مایکل فلین اولین قربانی دولت ترامپ در پروژه مهار
استعفای “مایکل فلین” مشاور امنیت ملی رئیس جمهوری آمریکا در روز دوشنبه ۱۳ فوریه اولین ضربه بزرگ به دولت “دونالد ترامپ” رئیس جمهوری این کشور بود که نشان می دهد که سیستم و ساختارحاکم در مرحله ادغام دولت جدید در چارچوب “حفظ وضع موجود” با استفاده از تمهیدات حاکمیتی و حقوقی نقش کنترلی و بازدارنده خود را در شرایط ویژه با قدرت اعمال می کند. مایکل فلین به عنوان یکی از نزدیکترین افراد به ترامپ تلقی می شد و منصب وی نیز در ساختار حاکمیتی جایگاه بسیار بالای را به خود اختصاص می داد و بعد از زیر فشار قرار گرفتن توسط نهادهای اطلاعاتی و کنگره بخاطر تماس های وی با “سرگئی کیسلیاک” سفیر روسیه در خصوص چگونگی برخورد دولت جدید واشینگتن با وضع تحریم های آمریکا علیه روسیه و از جمله تحریم هفته های آخر دوره زمامداری “باراک اوباما” رئیس جمهوری قبلی این کشور، نشانه یک تحول مهم می باشد. معمولا این رسم و تلقی وجود دارد که روسای جمهوری در صد روز اول مبادرت به ریل گذاری سیاست و برنامه های خود برای یک دوره زمامداری می کنند اما هم اینک به نظر می رسد که ساختارحاکم و سیستم سیاسی در آمریکا در واقع در این صد روز اول سعی دارد قطار دولت ترمپ را به ریل وضع موجود برگرداند. بعد از چند هفته یی که از زمامداری ترامپ می گذرد این نکته اثبات شده است که وی در وضعیت یک آشفتگی و اشتغال ذهنی “مادون قدرت” سیاسی حاکم گرفتار شده است که نه اراده و همچنین نه توان تغییر معادلات به نفع خویش و عبور از سد نهادهای قضایی و کنگره را دارد. نباید فراموش کرد که ترامپ تا آخرین لحظه از فلین دفاع می کرد و حتی در صبح دوشنبه در توئیت خود نوشت “من قبلا این را گفته ام مایکل فلین یک میهن پرست است و من صد درصد از او حمایت می کنم” و اتفاقا در همان روز در مصاحبه مطبوعاتی ترامپ با “جاستین ترودو” نخست وزیر کانادا در صف جلو نشسته بود. این حمایت لفظی و نمایشی چند ساعت بعد با فشار افراد با نفوذ کنگره و از جمله “نانسی پلوسی” رهبر اقلیت مجلس نمایندگان که با صراحت خواستار استعفای مایکل فلین شده بودند خیلی زودتر از آنچه انتظار می رفت نتیجه داد و “فلین اولین قربانی” و فیل صفحه شطرنجی بود که زده شد. این در حالی است که تماس فلین با سفیر روسیه برای عدم عکس العمل تلافی جویانه در خصوص اعمال تحریم های سخت دولت اوباما کاملا با هماهنگی و آگاهی ترامپ انجام شده بود و بعد از اشاره “ولادیمیر پوتین” رئیس جمهوری روسیه مبنی بر اینکه ما خویشتنداری پیشه می کنیم، بلافاصله توسط ترامپ مورد تمجید قرار گرفته بود.
حال این سوال احتمالا ذهن بسیاری را به خود مشغول کرده است که دونالد ترامپ به عنوان شخصیتی که همواره علیه سیاستمداران و الیگارشی حاکم بر نهادهای سیاسی در واشینگتن شعارهای تند داده است چرا در اولین فشارها دست به عقب نشینی می زند. اگر این استعفاء با حکم حکومتی وی در خصوص ممنوعیت ورود اتباع هفت کشور مسلمان به خاک آمریکا به بهانه تامین امنیت مقایسه شود که بعد از حکم قاضی فدرال سیاتل و تایید کامل این حکم قضایی در دادگاه تجدیدنظر وی هم چنان بر روی مواضع خود پافشاری می کند، یک نکته از درون این فضای خاکستری هویدا می شود و آن اینکه ترامپ تنها در زمینی می تواند بازی کند که سیستم برای وی تعبیه کرده است و بخش مهمی از الیگارشی سیاسی و افکارعمومی هم در پشت آن به صف شده اند. ممنوعیت ورود بخشی از مهاجران به خاک آمریکا هر چند در حکم ترامپ با موضوع مذهب ممنوع الورودها پیوند زده شد و این ناقض قانون اساسی آمریکا بود ولی بر طبق آخرین نظرسنجی ها از حمایت اکثریت افکارعمومی و بخش بزرگی از رهبران کنگره برخوردار است که احتمالا در گام بعدی ترامپ و تیم وی سعی می کنند موانع حقوقی و قانونی آن را رفع کرده و در قالب جدیدی اجرایی کنند. در حالی که نزدیکی به روسیه در ساختار سیاسی و اجتماعی آمریکا حمایت چندانی را در نهادهای حکومتی و حتی بخش عمده بدنه اجتماعی برنمی انگیزد و ظاهرا هنوز ترامپ به خاطر عدم احاطه به نرم سیاسی موجود متوجه این امر نیست که به مرور وی را توجیه خواهند کرد. اصولا بین منافع کلان ایالات متحده و روسیه انطباق منافع وجود ندارد و این دو کشور به عنوان دو رقیب بزرگ در هرم قدرت جهانی نماینده دو تفکر و خواست کاملا متفاوت می باشند که هیچ معامله بزرگی بین این دو کشور قابل انجام نبوده و در بهترین شکل ممکن تنها در مواردی می توانند همکاری های تاکتیکی داشته باشند.
استعفای مایکل فلین و به تعبیر روشن تر اجبار برکناری وی در این مقطع برای دولت ترمپ یک ضربه بسیار بزرگ است و تا حدودی می تواند نشاندهنده ترکیدن حباب شعارها و توهم قدرت رئیس جمهوری باشد که هم زمان می خواهد یک تنه هم ساختارحاکم را نمایندگی کند و هم نقش اپوزیسیون را ایفاء کند. دونالد ترامپ بدون تردید محصول افول هژمونی و تناقضات در ساختار سیاسی – اجتماعی آمریکایی است که هر چند بعضا به خاطر شخصیت وی مختل کننده می تواند تلقی شود ولی ساخت فوقانی قدرت با توجه به جایگاه واقعی وی به راحتی می تواند وی را مهار و در مسیر مورد نظر خود به بازی بگیرد. البته این نکته را باید اذعان کرد که ترامپ از منتهی الیه راست افراطی می آید و این موضوع چندان جدید نیست چرا که جنبش “تی پارتی” از یک دهه پیش تقریبا هژمونی خود را بر حزب جمهوریخواه تحمیل کرده است و امروز هم ترامپ را در موقعیت راست افراطی در ابعاد ملی و به خصوص حزب جمهوریخواه در موقعیت آلترناتیو قرار داده است. هرگونه گمانه زنی یا پیش فرض ذهنی خارج از این قاعده “هژمونی راست افراطی” در دولت جدید آمریکا و اکثریت کنگره تحت تسلط جمهوریخواهان یک اشتباه محاسبه بزرگ است که می تواند اساس تحلیل و شناخت درست از تحولات آمریکای کنونی را به بیراهه ببرد. تغییر سیاست های داخلی با برنامه کاهش ۱۵ تا ۲۵ درصدی مالیات بر ارزش افزوده و لغو قوانین مربوط به بیمه های اجتماعی موسوم به “اوباماکر”، لغو کمک های قبلی به مراکز درمانی سقط جنین، اجازه برای لوله گذاری نفت از سرزمین داکوتای شمالی که در زمان اوباما بخاطر اعتراض بومیان سرخپوست و فعالین محیط زیست جلوی آن گرفته شد، وعده خروج از معاهده محیط زیستی پاریس و اصولا تشکیل کابینه ثروتمندان توسط ترامپ همگی اجزای یک کل واحد می باشند که در کانون آن بازسازی قدرت آمریکا و حمایت از سرمایه متروپلی آمریکایی در تقابل با رقیبان بزرگ بین المللی قرار دارد. همین ناسیونالیسمی که هم اکنون ترامپ سعی می کند دنبال کند نیز در چارچوب مشی امپریالیستی این کشور و برای باج خواهی از دیگران دنبال می شود و گرنه قدرت هژمونیک آمریکا اجازه انزوا و بازگشت از حوزه های نفوذ که اجزای لاینفک قدرت هژمونیک آن است را تحت هیچ شرایطی نخواهد داد و هرگونه توهمی در این خصوص از جمله احتمال خروج آمریکا از پیمان نظامی “ناتو” برای دیگران می تواند یک اشتباه بزرگ و جبران ناپذیر تلقی شود.
۲۶/۱۱/۹۵
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
اردشیر زارعی قنواتی نویسنده و روزنامهنگار؛ روشنفکر و فعال سیاسی، تحلیلگر سرشناس ایرانی در حوزهی مسایل سیاسی و بینالملل است. از او مقالات فراوانی در نشریات ایران از جمله شرق و اعتماد و سایتهای معتبر خارج از کشور منتشر شدهاست.