سانسورِ معطر!
[clear]
«قانون سانسور قانون نیست بلکه اقدامی پلیسی است، اما اقدام پلیسی بدی است، زیرا آنچه را که مورد نظرش هست انجام نمیدهد بلکه آن چه را مدنظرش نیست عملی میکند. .. چون نمیتوان آزادی را برای آدمی از ارزش انداخت، آنگاه هر استثنایی در نبود عمومی آزادی، ارزشمندتر پنداشته میشود… سانسور هر اثر نوشتاری ممنوع را، چه خوب و چه بد، به سندی خارقالعاده تبدیل میکند.»۱ [کارل مارکس]
اگر به مطبوعات سینما را هم اضافه کنیم، وضعیت سینمای ایران اکنون چیزی شبیه همین است که مارکس توصیف میکند. به عبارت دیگر فیلمهایی که به هر دلیل سانسور میشوند یا مخالفتهایی از سوی گروه فشار بر آنان اعمال میشود، به ناگهان محبوب و پرفروش میشوند و متاسفانه برخی کارگردانان و تهیهکنندگان این سوراخ دعا را پیدا کردهاند و هنگام اکران فیلمهایشان جار و جنجال و جنگ روانی راه میاندازند، تا فیلمشان خبری شود و بیننده بگیرد. برخی از رسانههای خارج کشور هم دانسته و ندانسته در این دام میافتند، یا در جستوجوی بخشهای خبری دمدستی هستند برای پر کردن برنامههاشان، بدون این که کار جدی و تحقیقی و تحلیلی انجام دهند، یا به این مسایل پر و بال میدهند و فیلم بیارزشی را صاحب ارزش میکنند و نشانی غلط به مخاطبان میدهند و جیب تهیهکنندگان را پر میکنند و معروفیت برای کارگردان میآورند. بگذریم از این که بعضی از این کارگردانان خود سهیم و شریک در فروش فیلم هستند و معمولا یکی از تهیهکنندگاناند.
در خارج از کشور هم بسیاری از فیلمها از همین سانسور داخل کشور سود میبرند و با دادن چند شعار سیاسی بدون این که شعوری پشتاش باشد، یا در ساختار فیلم مستهیل شده باشد، یا چند صحنهی اروتیک الصاقی و چند ناسزای جنسی بدون این که بهطور منطقی از دهان شخصیتهای فیلم بیرون بیاید، اثر خود را محبوب برخی جشنوارهها و منتقدین میکنند و از سازمانهای مختلف بودجه میگیرند برای کار بعدی!
فیلمهای بسیار خوبی در داخل ایران ساخته میشوند که چون جزو باندی از باندهای هوچیگر نیستند، دیده نمیشوند و فروش نمیکنند و تهیهکنندگان را به خاک سیاه مینشانند و یا موجب میشوند کسی حاضر به سرمایهگذاری روی کار بعدی آنها نباشد. فیلمهایی هم هستند که نیمه نصفه سانسور نمیشوند بلکه بهطور کلی اجازهی پخش به آنها داده نمیشوند. اینفیلمها را کسی نمیبیندشان که نقدی هم صورت بگیرد بر خوب و بد بودن آنها و بعد از سالها که از محاق بیرون میآیند، دیگر مانند بمبی خنثا شدهاند.
متاسفانه برخی از سینماگران، توجیهگر سانسور آنهم سانسوری بیضابطه و لجامگسیخته هستند و سانسور را موجب خلاقیت میدانند! کدام خلاقیت؟ خلاقیتی که باید صرف مضمون و شکل فیلم شود صرف دورزدن سانسور یا بندبازی با صاحبان قدرت میشود و کمکم ما به جای فیلمساز، صاحب بندباز میشویم و کل فضای فیلمسازی هم به سیریکی بزرگ تبدیل میشود.
سخن خود را با بخش دیگری از صحبتهای مارکس خاتمه میدهم. خودتان واژه مطبوعات را بردارید و جای آن سینما یا کتاب یا موسیقی یا هر چیز دیگری که زیر تیغ سانسور است بگذارید جملهی مارکس را بخوانید:
«ذات مطبوعاتِ آزاد ذاتِ باشخصیت، عقلانی و اخلاقیِ آزادی است. شخصیت مطبوعات سانسور شده همان هیولای بیشخصیت بندگی است، هیولایی است متمدن شده، سقط جنینی معطر.»۲
ـــــــــــــــــــــــ
پانویس
۱. مارکس، کارل – سانسور و آزادی مطبوعات، حسن مرتضوی، نشر اختران، صفحهی ۱۰۲ و ۱۰۳
۲. همان جان صفحهی ۹۳
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
مصطفی عزیزی (۱۳۴۱- اراک ) داستاننویس و فیلمنامهنویس و تهیهکنندهی برنامههای تلویزیونی است. او در سال ۱۳۸۹ به کانادا مهاجرت کرد و در تورنتو زندگی میکند.
برنامههای تلویزیونی
۱۳۷۲ – مسابقهٔ دانش و هوش – شبکه سوم.
۱۳۷۵ – رایانه در زندگی – شبکه دو.
۱۳۷۷ – مسابقه گزینهها – شبکهٔ تهران.
۱۳۷۶ تا ۱۳۷۹ – مسابقه تلاش. شبکه یک.
۱۳۷۹ – مسابقه کمتر از ۵ دقیقه. شبکهٔ تهران.
مجموعههای تلویزیونی و تلهفیلم
۱۳۸۰ – سریال مسافر. شبکهٔ تهران.
۱۳۸۶ – راه بیپایان. شبکهٔ سه.
۱۳۸۷ – تلهفیلم بازی. شبکهٔ سه.
۱۳۸۷ – تلهفیلم انتقال. شبکهٔ سه.
۱۳۸۷ – بیگانه – شبکهٔ سه (نویسنده و تهیهکننده)
۱۳۸۷ – مرد – شبکهٔ سه (در حال تولید)
۱۳۸۸ – گاوصندوق – شبکهٔ سه (نویسنده و تهیهکننده)
کتاب
۱۳۸۹ – مجموعه داستان “من ریموند کارور هستم” – نشر افق