروم یا نشانگان استاندال» نام نهاد.
دکتر ماگرینی افراد مبتلا به سندروم استاندال را به سه گروه تقسیم کرد: حدود دو سوم بیماران علائم روانپریشانه psychotic نشان می دانند. اینها بیمارانی بودند که هم اختلالات ادراکی مثل توهم hallucination داشتند و هم اختلالات فکر مثل احساس گناه یا افکار گزند و آسیب. کمتر از یک سوم بیماران اختلالات خلقی بروز می دانند یعنی یا افسردگی داشتند همراه با اضطراب و احساس حقارت یا علائمی از شیدایی Mania داشتند یعنی افزایش انرژی همراه با سرخوشی و احساس همه توانی از خود نشان می دادند. کمتر از پنج درصد بیماران هم علائم حمله پانیک یعنی طپش قلب و تعریق و درد قفسه سینه و گیجی و اختلالات گوارشی نشان میدادند که ظاهرا شبیه همان علائمی است که خود استاندال به آن دچار شده بود.
دکتر ماگرینی مقایسهای بین توریست هایی که دچار این بیماری میشدند با توریست های دیگر انجام داد. نتایج مقایسه او نشان داد که افرادی که دچار سندروم استاندال شده بودند مسن تر بودند و تحصیلات کمتری هم داشتند. همچنین تعداد افراد بیکار، مجرد و دانشجو هم در گروه بیماران بیش از توریست های دیگر بود.
این که چه چیز سبب میشود که افراد این چنین عجیب در برابر آثار هنری واکنش نشان دهند هنوز ناشناخته است. واضح است که عواملی مثل خستگی سفر و نیز سوابقی در زندگی شخصی این افراد، مثل تنهایی، احتمالا میتوانند زمینه ساز چنین وضعیتی شوند. با این همه، این عوامل برای توجیه وقوع سندروم استاندال کافی نیست. در برخی بیماران اولیهای که دکتر ماگرینی دیده بود سوابقی از اختلالات روانپزشکی دیده میشد ولی نه در همه آنها. شاید برای برخی از این بیماران ، در ناخودآگاه، معنای نهفته و نمادینی در آثار هنری وجود داشته است. شاید هم برخی به سادگی طاقت این همه شکوه و زیبایی را نداشتند و در هم شکستند.
واقعیت آن است که هنر و ارتباطی که با آن برقرار میکنیم تنها جنبه شناختی و عقلانی ندارد بلکه پدیدهای هیجانی و عاطفی هم هست. برای عواطف ناشی از هنر گاهی از اصطلاح هیجان زیبایی شناختی aesthetic emotion استفاده میشود. این هیجان ها هنوز به خوبی تعریف نشدهاند. گاهی از جنس هیجانهای هر روزهاند مثل شادمانی و لذت. البته به نظر میرسد این نوع هیجانها همیشه هم مثبت و مطلوب نیستند. گاهی اصلا هدف هنرمند هم ایجاد هیجانهایی از نوع خشم و غضب و اضطراب است و این امر بخصوص در هنر معاصر کم دیده نمیشود. گاهی هم این هیجانها از جنس حس زیبایی و شکوه هستند که معمولا در جریان زندگی معمول حس نمیشوند. ظاهراً در بسیاری مواقع ، برخلاف بسیاری هیجانهای دیگر، هدف این نوع هیجانها هدایت ما به سوی رفتاری خاص نیست. به هر روی، نمیتوان انکار کرد که تجربه زیبایی و هنر برای انسان یک تجربه عمیق و چند وجهی و گاهی حتی سرشار از تناقض است.
نشانگان استاندال شاید نمود و بروزی از همین پیچیدگی و تناقض باشد. شگفت انگیز است که چگونه هنر و زیبایی ممکن است با برخی از افراد بدین شکل عجیب و اسرارآمیز ارتباط بر قرار کند. اما به هر حال، آیا هر تجربه زیباشناسانه، در ذات خود، شادی و اعجاب و ترس را یک جا ندارد؟ شاید زیبایی در ذهن ما حسی از تقدس میآفریند و هر چیز مقدسی در کنار تحسین ، ترس هم ایجاد میکند. راینر ماریا ریلکه، شاعر و نویسنده آلمانی زبان، چندان هم بی حق نبود وقتی که نوشت «زیبایی چیزی نیست جز آغاز وحشت، که البته ما هنوز قادر به تحمل آن هستیم؛ ما مبهوت آن میشویم چرا که با آرامش ما را خوار میدارد تا نابودمان سازد. همه فرشته ها ترسناکند.»
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
دکتر صبا هدا پزشک و متخصص پاتولوژی در ایران و هیپنوتراپیست در کانادا است که در نورت ونکوور مشغول فعالیت است. برای آشنایی بیشتر میتوانید به وبسایت او www.hodawellness.com یا وبلاگ www.cherishbeing.com و یا کانال تلگرامی https://t.me/hypnosisandhealth مراجعه بفرمایید.