سلطهپذیری و مشروعیت از دیدگاه ماکس وبر
پاتریمونی یا (حکومت پدرمیراثی پاتریمونیال) گونهای از حکومت است که در آن حکومت، دست طبقههای بالا و متوسط را از قدرت کوتاه میکند و حاکم میتواند اراضی و کسبوکار افراد را بدون هشدار قبلی از آنان بگیرد. ارتشهای کشورهای پدرمیراث به حاکم وفاداری دارند و نه به مردم و کشور)
تالیف: سعید جهانپولاد
ماکس وبر جامعهشناس، تاریخدان، حقوقدان و استاد اقتصاد سیاسی آلمانی که به عنوان یکی از اثرگذارترین نظریهپردازان توسعه مدرن جهان غرب شناخته میشود، ایدههایش بهطور عمیق بر نظریه اجتماعی و پژوهش اجتماعی و جامعه شناسی سیاسی تأثیر گذاشت. ماکس وبر قدرت را به مثابه سلطه و اقتدار و در بسط مفهوم آن گسترش میدهد و به سمت خاستگاه مشروعیتبخشی و یا مشروعیتسازی آن از طرف حکومت و نظامها و ابزارهای قدرت در دولتها و جوامع مورد بررسی قرار میدهد. انواع سهگانه ساختار مشروعیت (به انگلیسی: The Three Types of Legitimate Rule) و (به آلمانی: Die drei reinen Typen der legitimen Herrschaft)، عنوان مقالهای است که توسط ماکس وبر (۲۱ آوریل ۱۸۶۴–۱۴ ژوئن ۱۹۲۰) اقتصاددان و جامعهشناس آلمانی نوشته شدهاست و نظریه سلطه سهگانه او را شرح میدهد. ماکس وبر قدرت را به مثابه سلطه و اقتدار و در بسط مفهوم آن گسترش میدهد و به سمت خاستگاه مشروعیتبخشی و یا مشروعیتسازی آن از طرف حکومت و نظامها و ابزارهای قدرت در دولتها و جوامع به بررسی می گذارد. در این مقاله که چند ویرایش از آن در دست هست، نظریه سلطه مشروع و یا اقتدار«مشروعیتبخشی» در ترم جامعهشناسی سیاسی یکی از معتبرترین و مراجع مورد وثوق اهل انتقاد سیاسی نظامها و دولتها و جامعه شناسان سیاسی هست.
من سعی دارم نگاهی اجمالی بر سه محور و سه نوع از نظریهی وبر داشته باشم. وبر سه نوع عمده سلطه مشروع را ترسیم میکند: «سنتی، کاریزماتیک، قانونی یا عقلانی» این سه شکل مجموع انواع سلطه را تشکیل نمیدهند، بلکه نشان میدهند که چگونه ممکن است برخی افراد بر دیگران اعمال قدرت کنند. اقتدار، قدرت را گسترش می دهد و حفظ می کند و نشان می دهد که مطالعه خاستگاه آن میتواند نشان دهد که مردم چگونه این سلطه را به عنوان یک پدیده منظم وساختاریافته میپذیرند. همچنین باید توجه داشت که اینها انواع ایدهآلی هستند. با هر استفاده واقعی از قدرت. احتمالاً جنبههایی بیشتر از یک نوع اقتدار و شاید حتی سایر اشکال قدرت مانند استفاده از زور یا اجبار را داشته باشد. بسیاری از بخشهایی که در ادامه میآیند بر اساس ویرایش ریتزر، «ساختارهای اقتدار» صفحات ۱۲۸-۱۳۶ نظریه جامعهشناسی ویرایش سوم از آن است.
- سلطه و اقتدار سنتی
اقتدار سنتی نوعی سلطه است که در آن حقوق سنتی یک فرد یا گروه قدرتمند و مسلط توسط افراد زیردست پذیرفته میشود یا حداقل به چالش کشیده نمیشود. اینها می توانند:
(1) اشکال مذهبی، مقدس یا معنوی باشد
(2) موضوعی فرهنگی باشد، یعنی فرهنگی به خوبی تثبیت شده و به آرامی در حال تغییر یا ساختارهای قبیلهای، خانوادگی یا قومیتی باشند. فرد غالب می تواند یک کشیش، رهبر قبیله، رئیس خانواده، یا یک پدرسالار دیگر باشد یا نخبگان مسلط ممکن است در آن حکومت کنند. در بسیاری از موارد اقتدار سنتی با فرهنگهایی مانند اسطورهها یا پیوند با مقدسات، نمادهایی مانند صلیب یا پرچمها و ساختارها و نهادهایی که این اقتدار سنتی را تداوم میبخشند، در آن تقویت می شود. به قول ماکس وبر این سلطه سنتگرایانه «بر اعتقاد به قداست کارهای روزمره استوار است» (گرث و میلز ص ۲۹۷).
ریتزر خاطرنشان می کند که «اشکال سنتی اقتدار در بسیاری از جوامع در طول تاریخ وجود داشته است و وبر آنرا اینطور تحلیل میکند که چرا این شکل از اقتدار حفظ میشود و چه موانعی بر سر راه توسعه اشکال عقلانی یا قانونی اقتدارجزو مشخصه جوامع غربی وجود داشته است. به ویژه ماکس وبر نگران این بود که چگونه این اشکال سنتی اقتدار مانع توسعه سرمایهداری در جوامع غیرغربی نیز میشود».
انواع مختلف اقتدار سنتی ممکن است؛
(1) پیرسالاری یا حکومت بزرگان باشد
(2) پدر سالاری یا پدرموروثی یا حکومت موروثی که در آن موقعیتها به ارث میرسد. پدرسالاری تا حد زیادی مهمترین نوع سلطه است که مشروعیت آن بر سنت استوار است. پدرسالاری به معنای اقتدار و سلطه پدر، شوهر، بزرگ خانواده، خواهر بزرگتر بر اعضای خانواده و روابط نسبی و سببی است. چنین حکمرانی ناظر بر «حکومت ارباب و رعیتی و نیز حامیان بر غلامان و بردگان و آزادگان است. حکومت و سلطه اربابان بر خادمان خانه و یا کارمندان خانوار شاهزاده بر کارگزاران خانه و درباریان، اشراف مناصب بر مشتریان و رعیتها منجر میشود. از ارباب پاتریمونیال و شاهزاده حاکم بر رعیت ها» نیز میتوان چنین تعبیر بدست داد (گرث و میلز ص ۲۹۶).
چنین قدرتی میتواند یک خانواده، عشیره، قبیله یا کل جامعه و ملت و امت را اداره کند. رهبر ممکن است به طور طبیعی (بر اساس سن یعنی همان پیرسالاری) ظهور کند یا بر اساس پایبندی به اصول سنتی و یا فرهنگ دینی انتخاب شود. تا زمانی که این شیوه انتخاب توسط سایرین در گروه پذیرفته شود، قاعده اقتدار پدرسالارنیز میباید پذیرفته شود. سیدی خاطرنشان میکند که «قدرت پدرسالار یک امتیاز شخصی است. او میتواند بدون هیچ حدی و یا بدون محدودیت قوانین، حداقل تا حدی که توسط سنتهای قدرتهای رقیب محدود نمیشود، قدرت را بر زیردستان اعمال کند. » (سیدی، ص ۵۶-۵۷).
این نوع اقتدارو سلطه ممکن است محدودیتهای کمی برای اعمال سلطه داشته باشد و برای جوامع مدرن ابزار انتخاب افراد برای مناصب یا اعمال انجام شده آن ممکن است غیرمنطقی به نظر برسد. وبر شکل مدرنتری را پاتریمونیالیسم (سلطه موروثی یا پاتریمونیالیسم اصطلاحی است که توسط ماکس وبر جامعهشناس آلمانی ابداع شدهاست، معرفی می کند. پاتریمونی از لفظ پاتر لاتین به معنی پدر میآید و بهمعنی ملک ارثی یا ملکی است که از پدر یا نیاکان به ارث رسیده باشد. وبر همین قیاس پاتریمونیالیسم را نوعی از حکومت میداند که فرمانروایش آن را در حکم ملک شخصی خود می انگارد) یا حکومت یک دولت یا نیروی نظامی تحت فرمان خود میداند که صرفاً ابزار شخصی ارباب است. پاتریمونی یا (حکومت پدرمیراثی پاتریمونیال) گونهای از حکومت است که در آن حکومت، دست طبقههای بالا و متوسط را از قدرت کوتاه میکند و حاکم میتواند اراضی و کسبوکار افراد را بدون هشدار قبلی از آنان بگیرد. ارتشهای کشورهای پدرمیراث به حاکم وفاداری دارند و نه به مردم و کشور). این اصطلاح از معنای «پدر یا اجداد» منتج شده است که در سطح خانواده یا اجتماع تسری مییابد و در آن سلطه پدرسالاری ممکن است ادامه یابد، اما در یک قبیله، باند یا گروه بزرگتر ممکن است لازم باشد که پدرسالار به نوعی از اداره و حاکمیت تحت نفوذ خود استفاده و بر آن تکیه کند. در حالی که پدرسالار هنوز قدرت را در دست دارد و اغلب می تواند این قدرت را بدون محدودیت اعمال کند. در مواقع دیگر قدرت پدرسالاری یا حکومت موروثی ممکن است توسط دستگاه اداری نیاز به تکیه بر دیگران برای اجرای دستورات و غیره محدود شود. نمونههایی از این نظام می تواند شامل حکومت پادشاهان در اروپا یا حکومت رهبران نظامی و حتا رهبران دینی نیز باشد. نوع چهارم اقتدار فئودالیسم است که از نظر تاریخی مهم بود. این یک شکل معمول تر از حکومت است با «روابط قراردادی بین رهبر و زیردستان». (ریتزر ص ۱۳۳).
از نظر ماکس وبر، اقتدار سنتی ابزاری است که به وسیله آن نابرابری ایجاد و همچنان در آن حفظ میشود. در جایی که هیچ چالشی برای اقتدار رهبر یا گروه سنتی صورت نگیرد. احتمالاً رهبر همچنان مسلط و حاکم باقی خواهد ماند. ماکس وبر ممکن است استدلال کند که دلایل اقتصادی برای چنین تسلطی وجود دارد اما احتمال بیشتری دارد که ادعا کند که آداب و رسوم یا مذهب عمومی پذیرفتهشده، منبع اصلی چنین اقتداری است. افتخار مقام به کسانی که اشکال سنتی قدرت را دارا هستند. تعلق میگیرد و این موقعیت به حفظ سلطه و تداوم آن کمک می کند. وبر خاطرنشان میکند که اقتدار سنتی مانع توسعه اشکال عقلانی یا قانونی اقتدار میشود. این مدل از اقتدار سنتی و مردسالارانه را میتوان در روابط زن و مرد در بستر اجتماع و به شکل گسترده تر در جامعه و یک فرهنگ اجتماعی ملاحظه کرد و به کار برد.
- اقتدار کاریزماتیک
وبر اقتدار کاریزماتیک را اینگونه تعریف میکند: «تکیه بر سرسپردگی به قداست استثنایی، قهرمانی یا شخصیت مثال زدنی یک فرد و الگوهای هنجاری یا نظمی که توسط او آشکار یا مقرر شده است» (وبر، ص ۲۱۵).
یعنی شخص کاریزما ویژگی یک شخصیت فردی است که خارقالعاده تلقی میشود و پیروان ممکن است این ویژگی را دارای قدرت یا ویژگیهای ماوراء طبیعی، مافوق بشری یا استثنایی بدانند. اینکه چنین قدرتهایی واقعاً وجود دارند یا نه بیربط است – این واقعیت که پیروان معتقدند چنین قدرتهایی در شخصیت رهبر وجود دارد مهم است. وبر کاریزما را نیروی محرک و خلاقی میداند که از طریق اقتدار سنتی و قوانین تعیینشده میتواند این چرخه را تولید و به راه بیندازد. تنها مبنای اقتدار کاریزماتیک، شناخت یا پذیرش ادعاهای رهبر توسط پیروان و جامعه است. اگرچه این موضوع غیرمنطقی و غیرمشروع است، زیرا قابل محاسبه یا به طور سیستماتیک ایجاد نمیشود و نیست و میتواند انقلابی و یا هیجانی باشد و حتا قوانین سنتی را زیر پا بگذارد و حتی میتواند اقتدار قانونی را به چالش بکشد (گیدنز ص ۱۶۰-۱۶۱).
یک رهبر خاص ممکن است ویژگیهای غیرعادی داشته باشد که او را یک رهبر میسازد. این ممکن است به یک هدیه خاص از یک رهبر، یک سبک خاص از سخنگفتن و عملکردن یا ویژگیهای خارقالعاده مربوط باشد. مثلا در حکمرانی دینی میتواند با اتصال و انتساب به شجره اولیا و یا پیشوایان و پیامبران تولید شود. ریتزر خاطرنشان میکند: «اگرچه وبر منکر این نبود که یک رهبر کاریزماتیک ممکن است ویژگیهای برجستهای داشته باشد، اما حس کاریزماتیک او بیشتر به گروه یاران و گروندگانش و روشی که آنها تعریف میکنند وابسته است (که میشود آنرا روش قدیسسازی یا اسطورهسازی قدسی نامید). رهبر کاریزماتیک برای بیان موضع وبر به صراحت آنچه وبر در نظر دارد در گرو مریدان و پیروان است. چنانکه اگر مریدان یک رهبر را کاریزماتیک تعریف و تمجید کنند، در این صورت او احتمالاً یک رهبر کاریزماتیک است، صرف نظر از اینکه واقعاً دارای ویژگیهای برجستهای باشد یا نه.» (ریترز ۱۴۸ص).
نمونههایی از رهبران کاریزماتیک در تاریخ اخیر کانادا شامل دیفن بیکر، ترودو و لوسک میشود. رهبران فرقه مانند دیوید کورش یا جیم جونز نمونههایی در مقیاس کوچکتر هستند. در حالی که ما معمولاً رهبر کاریزماتیک را فردی غیرعادی میدانیم، افراد زیادی با ویژگیهای غیرعادی وجود دارند. آنچه بیشتر مرتبط است این است که چرا افراد دارای موقعیت یا افتخار ویژه به یک شخص یا نوع شخص میدهند. تا جایی که پیروان مایلند چنین موقعیتی را برای رهبر قائل شوند. رهبر این قدرت را دارد که اهداف خود را دنبال کند. رهبر کاریزماتیک تنها با اثبات قدرت خود در زندگی اقتدار را به دست میآورد و حفظ می کند. اگر میخواهد پیامبر شود، باید معجزه کند. اگر بخواهد ارباب جنگ باشد، باید کارهای قهرمانانه انجام دهد. با این حال، مهمتر از همه رسالت الهی او باید خود را از این جهت «اثبات» کند که کسانی که صادقانه تسلیم او میشوند، باید به خوبی عمل کنند. اگر آنها خوب نشوند، واضح است که او پیشوای فرستاده شده توسط خدایان نیست. آزمودنیها ممکن است «تشخیص فعالتر یا غیرفعالتری» داشته باشند. مأموریت شخصی پیشوای کاریزماتیک و قدرت او بر این شناخت صرفاً واقعی استوار است و از فداکاری وفادارانه سرچشمه می گیرد. این ارادت به چیزهای خارقالعاده و ناشنیده است. به آنچه که برای همه قوانین و سنتها غریب است و به همین دلیل به آن امری الهی تلقی میشود. این فداکاری است که از پریشانی و اشتیاق به وجود آمده است. بنابراین، سلطه کاریزماتیک واقعی هیچ کد و قوانین انتزاعی قانونی و هیچ روش «رسمی» قضاوتی نمیشناسد. قانون “عینی” آن به طور مشخص از تجربه بسیار شخصی فیض آسمانی و از قدرت خداگونه قهرمان ناشی میشود. سلطه کاریزماتیک به معنای رد همه پیوندها با هر نظم بیرونی به نفع ذهنیت انحصاری اصیل پیامبر و قهرمان است. از این رو نگرش آن انقلابی است و همه چیز را فراتر از ارزش می کند. این یک حاکمیت را با تمام هنجارهای سنتی یا عقلانی در هم میشکند، این عبارت که «حکمی مکتوب است و من آنرا به شما خطاب می کنم» چنین رویهای را بیشتر نمود میدهد. پاراگراف آخر این نقل قول نشان می دهد که چگونه شکل کاریزماتیک سلطه ممکن است ماهیت انقلابی داشته باشد و اقتدار سنتی و شاید اقتدار قانونی و عقلانیت را نیز به چالش بکشد. اقتدار کاریزماتیک میتواند به راحتی به اقتدار سنتی یا حکومت شخصی یا پدری تنزل یابد. به موجب آن، قدرت توسط کسانی و اقلیتی اعمال میشود که رهبر کاریزماتیک را احاطه کردهاند. اما صرفاً به نفع حفظ آن قدرت بستر سازی می نمایند. اما اگر یک رهبر کاریزماتیک در اصل ادعا کند که اشکال سنتی اقتدار باید نادیده گرفته شود این یک ادعای انقلابی محسوب میشود.
ریتزر اظهار میکند که «مشروعیت بخشیدن به اقتدار و سلطه بر پایبندی پیروان به قداست استثنایی، قهرمان و یا شخصیت مثالزدنی رهبران و همچنین بر نظمهنجاری تاییدشده توسط آنها استوار است. همه این شیوه های مشروعیت بخشیدن به اقتدار و سلطه به وضوح متضمن کنشگران فردی این نوع تفکر است». فرآیندها (باورها) و اعمال آنها (ریتزر ص ۱۱۵ چاپ دوم).
در حالی که این اشکال اقتدار ممکن است بسیار کمتر از قدرت اقتصادی، عقلانیت یا قانونمندی یا استفاده از زور فیزیکی یا اجبار استوارتر به نظر برسند. اما بهعنوان منبع قدرت نیز کمتر واقعی نیستند. کاریزما به عنوان منبع بلندمدت اقتدار دارای کاستیهایی است. اما می تواند در طول زندگی رهبر کاریزماتیک کاملاً مؤثر باشد. اگر قرار است ادامه یابد، باید به شکل سنتی یا قانونی از اقتدار تبدیل شود. علاوه بر این ممکن است به شیوهای غیرمنطقی اعمال شود و از توسعه اشکال عقلانیتر به ویژه آنهایی که به سرمایهداری منتهی میشوند، جلوگیری کند. همچنین این احتمال وجود دارد که اداره اقتدار کاریزماتیک منجر به توسعه اقتدار قانونی و عقلانی شود.
- اقتدار قانونی یا عقلایی
این اقتدار یا سلطه مشروعی است که بر «اساسهای عقلانی مبتنی بر اعتقاد به قانونی بودن قواعد وضعشده و حق افرادی است که تحت چنین قواعدی برای صدور فرمانها به اختیار میرسند» (وبر، ص ۲۱۵).
راههای مختلفی وجود دارد که اختیارات قانونی میتواند توسعه یابد. سیستمهای کنوانسیون، قوانین و مقررات در بسیاری از جوامع توسعه مییابند و اصول قانونی متعددی وجود دارد که توسعه حقوق در غرب منجر به استقرار یک نظام حقوقی میشود، به گونهای که حاکمیت قانون، قوانین حقوقی مکتوب، حقوق و قواعد قانونی و «اجرای حرفهای عدالت توسط افرادی که آموزش حقوقی خود را به طور رسمی و عالی دیدهاند و این رویه به صورت سیستماتیک» اجرا میشود (ریتزر ص ۱۲۹).
در غرب ماکس وبر این اشکال را به توسعه عقلانیت و بوروکراسی مرتبط میکند. سایر اشکال حقوقی در جوامع در سایر نقاط جهان می توانند در جهتی کاملاً متفاوت توسعه یابند و شاید مانع توسعه عقلانیت شوند. با توسعه یک نظام حقوقی عقلانی، احتمالاً یک نظام سیاسی وجود خواهد داشت که به روشی مشابه عقلانی میشود. قوانین اساسی، اسناد مکتوب، دفاتر تأسیس شده، شیوههای منظم نمایندگی، انتخابات منظم و رویههای سیاسی مرتبط با این موضوع هستند. اینها در تقابل با نظامهای قبلی مانند نظامهای سلطنتی یا سایر اشکال سنتی که در آن مجموعهای از قوانین توسعهیافته وجود ندارد، توسعه یافتهاند. همانطور که یک نظام سیاسی یا حقوقی به این شیوه عقلانی توسعه می یابد، اقتدار یا همان سلطه شکل قانونی و مشروع به خود میگیرد. کسانی که حکومت میکنند از حق قانونی برای انجام این کار برخوردارند یا به نظر میرسد، کسانی که در این نظام تابع آنان هستند قانونی بودن حاکمان را می پذیرند و معتقدند که حق مشروع اعمال قدرت را دارند. سپس صاحبان قدرت بر اساس این حق مشروعیت که برای خود از این طریق قائل هستند، بر جامعه اعمال قدرت می کنند. گراب (ص ۶۵) اشاره می کند که چگونه این اتفاق می افتد. در جوامع اولیه، یک گروه ممکن است با استفاده از نیروی اقتصادی و فیزیکی برای تسلط بر یک قلمرو، قدرت را اعمال کند. این ممکن است به ایجاد قواعد یا نظم قانونی منجر شود که تعداد آنها بسیار کم است و در ابتدا توضیح داده نشده است. همانطور که کنترل حفظ میشود تمایل به ایجاد مجموعهای سیستماتیکتر و همه جانبه از قوانین و مقررات وجود دارد. علاوه بر این گروه حاکم ممکن است وظایف اداری بیشتری را بر عهده بگیرد که منجر به توسعه ساختار اداری شود. این ممکن است در ابتدا کاملاً محدود باشد، اما همانطور که توسعه می یابد، دولت ممکن است از حفاظت و کنترل قلمرو به مدیریت طیف گسترده ای از مشکلات در این قلمرو حرکت کند. این سیستم میتواند ابزارهای ثابتی را برای تعیین اهداف در تصمیم گیری ایجاد کند.
این شکل عقلانی-حقوقی اقتدار ممکن است توسط افراد زیردست به چالش کشیده شود. به طور کلی بعید است که این چالش به سرعت منجر به تغییرات چشمگیر در ماهیت سیستم شود. از نظر وبر چنین مبارزاتی لازم نیست مبتنی بر طبقات باشد بلکه میتواند بر اساس مبارزات قومی، ملی گرایی و غیره باشد و این مبارزات عمدتاً سیاسی هستند. میزان صحت این موضوع باید در هر موقعیت خاص مورد آزمایش قرار گیرد. برخی از مبارزات سیاسی کنونی ظاهراً مبتنی برطیف و طبقاتی هستند، برخی دیگر به وضعیت یا نگرانیهای دیگر مربوط میشوند. مثلا اصناف و یا کشاورزان مایلند وضعیت بازار خود را بهبود بخشند و این را میتوان به عنوان یک مبارزه طبقاتی مبتنی بر رویکرد وبری تعبیر کرد. وبر آینده را بهعنوان آیندهای مینگریست که در آن انواع عقلانی-حقوقی اقتدار در آن غالبتر میشوند. در حالی که ممکن است یک رهبر یا جنبش کاریزماتیک ظهور کند، گرایش غالب این بود که سازمانها معمولیتر، منطقیتر و بوروکراتیکتر شوند و این موضوع به این معنا است که می توان اقتدار قانونی را تفسیر کرد. در جوامع مدرن اقتدار یا سلطه تا حد زیادی بر اساس بوروکراسی اعمال میشود. وبر اقتدار را اشکال مشروع سلطه تعریف میکند، یعنی اشکالی از سلطه که پیروان یا زیردستان آن را مشروع می دانند. مشروعیت لزوماً به معنای عقلانیت، حق یا عدالت طبیعی نیست. بلکه سلطه زمانی مشروع است که زیردستان بپذیرد، اطاعت کند و سلطه را مطلوب یا حداقل قابل تحمل بداند و ارزش به چالش کشیدن را نداشته باشد. این نه چندان اعمال سلطهگر است که این امر را ایجاد می کند، بلکه تمایل کسانی است که تابعیت دارند و به حقانیت ادعاهای سلطهگر باور دارند.
بحث درباره مراتب و نوع اختیارات و گروههای وضعیتی وبر، بحثی گسترده است و امیدوارم توانسته باشم، فرازهایی از چنین مشروعیتبخشی به انواع اقتدار و سلطه پذیری را به طور اجمالی در این مقال توضیح داده باشم. آنچه مهم مینماید روشهایی است که چنین امکان پذیرش سلطه و بازتولید مشروعیتی سلطه را نسبت به گروهها و طبقات و سطوح مختلف جامعه ایجاد و بسترسازی میکند. و این بدان معناست که رهبران و حاکمان و دولتمردان از چه روشها و طرق غیرعقلانی و غیرحقوقی و با اتکا به مذهب و دین و یا انواع دیگر زور، ارعاب و نفوذ فرهنگی به چنین سلطه و استبدادی دست میزنند آنرا انتظام و ساختمند میگردانند، چنانکه به مرور و در طول زمان جنبههایی از نظم طبیعی یک جامعه ، دولت و یک ملت تحت سلطه و به یک فرهنگ حاکم/محکومی تبدیل میشود.
منابع اصلی:
Ashley, David and David Michael Orenstein, Sociological Theory: Classical Statements, third edition, Boston, Allyn and Bacon, 1995.
Cohen, Ira J., “Theories of Action and Praxis,” in Bryan S. Turner, editor, The Blackwell Companion to Social Theory, Oxford, Blackwell, 1996.
Gerth, Hans Heinrich and C. Wright Mills, From Max Weber: Essays in Sociology, New York, Oxford University Press, 1958. H33 W3613 1958
Giddens, Anthony, Capitalism and Modern Social Theory: An Analysis of the Writings of Marx, Durkheim and Max Weber, Cambridge, Cambridge University Press, 1971.
Grabb, Edward G., Theories of Social Inequality: Classical and Contemporary Perspectives, second edition, Toronto, Holt, Rinehart and Winston, 1990.
Hadden, Richard W., Sociological Theory: An Introduction to the Classical Tradition, Peterborough, Broadview Press, 1997.
Ritzer, George, Sociological Theory, third edition, New York, McGraw-Hill.
Weber, Max, Economy and Society: An Outline of Interpretive Sociology, New York, Bedminster Press, 1968.
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
سعید جهانپولاد؛ متولد ۱۳۴۷ – تهران، کارشناس ارشد زبان و ادبیات تطبیقی ملل، شاعر، مترجم و پژوهشگر. او فعالیتهای ادبیاش را از اواسط دهۀ ۱۳۶۰ با نشریات و روزنامههای اطلاعات (صفحۀ بشنو از نی)، سلام، ادبستان فرهنگ و ادب، آدینه، گردون، دنیای سخن، کارنامه، کلک و… و فصلنامههای فلسفه و هنر در زمینه نقد ادبی آثار ادبیات داستانی ایران و جهان آغاز کرده.
جهانپولاد در دهه ۱۳۷۰ با همکاری دفتر ماهنامۀ معیار و اعضای تحریریه، کارگاه شعر و نقد شعر دهه هفتاد را، با گروهی از فعالان عرصۀ شعر و ادبیات آن زمان کلید زد که منجر به شکلگیری جریان شعر دهۀ هفتاد شد.
گزیدۀ آثار منتشر شده:
در کوچههای اول حرکت؛ (مجموعه شعر- ۱۳۷۷)
آوای جنینی؛ (مجموعه شعر- ۱۳۹۵)
گزینه شاهکارهای هایکو معاصر جهان؛ (ترجمه و بازسرایی- ۱۳۹۶)
منظومۀ چهار کوارتت؛ (تی اس الیوت، ترجمه همراه نقد و تفسیر- ۱۳۹۶)
شاهکارهای شعر جهان؛ (ترجمه با فیروزه محمدزاده- ۱۳۹۸)
شعر به وقت گرینویچ؛ مجموعه برگزیده شعر و شاعران معاصر جهان (۱۳۹۷)
زره کرگدن به تن دارم؛ (مجموعه شعر- ۱۳۹۷)
فصل گلهای سفید داوودی؛ (ناتسومه سوسه کی- ترجمۀ هایکو، ۱۳۹۸)