دو شعر از سپیده جدیری
سپیده جدیری شاعر، مترجم، روزنامهنگار و بنیانگذار جایزهی شعر زنان ایران (خورشید) است که از دوسال پیش همکاری فعال و مستمر خود را با شهروند بیسی و سایت شهرگان شروع کرده و مسئوللیت صفحات شعر و گفتوگو با شاعران را بعهده دارد.
سپیده جدیری «دختر خوبی که شاعر است»، برای مدت کوتاهی مهمان شهر ماست. بهانگیزهی حضورش در ونکوور، دو شعر از این شاعر و روزنامهنگار ساکن اروپا را، تقدیم خوانندگان صفحه شعر شهروند بیسی میکنیم.
معرفی:
نخستین کتابش، مجموعه شعر «خوابِ دختر دوزیست»، سال ۱۳۷۹ توسط انتشارات معیار به چاپ رسید و سالی پس از آن، مجموعهی «منطقی» که داستانهای کوتاه او را در بر میگرفت، توسط انتشارات خورشیدسواران منتشر شد. ترجمهی او از اشعار ادگار آلن پو با عنوان «کلاغ» سال ۱۳۸۵ توسط نشر ماهریز و دومین مجموعه از اشعار جدیری با عنوان «صورتی مایل به خون من» سال ۱۳۸۶ توسط نشر ثالث به چاپ رسید.
آخرین مجموعه شعر او، «دختر خوبی که شاعر است» نام دارد که اخیراً و با وجود سانسور و حذف کامل شانزده شعر (نوزده صفحه) از آن توسط وزارت ارشاد ایران، فقط اجازهی یک بار چاپ در وطنش را یافته است. این کتاب، در سال (۱۳۹۰) توسط انتشارات نگاه به بازار آمد. جدیری همچنین اشعاری از خورخه لوئیس بورخس را ترجمه و آمادهی چاپ کرده است. انتشارات ناکجا (Utopia) در پاریس، گزیدهای از آثار او (شعر و داستان) را با عنوان «به آغوشِ درازِ نی» به صورت کتاب الکترونیکی، کتاب صوتی و همچنین نسخههای چاپی در دست انتشار دارد.
تعدادی از اشعار جدیری تا کنون به زبانهای انگلیسی، سوئدی، هلندی و کردی ترجمه شده است. در یک سال گذشته که او به عنوان نویسندهی مهمان انجمن جهانی قلم در ایتالیا مستقر شده، مطالعاتش را بر اشعار ایستادگی و سیاسی که شاعران ایرانی در طول دو سال اخیر به رشتهی تحریر درآوردهاند، متمرکز ساخته است و به گردآوری آنها روی آورده و مقالاتی را دربارهی آنها در نشریاتی چون تهران ریویو (هلند)، تلاش (آلمان) و شهروند بیسی (کانادا) به رشتهی تحریر درآورده است. او همچنین مسئولیت صفحات شعر و گفتوگو با شاعران را در مجلهی شهروند بیسی (شهرگان) کانادا بر عهده دارد و صفحهای هفتگی با عنوان وارتان سخن بگو را نیز به منظور انتشار و معرفی شعر ایستادگی ایران در سایت آزادی بیان و فیسبوک به راه انداخته است.
۱
چاک
شاید فقط زندگیِ من بود
که این گونه گیج
بر چشمهای قرمزتان نشست
ای روشناییِ تنِ من بگذر!
شاید فقط حواسِ سیاهم بود
مثلِ کسی
که پشتِ در افسوس میخورَد.
از بقیع (۱) تا خاوران (۲) را با خود بِبَرَم بزنم به چاک!
آوازهای کوچکِ جان را با خود بِبَرَم بزنم به چاک!
اسمِ شیکِ تهران را با خود بِبَرَم بزنم به چاک!
ای روشناییِ تنِ من بگذر!
من پُشتِ هم جیغ میکِشم
من پُشتِ هم گوشهای تو را
میگیرم وَ جیغ میکِشم…
دنیا گناهِ من است ای لکّههای بیهدف!
دنیا گناهِ من است ای خندههای بیشمار!
دنیا گناهِ من است و
من
جیغ.
گناههای خندان را با خود بِبَرَم بزنم به چاک!
دوازده است آنچه را که میشماریم دوازده است
آرایشِ ظالمانهی صورتِ من میتواند بخندد به زمین: دوازده است!
و از شکافی که بر تن فِشانم ببارد هزار شکوفهزار.
چاههای خفته! بگذرید بگذرید از سَرَم؛ دوازده است!
ای روشناییِ تنِ من بگذر!
ای قندیلهای بَسته!
ای شکستگیهای سَرَم!
تکرارتان برای من
تکرارِ طوافِ زمین است
که خورشید به خورشید بلندتر میشود
و «هوا
که هَوی دارد مرا
بخورد!» (۳)
ای مصر!
ای زنانهترین روز!
صورتت را که لُخت میکُنی
هرگز
هرگز
چشمهای مرا
سیاه نخواهد کرد! (۴)
و نور
در تمامِ “تَرین”ها
فرو رفته است…
بِیت، خون و نان (۵) را با خود بِبَرَم بزنم به چاک!
رَنگینَکی (۶) که پُختیم، رنگینتر از خونمان بود
و عشق
درست وقتی بالای سَرَم نشست
افتاد و
شکست!
گورِ پدرسوختهی پدرم!
«که هر چه دارم از اوست!»
گورهای نیمهجان را با خود بِبَرَم بزنم به چاک!
و آنچه از همه چیز باقی ماندهست
و آنچه از همه چیز باقی ماندهست
و آنچه از همه چیز باقی ماندهست
و آسمانی که میچرخد میچرخد تا سیاه بماند
مثلِ روزهایی که از سَرَم نمیگذرند
و آبهایی که با فشار با فشار
بیآبترین آبهای جهاناند
مثلِ من
که زن نیستم اصلاً
که رنگ نیستم اصلاً
که جان نیستم اصلاً
فقط صورتی
که میگذارد
و میرود.
شروع: ۳۱ اکتبر ۲۰۱۱
خاتمه: ۲۱ نوامبر ۲۰۱۱
پانوشت:
بقیع نام گورستان معروفیست در مدینه که مزار تعدادی از چهرههای مذهبی صدر اسلام و از جمله، چهار تن از امامان شیعه در آن واقع شده است.
خاوران نام گورستانیست در تهران که در بخشی از آن که قطعه زمین بایریست، زندانیان سیاسی اعدام شده در ایران و از جمله، بسیاری از قربانیان اعدام سیاسی در تابستان ۱۳۶۷، به طور دستهجمعی دفن شدهاند.
برگرفته از شعری در کتاب “خواب دختر دوزیست” از همین قلم، انتشارات معیار، تهران، ۱۳۷۹٫
دو سطر نخست، تعمداً یادآور سطر «ای یار! ای یگانهترین یار» فروغ فرخزاد است، به منظور القای حس همبستگی با علیا ماجده المهدی.
برگرفته از نام مقالهای از آدریان ریچ، شاعر فمینیست آمریکایی با عنوان:
Blood, Bread and Poetry: The Location of the Poet, The Massachusetts Review, 1983
رَنگینَک نوعی شیرینی رایج در جنوب ایران و متشکل از خرما، گردو، کَره و آرد است و غالباً نیز در مراسم عزا با آن از مهمانها پذیرایی میشود.
———–
۲
به من مدال بدهید
از آن مدالهای بدون گردنبند
مدالهایی که آن قدر به خورشید نگاه میکنند
تا بیفتند
میخواهم نامزد جایزهی افسردگی بشوم
جایزهی بزرگِ دهان به دهان،
و شعرهایم را تا بزنم برای بعد از کلماتِ مبهم.
میخواهم همه چیز کنار تو باشد؛
دوازده اتاق و دوازده در با روبانهای بزرگ
تا وقتی صدایم بزنی
دوازده بار طولت را ببوسم.
[از مجموعه شعر دختر خوبی که شاعر است]
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
سپیده جدیری؛ شاعر، مترجم، روزنامهنگار و بنیانگذار جایزهی شعر زنان ایران (خورشید) است. نخستین کتابش، مجموعه شعر «خوابِ دختر دوزیست» است. دومین مجموعه از اشعار جدیری با عنوان «صورتی مایل به خون من» به چاپ رسید و «دختر خوبی که شاعر است» مجموعه شعر دیگر اوست. تازهترین کتاب منتشر شدهاش در ایران مجموعه شعر«وغیره . . .» است.
از سپیده جدیری همچنین مجموعهی «منطقی» که داستانهای کوتاه او را در بر میگیرد به چاپ رسیده است. او دو ترجمه از اشعار ادگار آلن پو و خورخه لوئیس بورخس را نیز زیرچاپ بردهاست.