عکسهایی که آفریقا را به ما نشان نمیدهد، بلکه ما را به آفریقا میبرد!
زیلتو متیتوا پس از پایان تحصیلات در در آکادمی هنرهای زیبای شهر “کیپتان” در سال ۱۹۸۹ برای ادامهٔ تحصیلات راهی ایالات متحدهٔ آمریکا شد، و پس از طی کردن مقطع کارشناسی ارشد چند سالی را دانشکدهٔ هنر “مایکلز فاین آرت” به تدریس پرداخت.
متیتوا در سال ۲۰۰۰ موفق به نمایش اثار خود در نمایشگاه دوسالانهٔ “داکار” شد و پس از آن نیز با برگزاری نمایشگاهی در سال ۲۰۰۱ در “رم” راه خود را به بزرگترین نمایشگاههای هنری جهان از قبیل دوسالانهٔ “ونیز”، دوسالانهٔ “شارجه”، دوسالانهٔ “استانبول” و دوسالانهٔ “سن پائولو” باز کرد.
در بررسی و تحلیل مجموعه آثار متیتوا با توضیح مختصری در مورد هنر عکاسی، سعی در قرار دادن یک اثر هنری در زمینهٔ فلسفی و اجتماعیاش میکنیم.
[image src=”http://shahrgon.com/fa/wp-content/uploads/2016/04/Zwelethu_Mthethwa-1.jpg” lightbox=”yes” url=”http://shahrgon.com/fa/wp-content/uploads/2016/04/Zwelethu_Mthethwa-1.jpg” frame=”light” align=”center”]
امروزه به علت ترویج هنر عکاسی که آن را میشود در سادهترین تحلیل به سبب قابل دسترس بودن ابزار کار و همینطور پیشرفت چشمگیر همان ابزار که امکان عکاسی را برای آماتور ترین هنرمندان نیز فراهم میآورد، هر کسی در اقصی نقاط جهان روزانه با تعداد زیادی عکس (حال چه در محیطی حرفهای مانند نمایشگاه و چه تبلیغات خیابانی) برخورد میکند، که این امر اگرچه از زاویهای میتواند باعث خوشنودی شود از زاویهای دیگر نگرانیهایی را به همراه میآورد. از میان محاسن این رشد چشمگیر عکاسی میشود به ترویج روحیهٔ هنری و بیان گری احساسات در طبقات مختلف جامعه و از مضرات این رشد چشمگیر نیز میشود به سخت شدن کار منتقد هنری در تفکیک سره از ناسره و یا شناخت هنرمند موفق و هنرمند دون پایه اشاره کرد.
در اینجا برای روشن شدن مطلب با فاصله گرفتن از عکسهای تبلیغاتی و همینطور عکسهایی که خاصیت و مقاصد ایدئولوژیک صریح دارند فاصله گرفته و به تحلیل عکسهایی چون عکسهای متیتوا که با تمرکز بر ویژگیهای فرهنگی جنبهای گزارشی به خود میگیرند میپردازیم.
در این ژانر از هنر عکاسی بیش از هر چیز میزان تاثیرتازگی سوژه بر مخاطب است که میتواند زاویهای زیباشناسانه به خود بگیرد، بدین معنی که هر عکاسی به واسطهٔ داشتن یک دوربین عکاسی خوب اگر اندک مشقتی به خود بدهد و به نقطهای نسبتاً ناشناخته برود، میتواند پس از چندی اقدام به برگزاری نمایشگاهی کند که مخاطب خود را در گوشهای دیگر از جهان به تحسین و تمجید وا دارد. اما به راستی چنین ژانری که قطعاً اهداف بالایی چون ایجاد اختلاط فرهنگی و شستن گرد و غبار بیگانگی از طبیعت و قومیتی ناشناخته دارد در همین نقطهٔ کوچک به اتمام میرسد؟
آیا هر کسی میتواند ادعا کند که با رفتن به شهرکی کوچک در آفریقا و عکاسی از مردم بومی آنجا رسالتی را که باید صورت میگرفته به انجام رسانیده است؟
یا با نگرشی وارونه میشود اینگونه طرح سؤال کرد که آیا یک ساکن بومی میتواند صرفاً به دلیل داشتن تجربهٔ زیستی ادعا کند که با چند عکس حامی پیامی عمیق و درخور ارائه برای جهانیان است؟
قطعاً جواب دادن به همچنین سؤالهایی ما را به سطور اول این متن که اشاره به سخت شدن تفکیک سره از ناسره دارد باز میگرداند، که این نیز بحرانی است که بزرگترین فلاسفهٔ دوران نیز به دلیل ضربهٔ بزرگی که بر پیکرهٔ هنر نخبه گرایانه وارد آمده است با آن دست و پنجه نرم میکنند.
در آثار متیتوا ما به طور همزمان هم با تجربهای زیسته، هم با تکنیکهای عکاسی، هم با نگرشی خارج از نگرش بومی منطقه و هم با اندیشهای ورزیده مواجه میشوم که در مجموع میشود تمامشان را این گونه بیان کرد:
متیتوا در عکسهایش آفریقا را به ما نشان نمیدهد، بلکه ما را به آفریقا میبرد!
[huge_it_gallery id=”5″]
اما این امر را چگونه میشود در عکسهای او به اثبات رساند؟
در اولین نگاه به عکسهای این هنرمند بارزترین شاخصهای که علاوه بر تازگی سوژه ممکن است مخاطب خود را تحت تأثیر قرار بدهد، شدت استفاده از رنگها در عکسها است، شاخصهای که میتوان آن را نشانگر طبیعت رنگارنگ و وحشی آفریقا دانست. و این امر همان وفاداری به این ژانر یعنی گزارشی صحیح است که بی نیاز از هر گونه ویرایش و دست بردن در عکسها زاویهای بکر و آشنا زدایانه خلق میکند، زاویهای مخاطب خود را با قرار دادن در زیر پوست واقعیت با آن ادغام میکند.
نکتهٔ قابل تأمل دیگر در آثار این هنرمند قرار گرفتن و یا قرار دادن سوژهها در حیطهٔ زندگی خصوصی، اعم از اتاق شخصی و یا مزرعهشان است. عملی که ما را با خصوصیت ویژهای از مردم بومی منطقه آشنا میکند، چرا که در طی آن ما شاهد مردمانی هستیم که همانگونه که البسهٔ خود را با رنگهای حاضر در طبیعت محض وفق میدادهاند، امروزه نیز البسهٔ خود را علاوه بر طبیعت در کنار خود با اشیاء وارداتی از نقاط دیگر جهان، اعم از تراکتور، یا مجلهها و روزنامهها وفق میدهند.
قرار دادن برخی از سوژههای زن که البسهای به ظاهر هماهنگ با مدهای غربی دارند (اعم از در دست گرفتن چتر برای در امان ماندن از آفتاب و ست کردن صندلهای پلاستیکی یا کفشهای ورزشی غربی با دامنهای محلی!) در کنار صندوقچههای چوبی که قطعاً محل قرار گرفتن همان لباسهای مهمانی و شیک و دیگر ابزار گویای مُد پوش بودن این زنهاست، به خوبی نشانگر ذائقهای ساده و صمیمانه، انعطاف پذیری در مواجه با واردات مُد (به میزان مقدور) و از همه مهمتر فقر سوژهها میباشد، به زبانی سادهتر میتوان گفت که دنیای مُد با تمام بزرگیاش برای این زنها در همان صندوقچههای کوچکشان جا داده میشود.
نشان دادن برخی مردان و یا کودکان پسر در محیطهای سخت کاری برای مثال در محلهای بازیافت زباله و یا مزارع با لباسهایی تکه و پاره و آلوده و نشان دادن مردان یا پسرکانی با لباسهایی که دال بر ثروتمند بودن هستند را میتوان نشانهای از سرایت اختلاف طبقاتی از زندگی مدرن (مانند راه باز کردن مُد و زندگی تبلغاتی در مجلهها و عکسهای به دیوارها چسبیده) به سیستم اقتصادی بومیای دانست که کارل مارکس آن را در تاریخ بشریت به عنوان نمادی از نظام اقتصادی صحیح و عادلانه به شمار آورده است، چرا که در آن نظام اقتصادی بومی محصولات در پایان کار در حضور رئیس قبیله در کنار هم جمع شده و در بین افراد به صورت عادلانه تقسیم میشدند، بی آنکه مازاد تولید منجر به خلق طبقه و یا قشری مرفه بگردد.
در اینجا برای رسیدن به نتیجهای از تمام آنچه در بالا گفته شد، میشود اینگونه گفت که صداقت خاص هنرمند در ارائهٔ دنیای درونی خود و دنیای پیرامون اش و همینطور بی نیازیاش از بازیهای هنری رایج دوران، بی آنکه مستلزم جهت گیری سیاسی خاصی شود، دست به مبارزهای سیاسی پنهان و آشکار می زند. متیتوا در این مجموعه آثار با ارئه ای دنیای واقعی به مخاطب، او را در برابر همان دنیای واقعی میشوراند.
تحلیل و پردازش مجموعه آثار این هنرمند بی شک مستلزم تأمل و ریشه یابی هایی با شناخت بیشتر نسبت به رفتارهای بومی مردم این منطقه است، اما ما تنها با استناد به همین موارد ذکر شده در بالا نیز میتوانیم این امر را به خوبی درک کنیم که متیتوا نمادی بارز از هنرمندی است که تجربهٔ زیستهٔ خود را چه در قلب زندگی بومی آفریقایی و چه در زندگی مدرن آمریکایی با تکنیک لازم و اندیشهای منسجم پیوند زده، و دست به خلق اثاری ماندگار در عصر هجوم عکسها زده است، عکسهایی که به جای آنکه آفریقا را نشانمان بدهند، ما را به آفریقا میبرند.
میثم سراج