رانده شده به سوی کار خانگی
کوچکترین اجتماعی که هر انسانی در آن پا به عرصهٔ وجود میگذارد، خانواده است. این عنصر مهم، هر چند از سکه افتاده در این روزها، تنها مکان امنی است که میتواند از دختران یا پسران، انسانهایی نه فقط با نام انسان بلکه به معنای واقعی آن وارد جامعه کند اما همین خانواده میتواند افکار و باورهای مردسالاری را به طور ناخودآگاه در دختران و پسران نهادینه کند. دختری در خانوادهای متولد میشود، از همان کودکی به دستاناش عروسک، لوازم آرایش، لوازم پخت و پز در ابعاد کوچک و ترجیحاً به رنگ صورتی برای او خریداری یا به او هدیه داده میشود. جایی که اولین نشانههای زنانه و مادرانه به یک دختر داده میشود همان خانواده است، دخترک بزرگتر میشود، به سنی که میتواند کمک حال مادرش باشد، شکل گفتگوهای مادر با فرزند دختر تغییر میکند: مادر پاشو میز رو آماده کن. مادر پاشو چند تا چای بیار، مادر ظرفها رو شستی؟ و این دست دستورات که بیشتر به دختران داده میشود تا پسران، و همان گفتگوها با پسران شکل دیگری است: مادر سر راه میای نون بخر، چه رشتهای میخوای انتخاب کنی؟ یه شغلی باید انتخاب کنی که پول در بیاری، چون تو پس فردا باید یه خانواده رو اداره کنی و از این دست مکالمات. مادری که تمام تلاش خود را میکند به بهترین نحو دختری شایسته و با کمالات بر اساس نسخهٔ مادر خودش و مادر بزرگش، تربیت کند، ناخواسته زنی را پرورش میدهد با الگوهایی که پیشاپیش در ذهن سپرده است. اگر کمی امروزی باشد میخواهد که دخترش تحصیلاتی هم داشته باشد، رانندگی هم یاد بگیرد و کار بیرون هم داشته باشد البته همهٔ اینها در صدد بهینه شدن خانه و خانوادهای ست که او قرار است در آینده تشکیل دهد و نه در جهت بالا رفتن اعتماد به نفس و آگاهیاش در زندگی به عنوان یک فرد مستقل و یک انسان، بلکه به عنوان کسی که در آینده میخواهد همسر و مادر شود، او که به شکل مرتب و پیاپی، چه در جامعه و چه در خانواده و حتی دوستان به اشکال و انواع مختلف در تیررس اینگونه مکالمات قرار گرفته، پس چه بخواهد و چه نخواهد باورهایی از این دست در او شکل میگیرد. برای دختران کار و شغلی هم اگر تعریف مشخصی داشته باشد همان معلمی است، و یا کاری که حداقل زمان را از آنها بگیرد تا خللی در تربیت بچهها و همسرداری به وجود نیاید. امروزه با این که زنان بسیاری در چرخهٔ اقتصادی خانواده مشارکت دارند ولی باور جوامع و سیاستگذاریها به خصوص در ایران هماره زنان را به خانهنشینی، مراقبت از بچهها و کار خانگی سوق میدهد و به آنها تلقین میکنند که مادر خوب و همسر خوب بودن همان در خانه نشستن و آشپزی کردن است تا ادامهٔ تحصیلات، کار و مشغلهٔ تمام وقت و مدیریت در سطوح بالای جامعه.
حدود یک سالی میشود که تبلیغات گستردهای در خصوص بچهدار شدن خانوادهها در ایران انجام میگیرد، از پوسترهایی با عنوان بهشت زیر پای مادران است نه کارمندان گرفته، تا نایاب شدن قرصهای ضد بارداری و ممنوعیت وازکتومی برای مردان و محسوب شمردن جرم، چه برای جراحان و چه برای کسانی که اقدام به انجام عمل وازکتومی و بستن لولههای رحم میکنند. پرسش این است چند درصد از زنان تحت تأثیر چنین تبلیغاتی قرار خواهند گرفت؟ چند نفر از زنان کارمند روانهٔ خانههایشان میشوند تا بچههای بیشتری به دنیا بیاورند؟ چند نفر از زنان با دیدن چنین پوسترهایی دچار عذاب وجدان و احساس گناه در مقابل فرزاندانشان خواهند شد؟ آیا آنها بهشت مادرانهٔ خود را از دست خواهند داد؟ و البته که میتواند پاسخ همهٔ این سؤالات مثبت باشد. چرا که زنان، دخترانی بودهاند که با گفتمان مردسالارانه رشد کردهاند، باورهای آنها همان باورهایی است که از مادرانشان به ارث رسیده است. اما پرسش اصلی در این جا مطرح میشود که زنانی که دارای استقلال مالی بودهاند و سالها بیرون از خانه به فعالیتی اجتماعی مشغول بودهاند، پس از اینکه به خانه بازگشتند چه اتفاقی در انتظارشان است؟ آیا به خیل عظیم زنان افسردهٔ خانهدار نمیپیوندند؟ آیا از نظر مادی مانند زنان کارمند درآمد ماهیانه و بیمه و بازنشستگی خواهند داشت؟ آیا اینگونه تبلیغها و ممنوعیتها حق طبیعی بدن زن را از او سلب نمیکند؟ آیا نداشتن استقلال مالی زنان را تبدیل به موجوداتی وابسته و موقعیت آنها را در جامعه به مکانی فرودستتر از امروز تقلیل نخواهد داد؟
پاسخ همهٔ این سوالها باز هم به نداشتن جایگاه واقعی و بی اهمیت بودن کار خانگی بازمیگردد، کاری سخت و طاقت فرسا که هم زمان زیادی را از زنان میگیرد و هم مزد و مواجبی ندارد، اما نکتهٔ دیگری نیز در مواجههٔ زنان با کار خانگی نهفته است. زنان خانهدار ساعتهای زیادی را صرف رفت و روب، ظرف شستن، خرید و نگهداری از بچهها میکنند. صرف کردن این همه زمان برای اینگونه کارها لازم و ضروری به نظر نمیآید. زنانی هستند که خودشان را با کارهای خانه آنقدر خسته میکنند تا نفهمند زمانشان در روز چگونه سپری میشود، در واقع کار بزرگ میشود تا زمان موجود را پر کند، زن خانهدار مدرن با دارا بودن ِتمام امکانات و تجهیزات الکترونیکی وقتی را که برای کار خانه صرف میکند به همان اندازهای ست که مادربزرگش برای این امر صرف میکرد. انسان اعم از زن و مرد از بیکاری متنفر است. هر قدر زنی در حد تواناییهایش از فعالیتهای اجتماعی محروم شود کارهای خانه و وظایف مادریاش بیشتر میشود. بیشتر زنان خانهدار این مسئولیت را بدل به عشقی زوال ناپذیر میکنند، اگر با آنها به صحبت بنشینید، در جواب اینگونه خواهند گفت: من از اینکه تمام زمانم را صرف خانوادهام کنم و کارهای خانه را انجام میدهم لذت میبرم و از اینکه شب وقتی از خستگی به خواب میروم، آن خستگی، خستگی ِ لذتبخشی است که حاضر نیستم آن را با کار کردن و داشتن فعالیت اجتماعی هر چقدر محدود عوض کنم. اما این حس لذت واقعیت ندارد، بلکه به ساختارهای قانونی، سیاسی و افتصادی و فرهنگ آن جامعه بازمیگردد، نه به زیستشناسی زن. یک فریب کهنه و مستعمل، نقشی که از سالها پیش برای زنان تعریف شده است، خانهداری، آشپزی، نگهداری از فرزندان، منفعل بودن. اینکه مادری کردن زنان ذاتی یا غریزی است و آن پیامد ژنتیکی و ماندگار تکامل انسان شکارچی و آذوقه جمعکن است، دیگر قابل پذیرش نیست. با اینکه در عصر حجر چنین ضرورتی وجود داشت که زنان باردار و مادران بچهدار خوراک خود را از نزدیکی محل سکونت خود تهیه کنند و مردان برای شکار از خانه دور شوند، اکنون دیگر چنین ضرورتی برای این کار وجود ندارد. امروزه مرد و زن هر دو میتوانند تمامی مراحل شکار و گردآوری آذوقه را در نزدیکترین سوپر مارکت محله انجام دهند.
پس با ایجاد فضاها و گفتمانهای مناسب در جوامع و آموزش از جمله رسانهها میتوان زنان و مردان را به سمت دستیابی به پدر و مادر اشتراکی هدایت کرد و با ایجاد بستری مناسب وقوع این امر را در خانوادهها تحقق بخشید تا هم بار سنگین مسئولیت مادرانه از روی دوش زنان برداشته شود، هم استقلال مالی ِ زنان و حضورشان از چرخهٔ افتصاد خانواده حذف نشود و هم غول افسردگی در وجودشان لانه نگزیند. زنان خانهدار بر اساس تواناییهایی که در خودشان دارند و میشناسند وقتی از عرصههای اجتماعی دور میشوند تبدیل به موجوداتی عصبی، پرخاشگر و افسرده میشوند که شاید حتی خودشان هم ندانند که منشاء آن کجاست و چه میتواند باشد، زنی که سالها بیرون از خانه کار کرده و حالا بر حسب اجبار و به دنیا آوردن فرزند، خانهنشین میشود چگونه میتواند به خود و نیازهای روحیاش پاسخگو باشد؟
اگر سیاستگذاریهای جوامع و دولتها به گونهٔ دیگری تغییر شکل پیدا میکرد و به جای چنین تبلیغاتی که بهشت زیر پای مادران است نه کارمندان، تبلیغاتی در خصوص پدر و مادر اشتراکی صورت میگرفت، که هم زنان و هم مردان از آن شرح وظایف عصر حجری که سالهاست گریبانگیرشان شده است، نجات پیدا میکردند، آیا به راستی ضرورتی برای خانهنشین شدن زنان و حذف آنها از چرخهٔ اقتصاد خانواده و جامعه به وجود میآمد؟
فروردین ۱۳۹۵
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
In touch with the Iranian cultural diaspora.
Shahrgon is an online magazine for Canada’s Iranian cultural diaspora and Persian-speaking languages.
Shahrgon started working in Vancouver, Canada, in 1992 with the publication “Namai Iran” and then in the evolution of “Ayandeh” and “Shahrvand-E Vancouver,” it transformed into Shahrgon.
Shahrgon; The magazine of the Iranian cultural diaspora;
شهرگان مجلهی دیاسپورای ایران فرهنگی در ونکوور کانادا از سال ۱۹۹۲ با نشریهی «نمای ایران» آغاز بهکار کرده و سپس در فرگشتی از «آینده» و «شهروند ونکوور» به شهرگان فراروئید