سه شعر از سید مهدی موسوی
(۱)
یک کلاغ سیاه راه افتاد
طوطیات از دکان رنگرزی
بوق ِ ماشین تر ِ تو میآمد
راهبندان ِ آدمی عوضی!
در اروپای خستهات میگشت
توی میدان پرندهای فلزی
همهی شهر ما و ما بودیم
[خندهی گاو توی کلـّهپزی]
توی هر کوچهای که میرفتیم
وسطِ بنز صحبت نان بود
توی جیبم کنار پاسپورتم
دردهایی بدون درمان بود
توی سیگار «تیر» من میسوخت
چشمهایی که رنگ «باران» بود
پیش پایم سگی عرق کرده!
توی جیبم دو بُطر «ایران» بود!!
وسط ِ «کافه نادری» بودم
بچّهای با آکاردئون میخواند!
دختری توی دستشویی رفت
یک تریلی که زیر باران ماند
که سرش را به مشت میکوبید
که مرا توی چشمهات نشاند
گاو در کوچههای من میگشت
یک پرنده رسید تا «فنلاند»
غربت ِ لعنتی ِ گم شدهای
در میان ترانهها بودم
مثل یک فحش بی پدر مادر
وسط عاشقانهها بودم!
در زبان بدون معنایت
«خاستگاه نشانهها» بودم
حسّ یک ناتوانی جنسی
داخل جنده خانهها بودم!!
توی ذهنت «حساب» میکردی
«جبر»هایی که انتخابت بود
فلسفه در سرت قدم میزد
بحث برداشت ِ حجابت بود!!
عشق، یک کوچه پشت «آزادی»
درد، میدان «انقلابت» بود
زیر بالش کتاب «مارکس»، «هگل»
دختری توی تخت خوابت بود
پشت پاییزها کلاغی بود
تا که مشکی کند بهارم را
همهی شهر قرص و دکتر بود
تا بگیرد کسی فشارم را
در تنم گاو خستهای میخورد
توی هر رستوران ناهارم را
پاره کردند از تو بی پرده
مرزها سیم خاردارم را
آرمانهای تکـّه پاره شده
توی یک کافه گریهای خوشحال
زدن ِ بطریات به تلویزیون
خواب دیدن به چیزهای محال
راههای رهایی انسان!
پشت هر جمله چند استدلال
بحث داغ ِ من و تو توی اتاق
[مگسی خورد توی شیشهی هال!]
هر کجای جهان لعنتیات
بر سر ِ هیچ گفتگویی بود
سگ ولگرد از خودش پا شد
استخوانی میان جویی بود
توی هر کوچهای که میرفتم
عشق، در حال بازجویی بود
زندگی یک شمارهی ناقص
روی دیوار دستشویی بود
(۲)
تکلیف شک دقیقاً وقت ِ عبور چه؟
[یک قرص ضدّ حاملگی، چند مورچه]
تکلیف غرق گشتن ِ در حوض نور چه؟
[یک قرص ضدّ حاملگی، چند مورچه]
تکلیف این که خواسته بودم به زور… چه؟
[یک قرص ضدّ حاملگی، چند مورچه]
تکلیف شهر قصّه، آن جای دور چه؟
[یک قرص ضدّ حاملگی، چند مورچه]
تکلیف چشم شیطان، شیطان کور چه؟
[یک قرص ضدّ حاملگی، چند مورچه]
تکلیف انتظارِ یواشِ ظهور چه؟
[یک قرص ضدّ حاملگی، چند مورچه]
تکلیف ماهی دل من توی تور چه؟
[یک قرص ضدّ حاملگی، چند مورچه]
تکلیف این شکستن ِ غرق غرور چه؟
[یک قرص ضدّ حاملگی، چند مورچه]
تکلیف غیبت از من، امّا حضور چه؟
[یک قرص ضدّ حاملگی، چند مورچه]
تکلیف اینکه میشویام جفت و جور چه؟
[یک قرص ضدّ حاملگی، چند مورچه]
تکلیف نهر و سایه و مشروب و حور چه؟
[یک قرص ضدّ حاملگی، چند مورچه]
تکلیف این کتاب نه چندان قطور چه؟
[یک قرص ضدّ حاملگی، چند مورچه]
[یک قرص ضدّ حاملگی، چند مورچه]
[یک قرص ضدّ حاملگی، چند مورچه]
(۳)
خون میجهد از گردنت با عشق و بیرحمی
در من دراکولای غمگینیست… میفهمی؟!
خون میخورم از آن کبودیها که دیگر نیست
در میروم این خانه را… هرچند که در نیست!
عکس کسی افتادهام در حوض نقاشی
محبوب من! گه میخوری مال کسی باشی
گه میخوری با او بخندی توی مهمانی
میخواهمت بدجور و تو بدجور میدانی
هذیان گرفته بالشم بس که تبم بالاست
این زوزههای آخرین نسل ِ دراکولاست
از بین خواهد رفت امّا نه به زودیها!
از گردن و آیندهات جای کبودیها
حل میشوم در استکان قرصها، در سم
محبوب من! خیلی از این کابوس میترسم!
زل میزنم با گریه در لیوان آبی که…
حل میشوم توی سؤال بی جوابی که…
میترسم از این آسمان که تار خواهد شد
از پنجره که عاقبت دیوار خواهد شد
از دستهای تو به دُور گردن این مرد
که آخر قصّه طناب ِ دار خواهد شد!
از خون تو پاشیده بر آیندهای نزدیک
از عشق ما که سوژهی اخبار خواهد شد!
میچسبمت مثل ِ لب سیگار در مستی
ثابت بکن: هستم که من ثابت کنم: هستی
سرگیجه دارم مثل کابوس زمین خوردن
روزی هزاران بار مردن! واقعا مردن!!
بعد از تو الکل خورد من را… مست خوابیدم…
بعد از تو با هر کس که بود و هست خوابیدم!
بعد از تو لای زخمهایم استخوان کردم
با هر که میشد هر چه میشد امتحان کردم!
خاموش کردم توی لیوانت خدایم را
شبها بغل کردم به تو همجنسهایم را
رنگین کمان کوچکی بر روی انگشتم
در اوّلین بوسه، خودم را و تو را کشتم
هی گریه میکردم به آن مردی که زن بودم
شبها دراکولای غمگینی که من بودم!
و عشق، یک بیماری ِ بدخیم ِ روحی بود
تنهاییام محکوم به سکس گروهی بود
سیگار با مشروب با طعم هماغوشی
یعنی فراموشی… فراموشی… فراموشی…
تنهایی ِ در جمع، در تنهای تنهایی
با گریه و صابون و خون و تو، خودارضایی
دلخسته از گنجشکها و حوض نقاشی
رنگ سفیدت را به روی بوم میپاشی!
لیوان بعدی: قرصهای حل شده در سم
باور بکن از هیچ چی دیگر نمیترسم
پشت ِ سیاهیهای دنیامان سیاهی بود
معشوقهام بودی و هستی و… نخواهی بود
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
سید مهدی موسوی، زادهی سال ۱۳۵۵ در تهران، شاعر ایرانی و پژوهشگر ادبیات است که بسیاری از او با عنوان “پدر غزل پست مدرن” یاد میکنند. او علاوه بر شاعری، در زمینههای نقد، داستاننویسی و سینما هم به فعالیت مشغول است و آثار و مقالههایش در تعدادی از نشریات و رسانههای داخل و خارج از ایران انتشار یافته است. از دیگر فعالیتهای او میتوان به ایجاد کارگاههای شعر و داستاننویسی در شهرهای مختلف ایران نظیر کرج، تهران، شاهرود، مشهد و… در طی سالهای ۱۳۷۶ تا سال ۱۳۸۸ اشاره کرد. کارگاههای او پس از دستگیریاش در سال ۱۳۸۹ تعطیل شد. همچنین او در سالهای ۱۳۸۶ و ۱۳۸۷ سردبیری نشریهٔ «همین فردا بود» (نشریهی تخصصی غزل پست مدرن) را به عهده داشت که پس از انتخابات دهم ریاست جمهوری در ایران، لغو مجوز شد. او هماکنون در کلاسهای آزاد مؤسسهی “پنجره حکمت” تدریس میکند.
آثار دکتر مهدی موسوی به شرح زیر است:
“پر از ستارهام اما…” (۱۳۷۶)؛ “فرشتهها خودکشی کردند” (۱۳۸۱)؛ “اینها را فقط به خاطر شما چاپ میکنم” (۱۳۸۴)؛ “پرنده کوچولو؛ نه پرنده بود نه کوچولو “-(۱۳۸۹)؛ “آموزش مقدماتی وزن به زبان ساده” (۱۳۹۰- چاپ الکترونیک)؛ “حتی پلاک خانه را” (۱۳۹۱- شعر جنگ)؛ “مردی که نرفتهاست بر میگردد” (رباعیهای سید مهدی موسوی به روایت عکسهای محمد صادق یارحمیدی- ۱۳۹۱)؛ “غذاش بادمجان است” (نشر ناکجا پاریس)؛ “غرق شدن در آکواریوم” (۱۳۹۲).
زنده باد دکتر
عکس کسی افتادهام در حوض نقاشی
محبوب من! گه میخوری مال کسی باشی