رهبرتراشی امپریالیستی
[show_avatar email=1167 user_link=authorpage display=show_name avatar_size=200]آیتالله روحالله خمینی رهبر انقلاب ایران؛
حمید کارزای رهبر انقلاب افعانستان؛
خوان گوایدو رهبر انقلاب ونزئولا؛
جاشوا وانگ از رهبران انقلاب هنگ کنگ؛
الکسی نوالنی رهبر انقلاب روسیه؛
جبهه النصر و جیشالاسلامی از رهبران انقلاب سوریه؛
احمد چلبیها رهبر اپوزیسیون صدام حسین؛
یولیو تیموشنکو رهبر انقلاب اوکرائین؛
ساکاشویلی رهبر انقلاب گرجستان؛
این است پروژه رهبرتراشی امپریالیستی که به شیوه پروژههای انقلابات رنگی، با حمایتهای گسترده و وسیع مالی، آموزشی، تبلیغاتی، سیاسی و امنیتی- نظامی امپریالیستی به مرحله اجرا در میآیند. در جریان پیاده کردن این پروژهها غالبا چندین ده هزار نفر ستون پنجم تحریک شده، احساساتی که اکثرا ناسیونالیست افراطی میباشند، از جمعیت دهها میلیونی یک کشور به مجلس، پارلمان و یا دفتر ریاست جمهوری آن کشور حمله میکنند، و اشغال پارلمان یا دفتر ریاست جمهوری، به منزله پیروزی انقلاب از طرف امپریالیستها تلقی شده، حکومت آنها سریعا به رسمیت شناخته شده و حمایتهای نظامی امنیتی مالی سیاسی تبلیغاتی امپریالیستی به این کشورها سرازیر میگردند.
به دنبال کودتا علیه گارباچف، بعد از روی کار آمدن یلتسین، از طرف آمریکا چندین ده میلیارد دلار به حکومت یلتسین کمک مالی شد، تا همزمان با صدور دموکراسی به آن کشور، به موازات پرداخت حقوق عقب افتاده کارگران، سرمایه داران آمریکائی بخش عظیمی از سهام صنایع مادر از قبیل نفت و گاز و دیگر منابع طبیعی آنجا را به قیمتهای مفت خریداری نموده و به کنترل خویش در بیاورند. وقتی پوتین بر سر کار آمد، نه تنها در مرحله اوّل، تقریبا تمامی صنایع مادر از قبیل نفت و گاز را یا ملّی کرد، یا از دست انحصارات آمریکائی در آورد. از این نظر، تسلط انحصارات بزرگ امپریالیستی بر منابع طبیعی و ثروتهای روسیه، هنوز زیر دندانهای این انحصارات مزه شیرینی میدهد.
یکی دو سال پیش بود، که آقای دونالد ترامپ، رئیس جمهوری آمریکا طی سخنان خویش در به رسمیت شناختن خوان گوایدو به عنوان رئیس جمهوری قانونی ونزئولا اعلام نمود که رئیس جمهوری منتخب آن کشور، نیکلاس مدورو را به رسمیت نمیشناسد. ایشان به دنبال آن اعلام نمودند که “اگزان موبیل” یکی از بزرگترین انحصارات نفتی آمریکائی را میفرستیم تا صنایع نفت ونزئولا را به دست گرفته و به نفع مردم آن کشور به بهره وری رسانده و بکار بیاندازند.
سالهای پنجاه پنج، پنجاه شش و پنجاه هفت ایران قبل از انقلاب را که در تهران دانشجو بودم، به خوبی به یاد دارم. سال پنجاه پنج، بچههای انجمن اسلامی دانشکده را میشد با انگشتان یک دست شمرد. در شرایطی که شمار بچههای چپ در هر دانشکدهای به دهها نفر میرسیدند. این بچههای چپ بودند که گروههای فیلم کوهنوردی، نمایشگاههای کتاب و غیره را در دست داشتند، و تنها آنها قادر بودند که آنقدر نیرو بسیج بکنند تا در دانشکده و دانشگاه تظاهرات راه بیاندازند.
در شرایطی که در آن زمان نه اینترنت وجود داشت و شاید نصف خانههای مردم هنوز تلویزیون هم نداشتند، رادیو بی بی سی و رسانههای کاغذی مانند روزنامههای کیهان و اطلاعات هر روز در سرفصل مطالبشان، از خمینی به عنوان رهبر انقلاب ایران نام برده و به رسانههای بلندگوی پیغامهای ایشان تبدیل گردیده بودند. اگر رادیو تلویزیون ایران از اعتصابات و تظاهرات مردم صحبتی به میان نمیآورد، در عوض رادیو و رسانههایی مانند بی بی سی، مرتب از خمینی بعنوان رهبر انقلاب ایران یاد میکردند.
همان طور که آنها روح الله خمینی را به عنوان رهبر انقلاب ایران از عراق به فرانسه برده و به ایران صادر نمودند، حمید کرزای را از آمریکا به افغانستان صادر نمودند، احمد چلبیها را به عراق تحت عنوان صدور دموکراسی به عراق صادر کردند، امروزه نیز پروژههای رهبرتراشی دموکراتیک خوان گوایدوها، الکسی نوالنیها، جاشوا وانگها را در مورد ونزئولا، روسیه و هنگ کنگ و پروژههای مشابه را در جاهای دیگر در شرف پیاده کردن میباشند.
واقعیت این است که نه در کشورهای غربی دموکراسی به مفهوم واقعی مردمی موجود میباشد، نه در کشورهایی مانند چین و روسیه و غیره. همانطور که دموکراسی یک پدیده اجتماعی سیاسی نسبی میباشد، دموکراسی به تنهایی حلاّل مشکلات اجتماعی نمیباشد. آنچه مهم است این میباشد که دموکراسی و سوسیالیسم برای فقط یک درصد قدرتمداری حاکم در جامعه، فقط شعبدهای از دموکراسی میباشد. دموکراسی واقعی بر پایههای آزادی خودگردانی جامعه مدنی از ریشه، پایین و میان تودههای میلیونی مردم آغاز میشود، با قدرتمداری و کنترل آنها، به نفع تودههای میلیونی بکار گرفته میشود. در جوامع طبقاتی، بخصوص از جوامعی که انحصارات مالی، نفتی، نظامی و رسانهای کنترل امور اقتصادی، سیاسی و امنیتی را در دستهای خویش دارند، آنجا دموکراسی فقط در خدمت یک درصد قدرتمداری حاکمه میباشد و مردم عادی مانند شبههایی به دنبال پروژهها و طرحها و برنامههای آنها کشیده میشوند.
هدف کشورهای امپریالیستی از این پروژههای رهبر تراشی و به راه انداختن به اصطلاح انقلابهای رنگی، تنها در هم شکستن رقیبان خویش، گسترش تسلط خویش بر بازارهای بیشتر نیروی کار، منابع طبیعی و بازارهای مصرف میباشد. لازم به تذّکر است که شرط اولیه نائل آمدن به چنین هدفهایی، در وهله اول از هم پاشاندن رقیبان خویش و اعمال کنترل سیاسی امنیتی از طریق بر سر کار آوردن ستون پنجم و دست نشاندگان مزدور خویش، تحت پوشش حمایتهای مالی، سیاسی، تبلیغاتی و نظامی خودشان میباشد.
از منزل خود که به سر کار میروم، تلاش میکنم کانال خبری رادیو را گوش کنم. در این مملکت فرنگستان که من در آن زندگی میکنم، هر پنج دقیقه یکبار نام “الکسی ناوالنی رهبر مخالفین آزادیخواه پوتین در روسیه” از طرف رادیوهای رسمی دولتی و خصوصی در گوشهای امثال من با چکش کوبیده میشود. همانطور که “خمینی رهبر انقلاب ایران” در رسانههای سال پنجاه و هفت تکرار میشد. صبحانه، ناهار شام نام “الکسی ناوالنی” بعنوان رهبر اپوزیسیون آزادیخواه در اذهان دهها میلیون اهالی این کشور حّک میگردد.
برای کشورهای امپریالیستی، هر کدام از این موارد، یک پروژه کامل برنامه ریزی و طراحی شده میباشد. اگر آنها از ترکستان چین دفاع میکنند، هدفشان تبدیل آنجا به یک افغانستان دیگر در بغل گوش چین میباشد. آنها از آزادی جهادگرایانی در ترکستان چین دفاع مینمایند که در پاسخ به ندای داعش، از چین به سوریه رفته و در جنایات بربر منشانه داعش، تحت پوشش پاسخ به ندای اسلام اشتراک نموده بودند. ندای بعدی آنها اعلام جهاد برای تشکیل یک حکومت اسلامی، به شیوده حکومتهای جمهوری اسلامی ایران، یا افغانستان درترکستان چین میباشد. شاید ما ایرانیان بهتر از مردم دیگر گوشههای جهان با تجربه یک حکومت قدرتمداری به اصطلاح جمهوری اسلامی آشنایی داریم.
این روزها، بخشهایی از نیروهای چپ قدیمی که از چپ فاصله گرفته و شیفته دموکراسی غربی شدهاند، همراه با کرنای رسانههای علنی و مجازی در قدرتمداریهای امپریالیستی، بر بستر شیفتگی بر دموکراسی غربی، به جنگ دون کیشوتوار با دیکتاتوریهای چین و روسیه برخاستهاند. آنها نه تنها فراموش کردهاند که استراتژیکترین و محوریترین مسالهای که حیات بشریت با آن گره خورده است، مقابله با جنگ و جنگ طلبی و تامین و تثبیت صلح برای بشریت میباشد. آنها با پنبه کردن در گوشهای خود نمیخواهند بشنوند که، به همان نسبت که قدرتمداری انحصاراتی حاکمه بر آمریکا و پیمان ناتو، به دنبال آغاز جنگهای جدیدی در بالکان، یا آسیای جنوب شرقی یا خاورمیانه یا آمریکای لاتین میباشند، قدرتمداریهای دیگری در جهان با تمام قدرت در جبهه صلح، و همکاری برابر حقوق ملی کشورها میباشند. قدرتمداریهای حاکمه بر روسیه و چین، با تمام اشکالات و ایرادات به حقی که ممکن است ما به آنها بگیریم، در جبهه صلح، همکاری و ترقی بشریت قرار دارند. خوان گوایدوها، الکسی نوالنیها، حمید کرزایها، بونیاتیشویلیها، تیموشنکوها، نمایندگان ستون پنجم نئولیبرالیسم وابسته به امپریالیستی بیش نیستند که اقلیت ناچیز افراطی از ناسیونالیستها و فناتیکها را به دنبال خویش میکشانند.
۲۷ ژانویه ۲۰۲۱