Advertisement

Select Page

شعری از رویا سامانی

شعری از رویا سامانی

 

زائری

که  رسیده بود

به عریانی باغ‌

زبان شعرم را می دانست

منی که  اهلی توست

تا از پلکی  بگوید که

با نبض جاده

می پرد،

پرنده ای ام

که روی یک پا ایستاده

از این درخت به هر درختی

می جهم…

کسی  مرا نمی بیند

صدایم نمی کند

بی حضور تو

بال هایم 

آسمان را

خاکستری نقاشی می کند.

لطفاً به اشتراک بگذارید
Advertisement

تازه‌ترین نسخه دیجیتال شهرگان

تازه‌ترین نسخه‌ی دیجیتال هم‌یان

آگهی‌های تجاری:

ویدیوی تبلیفاتی صرافی عطار:

شهرگان در شبکه‌های اجتماعی

آرشیو شهرگان

دسته‌بندی مطالب

پیوندها:

Verified by MonsterInsights