قاتل و مقتول هردو قربانی
هفتهیگذشته ایران با صحنههای نمایشی و تراژیک یک پسا قتل روبرو بود که بیش از هرچیز آلودگی سیاسی، افول اخلاق انسان، حاکمیت سنت تبعیض، و زور و اقتدار بخشی از لایههای جامعه و فرهنگ منتج از این همه خصایل را یک جا در یک حادثه عیان ساخت؛ و عوامل متعدد سبب شد که یک امر ظاهرن خصوصی این چنین وسعت اجتماعی بگیرد. اجتماعی شدن و به چالش کشیدن زوایای گوناگون این فاجعه را به فال نیک می گیرم. نه از اینکه قتلی این چنین نمایشی، چند بعدی، و در نهایت فجیع و تراژیک رخ داده و برخلاف همهی اطلاعات ندانسته و پنهان مانده آینه ای شفاف است از زندگی فعلی مردم ما در اجتماع، بلکه به همین دلیل آخرکه نشان دهی می کند از این که فساد و آلودگی و زور و تبعیض همواره پشت پرده نمی ماند یا به راحتی لاپوشانی نمی شود و گاهی این چنین به عیان رو می شود و همگان را در گیر می نماید. این صحنههای نمایش در آغاز مردم را انگشت به دهان می گذارد و سپس درافشانیهای موافقت همگانی از جنایت رخ می نماید و دراغلب مواقع قتل را یک امر طبیعی می انگارد که چشمش کور دخترهی سی و چند ساله که به چنین ازدواجی با یک پیرمرد تن داد و یا توجیه عمل قاتل که او را در چنان شرایطی قراردادند که دست به چنین اقدامیزد.
قاتل خود نیز قربانی است. وی، ناتوان از رویارویی با سیستم فرهنگی – اجتماعی همگانی شدهی موجود که عامل اصلی است، به اصول قانونی – شرعی – عرفی موجود مردسالاری اتکا میکند. برای اینکه از چرخهی سیستم امنیتی خارج شود، مقتولِ قربانی را بخصوص حالا که از دور خارج شده و نمیتواند دروغهای زندگان را افشاء نماید، به تهمت آلوده میسازد. میگویند زن مهدوم الدم است زیرا خواسته خیانت کند. سپس مطرح میکنند تبعیت از فرقه ای داشته است که اسلام شیعه آن را کفر میداند بنابراین کشتن او واجب است، مانند اعدام همهی زنان کمونیست در زندان که برای اعدام مجاز میبایست با او در آغاز جماع کنند و سپس او را به قتل رسانند. در مورد دوشیزگانِ محکوم به اعدام نیز یک چنین روشی پی گرفته میشود. و همهی این قوانین برای زنان است. همان گونه که با دادن دیه میشود قصاص کرد. و اگر خانوادهی مقتول قدرت پرداخت دیه را نداشته باشند قصاص منتفی است و قاتل میتواند آزاد شود. نه اینکه بخواهیم در این جا تأییدی بر قصاص یا در کل براعدام داشته باشیم. هر دو غلط است. مهم این جا آن زاویهی دید تبعیض جنسیتی و حل مسئله از طریق پرداخت دیه است و تقلیل بررسی یک مسئلهی قتل با فرضیههای علی روانی – اجتماعی و هم، در این جا، سیاسی و امر انسانیِ مسئله، به یک امر شرعی جنسیتی معطوف به دارایی کافی جهت حل مسئله.
باری، قاتل، محمد نجفی، از قانون مردسالاری حق چند همسری یک جانبه برای نرینگان سود جسته و در پی لذت جویی قانونی رفته است، اما با همهی ذکاوت فکر نکرده است که همین ابژهی لذت یک روز چه بسا سری از سرها در آورد و یا ۱- به عنوان یک زن آزادی خواه و مدرن نه مانند همسر نخست سنتی و تابع قاتل، خواستار مساوات حقوق خود شود و مرد را در منگنه گذارد، و چه بسا، بسته به اینکه در چگونه رابطه ای با مرد بوده است، از روی انتقام یا جهت اثبات حسی که به آن مردد شده است و یا به هرعلت دیگری به زیاده خواهیهایی هم در این راه تمسک جوید، یا ۲- خود به شکلی مأمور است و مرد را به زیر خم میبرد و حالا در این نقش اویی که میتوانست در یک جامعهی آزاد و برابر حقوق خود را به شکلی دیگر بستاند، یا به خواستههای فردی اش از جمله پاسخ به انگیزههای جنسی با آزادی کامل، بدون هراس از عواقب قانونی و عرفی و آبرو و ازاین حرفها هراسی داشته باشد، چون زن است و قوانین رسمی و شرع و عرف اجازه نمیدهد، بنابراین با سیستم امنیتی هم دست میشود که عقدهها و کمبودها و نارساییهای زندگی مشترک و زندگی در اجتماع را نیز بدین شکل گره گشایی کند. مجموعه ای از شرایط است که این رابطه را در فشار چند جانبه میگذارد، و یا آزادیخواهیهای زن مرد را با فرهنگ مردسالار در چنبره ای میگذارد که توان پذیرش خارج شدن از محدودههای تا کنونش را از او میگیرد؛ و یا اگر امر به شکلی امنیتی شده باشد، قدرتی از جنس دیگر به زن میدهد که با پشتوانهی آن قدرتِ صد البته “مردانه” بخواهد مرد را به میخ بکشاند. در صورت اول میبایست در ساحت ویژگیهای فردی با پیش زمینههای مذهبی – سنتی مرد و عوامل اجتماعی و اقتصادی و پس آمدهای روانی مربوط با ارتباط دو نفر به آن پرداخت. و در صورت دوم منافعِ دیگری از جمله از دست دادن حیثیت اجتماعی – سیاسی مرد که به عنوان یک شخص متشخص نظام میتواند حیثیت نظام را نیز زیر سئوال ببرد، پرداخت نمود. و یا ۳- میتواند ترکیبی از همهی اینها باشد. و حالا قتل یا از قبل طرح ریزی شده باشد یا نابهنگام حادث شده باشد آن گونه که صحنههای نمایشی پسا قتل در شبکههای اجتماعی نشان داد، در هرصورت خودآگاه یا ناخودآگاه نمیتوانسته است از آن پشتیبانی مواد شرعی از قتل یک زن برای مقصر دانستن مقتول در ذهن بری بوده باشد.
و زن پیشین قاتل با رفتاری منفعل، شرم آور، بنده وار، کاسه لیسانه و انگل وار با این که مرد او را رها کرده و رفته است، میگوید که باز عاشق اوست. یا عاشق شاید حمایت مالی اوست در این شرایط که مرد در ورطه ای بدون بازگشت افتاده است و حالا اوست که به نوبهی خود در این شرایط برای زن اول کاسه لیسی میکند؛ یا که اثبات “عشق واقعی” و “خطای هوس بازانه”ی مرد از جانب زن تا حس غبنی را که تمام مدت ازدواج دوم مرد برای او ایجاد کرده است شاید بتواند تقلیل یابد. این زن نیز کماکان به علل پیش شرطهای عقیدتی – سنتیِ قرنهای پیش از اینِ اجتماعی آن قدر از خود باور و حرکت نداشته که بخواهد پس از رفتن مرد، نه فقط احساس حقارت نکند، بلکه با این واقعیت روبرو شود که زندگیش را از آن مرد خلاص کند و زندگی خود را بسازد. آشکار است که در این صورت همان مردی که حالا زندگی دیگری در پیش گرفته است بلافاصله به احتمال موانع زیادی را در مقابلش میگذارد. چه بسا مهریه اش را باز نگرداند. زن را محروم کند از دیدار دخترش، زن در جامعه نتواند براحتی از پس نیازهای اقتصادی برآید. اجتماع و دولت نه فقط از او حمایت نکنند، بلکه او را به طور دائم در مظن شماتتهای هرروزی قرار دهند. زبونیِ این زن است نخست در جهت تلاش برای این که مرد را مطهر نگاه دارد تا محفوظ بماند و بدین ترتیب شاید بتواند جسم او را پس از این در کنار داشته باشد و قبل از هرچیز خود را فریب بدهد و سپس گمان کند دیگران هم فریب میخورند و باور خواهند کرد که حالا زن مالک این مخلوقی است که دیگر شباهتی نخواهد داشت به آن چه در سابق بوده است و بدین ترتیب خود را به سخنگوی سیستم مردسالاری که قربانی را مجرم و محکوم مینماید تبدیل میسازد.
اما چگونه سیستم ناسالم و فاسد آدمها را به جان یکدیگر میاندازد. در آمریکا از مردم عادی اگر بپرسید آیا با جنگ افروزی آمریکا در ممالک دیگر زیر عنوان فراهم آوردن امکان “دموکراسی” و غیره موافقند، خیلی از آنها میگویند اگر آمریکا با آنها جنگ نکند آنها با آمریکا میجنگند، تا اینکه براثر حادثه ای مثل علیل شدن فرزندشان در جنگ برای ابد، جنگ بشود مورد پرسش. با خیلی از حتی تحصیل کردههایشان اگر در باب بهداشت رایگان عمومی صحبت کنید همان حرفهای ترامپ را تکرار میکنند که دیگران کار کنند و بقیه پول ولفر بگیرند و از مالیاتی که ما میپردازیم برای آنها بهداشت مجانی تولید کنیم یا آموزش دانشگاهی رایگان؟ اینها استدلالاتی هستند که از طریق میدیا در میان مردم رواج میدهند تا آنها را از اصل ماجرا دور کنند. مردم آمریکا اغلب نمیدانند که دولت آمریکا بخش اعظمی از مالیاتهایی را که مردم میدهند در راه ساختن تسلیحات جنگی به کار میبرد، در ساختن بزرگراه و صنعت اتومبیل سازی جهت تأمین منفعت کورپویشنهای بزرگ و نه برای منافع مردم. در برخی شهرهای حتی مرکزی آمریکا هرنیم ساعت یک اتوبوس عمومی هست. یا شبها بعد از ساعت ۶ و روزهای تعطیل وسیلهی عمومی در خیلی مسیرها وجود ندارد. حتی فقیرترینشان جهت رفتن به محل کار میبایست خودروی شخصی داشته باشند. مردم با توجه به افکار فراواقعیتی که مدیا در اذهان میکارد، فکرشان را به کار نمیاندازند که ببینند اگر یک کس تصادف کند آیا با حقوق متوسطش خواهد توانست هزینهی جراحی و عوارض علیل شدن بعد از آن را خود بدهد؟ کسی آیا فکر نمیکند که پدر یا مادر مطلقه با فرزند، مشکل بتواند کار تمام وقت یا مناسب گیر بیاورد که بتواند به تربیت لازم بچه اش برسد و بنابراین نیاز به کمک اجتماع برای رفع نیازهای بهداشتی و تحصیلی و ورزشی و فرهنگی خود و کودکش خواهد داشت؟ آیا فکر کرده است که ناتوانی اقتصادی مردم گاهی آنها را مجبور میکند از کمکهای دولتی بهره گیرند؟ آیا فکر کرده اند که اگر پدر یا مادر بچه ای کم درآمد باشد گناه آن بچه چیست و آیا جامعه نباید از آن بچه حمایت کند؟ آیا فکرکرده است که هراندازه بیشترتک تک افراد جامعه در وضعیت اقتصادی و فرهنگی خوبی باشند همهی افراد احساس امنیت بیشتری خواهند کرد؟ کمتر دزد و گَنگ و معتاد و خشونت و بیمار روانی وجود خواهد داشت؟ در نتیجه هزینهی کمتری برای مداوا و یا حبس و یا جلوگیری از عمل یا دفاع از این جور افراد برای دولت یعنی همان مالیات افراد لازم خواهد بود؟ در خیلی شهرهای بزرگ آمریکا گشت زدن در داون تاون بعد از ساعت ۶ خطرناک است بخصوص برای زنان. در خانوادههای متوسط آمریکائی بچهها از ۱۵-۱۶ سالگی کار میکنند. در۴۵ سالگی ۳۰ سال تمام کارکرده اند و وقت بازنشستگی رسیده است. اما زمان بازنشستگی در آمریکا در سن ۶۵ سالگی است. لذا میبینیم که خیلی افراد در سن ۵۰ در واقع به شکلی علیل هستند. اگر سازمان دهی اقتصادی و اجتماعی به صورتی باشد که نیازهای مردم و صلح را در الویت قرار دهد بی شک جامعه به وضعیت اسفناک امروز نمیافتد. این واقعیتها را مردم نمیدانند .آنگاه “مسئولیت فردی” میشود شعار هر فرد در آمریکا. شکست هرکس، بیماریش، فقرش، نابسامانی اش و هرناهنجاری زندگی اش ضعفهای فردی شخص خوانده میشود. او را بازنده مینامند. آن گاه مردم به جای برخورد با عامل اصلی یکدیگر را مقصر میخوانند.
در ایران نیز، در این ماجرای قتل میترا استاد توسط محمد نجفی، با توجه به ارزیابیهای گاه وحشتناکی که کاربران شبکههای اجتماعی – در این جا از حکومتیان و روشنفکران حرفی نمیزنم – در بارهی این قتل ابراز داشته اند، میبینیم که چگونه در عوض پرداخت به آن مسائل اجتماعی – سیاسی موجود که موجب چنین فجایعی میشود برای مثال میخوانیم: خوب زن جوان وقتی زن مرد مسن شود باید چنین بلایی هم سرش بیاید. یا زنی که وارد مسائل امنیتی و جاسوسی میشود خوب حقش است که کشته شود. یا من هم اگر جای نجفی بودم ومثلن دخترم را تهدید کرده بودند، چنین کاری میکردم. و در نهایت به یک شکلی توجیه این قتل و مجاز دانستن آن زن به کشته شدن. نخواندم کسی بگوید که خوب مردی که با یک زن ۳۰ سال جوانتر ازدواج میکند، میبایست منتظر خواستههایی “نامتعارف ” از جانب او هم باشد. یا ندیدم کسی بپرسد اگر هم زن مأمور بوده است چه شرایطی در اجتماع ما او را به این راه انداخته است؟ چرا میبایست برای یک فردی که خود نظام برایش قابلیتها و ارزشهایی قائل است جاسوس بفرستند؟ در این نوشتههای کاربران در خیلی موارد به قوانین شرعی طرفدار مرد از زن ارجاع میدهند و زن را محکوم میکنند. کسی نمیپرسد چرا نجفی که همه میگویند تکنوکرات و بوروکرات خوبی بوده وخیلیها حتی میخواستند به او رأی بدهند اگر کاندیدای ریاست جمهوریش را میپذیرفتند، یک بار این قانون ۴ زنه را مطرح نکرد که لغو شود و خیلی قوانین دیگر نصف شماری زن را. و او بر اساس چنین قوانینی است که حال خود نیز قربانی شده است؟ برطبق قانون موجود مرد اگر سر بزنگاه زنش را با مردی در رختخواب ببیند میتواند او را بکشد. آیا کسی سئوال کرد که اگر زن شاهد چنین صحنه ای باشد چه؟ آیا چنین حقی را به آن زن میدهند؟ و اصولن چرا میبایست چنین امری یک قانون شود؟ و به راحتی به مرد اجازهی قتل را بدهد. آیا سئوال نمیشود که این صدور اجازهی قتل معنایش چیست؟ خشونت قانونیِ یک جانبه فقط برای مرد برای جلوگیری از خطای یک زن؟ قانونِ دیگر مبنی بر مجاز دانستن قتل زن کافر را آیا کسی زیر سئوال برده است؟ یا اتخاذ دیه برای صرف نظر کردن از قصاص را که در ساحت جنسیتی و مالی به مسئله مینگرد و نه از جوانب اجتماعی- روانی و انسانی؟
کلام آخر سوالاتی است از قاتل: گفته اید که از قبل اختلاف داشته ایم و میخواستم او را طلاق بدهم ولی او نمیخواست. شما که مرد هستید و قوانین به شما اجازه میدهد یک جانبه زن را طلاق دهید، چرا او را طلاق ندادید؟ شما خود را اصلاح طلب میدانید ولی با همان قوانین اساسی اصول گرایان مخالفتی ندارید و از مهرههای محبوب آیت الله خامنه ای هم به شمار میروید و مناصب مهمیهم داشته اید، کدام مسائل امنیتی میتوانست یک نفر را، “یک پرستو را” به جان شما بیاندازد و شما با تمام نفوذی که داشته اید و با هوشمندی که همه از شما میگویند و متوجه رفتارهای ناهنجار میترا استاد شدید چگونه است که نتوانستید آن را خنثی کنید؟ این حادثه و صحبتهایی که پس از آن مردم را درگیر خود ساخت شاید فقط یک نتیجه را نشانه دهی کند: در سیستم موجود باید دوجناح موجود باشد تا راه توجیه راحت تر باز شود. سیستم باید یک اپوزیسیون رسمی بسازد تا بهتر مانور دهد. هرازچند گاهی نیز یک قربانی در این میان فدا میشود. میماند حالا که بپرسیم این قربانی را چراست؟ شما این سئوال را از خود کرده اید؟ خود شما نیز آقای نجفی یک قربانی هستید. پیش از این نیز سیستم موجود قربانی از میان خودیهایش زیاد داده است. نوبت بقیه هم خواهد رسید. و در این میان مردم به جای اینکه به عوامل اصلی چنین حوادثی بپردازند، شرایط اجتماعی ملغمه ای از فرهنگهای توجیه خشونت و قتل و عدم ژرف اندیشی را در میان مردم نهادینه کرده است، و مردم را آن چنان از خود بی خود، که در عوض برخورد ریشه ای به عوامل اصلیِ چنین حوادث به جان هم میافتند، دیگری را مقصر میدانند تا بار گناه را از دوش خود بردارند و جای خود را شاید اندکی بر روی این زمین سست و لرزان در زیر آسمان همیشه طوفانی محکم کنند. ولی زهی خیال باطل. پاشنه برهمین منوال خواهد چرخید اگر نفهمیم سوراخ دعا کجاست.
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
مهین میلانی: روزنامهنگار آزاد، نویسنده، مترجم، عکاس، گرافیست و فارغالتحصیل روزنامهنگاری و جامعهشناسی از تهران و پاریس است. در ایران با روزنامههای آدینه و دنیای سخن، جامعهی سالم، ادبیات اقلیت، شرق، و…فعالیت داشته است. در فرانسه با روزنامههای فرانسوار و لوپوان. در کانادا با نشریات لووار، جرجیا استریت، کامان گرانت، نورت شور، میراکل، شهروند بیسی، رادیو زمانه و بسیاری نشریات دیگر.
کتاب “کنسرت در پایان زمستان” از اسماعیل کاداره نویسندهای که بعد در سال ۲۰۰۵ برندهی ادبی “من بوکر پرایز” شد را از زبان فرانسه به فارسی در ایران ترجمه کرد و نشر مرکز آن را به چاپ رساند. صدها مقاله، گزارش، نقد ادبی و ترجمه به زبانهای فارسی، انگلیسی و فرانسه به چاپ رسانده است. با مجامع ادبی کانادایی و ایرانی در کانادا فعالیت های زیاد داشته و بارها برای داستان خوانی و شعر خوانی توسط آنها دعوت شده است. در سال ۲۰۰۴ به عنوان مدیر هنری فستیوال قصه خوانی ونکوور استخدام شد و چندین سال در فستیوالهای فیلم و جاز این شهر سمتهایی در بخش مطبوعات داشته است. در اولین فستیوال فیلم به زبان فارسی در ونکوور به عنوان یکی از قضات در داوری فیلمها شرکت داشت.
مهین میلانی کتاب “تهران کوه کمر شکن ” را در سال ۲۰۰۵ آغاز به نگارش کرد. نگارش آن متوقف شد تا سال ۲۰۰۹ و در سال ۲۰۱۰ اولین بار به چاپ رسید. این کتاب از طریق آن لاین به فروش میرود. به تازگی نشر زریاب افغانستان کتاب ” تهران کوه کمر شکن ” را منتشر ساخته است. مهین میلانی هم اکنون چندین مجموعهی داستان کوتاه، شعر و رمان در دست انتشار دارد.
عکاسی و گرافیک دو رشته ایست که بخشی از تحصیلات و فعالیت های حرفه ای مهین میلانی را به خود مشغول داشته و با نشریات گوناگون به عنوان طراح گرافیست و دیجیتال آرتیست و عکاس همکاری داشته است.
http://milanimahin.blogspot.ca/
http://vancouverbidar.blogspot.ca/
[email protected]