شش شعر از روتخر کوپلاند
۱۹۳۴ Rotger Kopland
روتخر کوپلاند شاعر، نویسنده و روانپزشک هلندی
۱
خ
چه کسی عاشق معشوقم خواهد شد
صاحب سگم، کودک دوران کودکیم
پیرمرد هنگام مرگم، چه کسی جای اینها خواهد بود
اگر من نباشم؟ تو؟ نه شوخی نکن؟
تو چیزی بجز جفتی چشم نیستی، که میبینند آنچه را که باید
تو چشماندازی بیش نیستی :
خورشیدی میتابد، درخت سیبی شکوفا میشود
صندلی روی چمن میماند،
شادی، اندوه، تو بیشتر میدانی، چشمانداز.
اما چه کسی میگذارد معشوق من پیر و بیمار شود
و کاری میکند که سگ ناله کند
بچه گریه کند، مرگ بیاید؟ چه کسی میگذارد
درخت سیب بی بار شود و صندلی برای همیشه در باران بماند؟
به هر حال کسی باید ببیند که
همه چیز تمام میشود.
۲
شعر زمستانی
با تو غمی غریب آمد
که عمری دراز منتطرش بودم
از چشمهایت به چشمهایم
از دستهایت به زیر تنپوشم آمد،
مانع نشدم
عاقبت دیدم که همه چیز پایان خواهد یافت،
حتی این روز بر فراز
سرزمینی که دوستش دارم.
نمیگویم که ناپسند است
تنها آنچه را که
فکر کردم میبینم، بازگو میکنم
۳
رفتن
رفتن چیز دیگری غیر از
آرام خانه را ترک کردن
در را آهسته بر خویشتن خویش بستن
و بازنگشتن، است.
تو کسی هستی که منتظرش میمانند.
رفتن را میتوانی شکل دیگری از ماندن بدانی
کسی منتظرت نیست چرا که هنوز هستی.
کسی با تو وداع نمیکند چرا که نمیروی .
۴
گفتگو
پرسشگرانه بمن مینگرد
انگار میگوید چرا سکوت میکنی؟
به راستی برای چه سکوت میکنم؟
و بدنبال پاسخی میگردم
از چهرهاش رو بر میگردانم
به دیوار و از دیوار به پنجره
از پنجره به دستهایم بر زانوانم
و دوباره باز به چهرهاش
هنوز بمن نگاه میکند
سکوت را در اتاقش میشنوم
دلم میخواهد بگویم که
برای خود سکوت میکنم چرا که نمیدانم
کیست
۵
درخت ِ راش سرخ
راش سرخ اینجا است
با صبرِ جاودانهی عظیمِ
یک درخت
راش سرخ اینجا است
ما را میشنود و میبیند
و از یاد میبرد.
راش سرخ اینجا است
برای او همیشه، همیشه است
و اینجا هیچ کجاست.
۶
میز پنجره
کسی آمده است پشت میز بنشیند
آرام اتفاق میافتد فکرهایش آرام ناپدید میشوند
فراموش میکند
میز خالی است و انگار که خالی بودن
در او نفوذ میکند و او را پر
آرام با چشمهایش
کنار دیوار بالا به سمت پنجره
به سوی گسترهی دهکده
پرندههای آسمان را میبیند
چگونه سرگردانند در اطراف برج کلیسا
و ابرها چگونه از آنها میگذرند
فکر میکند همهی آن چیزی که میبینم، هستم.
«شهلا اسماعیلزاده متولد ۱۳۴۳ است، در هلند زندگی میکند و در رشتهی گل و باغبانی تحصیل کرده است. او سالهاست که به کار ترجمه مشغول است.»
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
In touch with the Iranian cultural diaspora.
Shahrgon is an online magazine for Canada’s Iranian cultural diaspora and Persian-speaking languages.
Shahrgon started working in Vancouver, Canada, in 1992 with the publication “Namai Iran” and then in the evolution of “Ayandeh” and “Shahrvand-E Vancouver,” it transformed into Shahrgon.
Shahrgon; The magazine of the Iranian cultural diaspora;
شهرگان مجلهی دیاسپورای ایران فرهنگی در ونکوور کانادا از سال ۱۹۹۲ با نشریهی «نمای ایران» آغاز بهکار کرده و سپس در فرگشتی از «آینده» و «شهروند ونکوور» به شهرگان فراروئید