مضمون بوف کور
به مناسبت بیست و هشتم بهمن ۱۳۹۰، (۱۰۵ سالگی) صادق هدایت
بیا بریم تا میخوریم
شراب ملک ری خوریم
حالا نخوریم کی خوریم؟ (۱)
۱- صادق هدایت بوف کور را اولین بار در سال ۱۳۱۵ در بمبئی هندوستان منتشر کرد. با دستخط نویسنده، به صورت پلیکپی و در پنجاه نسخه با قید عبارت «فروش و طبع در ایران ممنوع است». به طور رسمی، چاپ اول این کتاب در ایران در سال ۱۳۲۰ و در تهران بود. این اثر تاکنون به بیش از ۳۰ زبان زنده ترجمه شده و معروفترین اثر داستانی معاصر ایرانیان است.
۲- ابتدا میبایست مضمون هر داستانی، از جمله بوف کور را به روشنی دریافت و سپس به دنبال نحوه بکارگیری دستور زبان، جهان بینی، پرداخت هنری و دیگر موارد نقد و تفسیر پذیری آن رفت.
۳- به نظر میرسد در داستان بوف کور تناسخ نقش اساسی کلیدی و ساختاری بازی میکند. اما به باور من بوف کور مصداق کامل تناسخ نیست بلکه مصداق این گفته مولوی است که میگوید: این نیست تناسخ، سخن وحدت محض است. لازم به تذکر است که تناسخیان بر این اعتقادند که روح به مجرد جدا شدن از بدن انسان، به بدن انسانی دیگر یا به حیوان، گیاه یا جماد منتقل میشود.
۴- اشتباه کسانی که فکر میکنند بوف کور آغاز و انجامی ندارد از این جا ناشی میشود که این داستان به صورت دایرهای و در دو بخش گذشته و حال بیان شده و میتوان ابتدا گذشته راوی را خواند و بعد به حال رسید.
داستان از دو بخش تشکیل شده است. ارتباط صوری بین آنها با چند صفحه در پایان بخش اول و در پایان بخش دوم برقرار میشود.
بخش اول: راوی، تجربهای غریب و روانی با زن اثیری و پیرمرد قوزی یا خنزرپنزری دارد.
بخش دوم: راوی تناسخی مربوط به چند قرن پیش را تجربه میکند و به زادگاه اولیهاش باز میگردد و داستان زندگی پدر و مادر و اطرافیانش را بازگو میکند.
بخش اول بوف کور:
این بخش با آمدن عمویی ناشناخته از هند آغاز میشود که راوی یا همان نقاش روی قلمدان، قبلا او را ندیده است. هنگامی که راوی برای پذیرایی از عمو میرود تا بغلی شراب را از بالای رف بیاورد، از سوراخ هواخوری، منظره یگانهای میبیند که موضوع غیر ارادی همه نقاشیهایش است. زنی در لباس سیاه، با زیبایی وصف ناپذیر، غریب، آرام و رویایی که در کنار جوی آبی، گل نیلوفر کبودی را به پیرمردی در لباس هندی تعارف میکند.
راوی با تمام وجود اسیر عشق این زن اثیری (هم به معنای شریف و کریم و در معنای مجاز، آسمانی و فلکی، مانند روح بسیار لطیف) میشود و درست مانند معتادی که برای مدتی طولانی مواد مخدر به او نرسیده است، تمام حوالی خانه را هفتهها در جستجوی او زیر پا میگذارد… تا این که یک شب، هنگامی که خسته و ناامید به خانه بازمی گردد، او را بر سکوی در منزل خود نشسته مییابد. زن، ساکت و آرام و مدهوش – درست همانطور که در خیال راوی بوده است – وارد اتاق او میشود و روی تخت دراز میکشد، روای در آن واحد، هیجان زده و اندوهگین است. شاد و حیران و گیج، فاصله روحی بین خود و زن را احساس میکند. اما وقتی به آرامی پیالهای شراب در دهان زن میریزد، با بسته شدن چشمان جادویی و گیرایی او ناگهان آرامش مییابد و میتواند تن او را حس کند. اما تن زن کاملا سرد است. زن واقعا مرده است.
راوی که دوست ندارد، نگاه بیگانه به زن بیفتد، جسم او را با کارد تکه تکه میکند و در یک چمدان جای میدهد و با کمک یک کالسکه چی قوزی پیر در قبرستان کوچکی که روی خرابههای شهر باستانی ری بنا شده است به خاک میسپارد. پیر مرد قوزی پیر کالسکه چی، یک گلدان یا کوزه متعلق به شهر قدیم ری را به راوی میدهد. راوی وقتی به خانه بازمی گردد، در مییابد که نقاشی روی کوزه قدیمی درست مانند نقاشی روی قلمدانهای خود اوست. نتیجه میگیرد قرنها قبل هم کسی مثل خودش بوده است.
حاصل این بخش، تجربهای غریب و روانی راوی است با زن اثیری و پیرمرد قوزی خنزر پنزری.
به این ترتیب بخش اول به پایان میرسد و خواننده آماده میشود برای رویارویی با تناسخ و شنیدن سرگذشت راوی در بخش دوم که مربوط به گذشته چند قرن پیش اوست.
بخش دوم بوف کور:
در شروع این بخش، راوی تریاک میکشد و دچار حالت خلسه میشود که او را چند قرن به عقب و به زندگی قبلی ببرد. در زندگی قبلی، راوی از مادری هندی که رقاصه معبد لینگم (۲) است زاده شده و هرگز او را ندیده است. همچنین در زندگی قدیم، با زنی مشابه مادرش ازدواج کرده است. زنی که خودش و دیگران او را لکاته مینامیدند. این زن لکاته و زن اثیری بخش اول و مادر راوی کاملا شبیه هم هستند.
راوی در این بخش متوجه میشود پدر و عمویش، هر دو به عشق همان رقاصه معبد لینگُم گرفتار شدهاند و ناگزیر به «آزمایش مارناک» (۳) تن دادهاند. هر دو را به یک سیاهچال مارناک انداختهاند، و راوی نمیداند کدام یک از سیاهچال زنده بیرون آمدهاند تا شوهر مادرش بشوند. عمه راوی او را بزرگ کرده و دخترش، لکاته را به عقد ازدواج او در آورده تا برای دخترش ابرو دست و پا کند. البته جرم راوی در چند قرن پیش فقط این بوده که دختر عمهی لکاته اش را یک بار در انظار بوسیده است. طنزی سیاه بین یک زن لکاته و پسری چشم و گوش بسته.
دختر عمه لکاته، از همان لحظه ازدواج از همبستری با راوی امتناع میکند، ولی با مردان دیگر رابطه دارد، راوی به شدت از او متنفر است، اما در آرزوی هماغوشی با او میسوزد. در یک مرحله حتی نقش دلال محبت را برای او بازی میکند به امید آن که مورد پذیرش دختر عمه لکاته خود واقع شود. اما کماکان لکاته به او راه نمیدهد. راوی بیمار میشود و دایه، تنها کسی است که از او مراقبت میکند.
روزی راوی در حال گردش در شهر به ظاهر خالی از سکنه، به این نتیجه میرسد که وجودش به کلی فاقد ارزش است. پس گزلیکی برمی دارد، خود را به لباس پیرمرد خنزرپنزری در میآورد و به خانه برمی گردد تا دختر عمه لکاته اش را بکشد، اما ناگهان پشیمان میشود. مدتی بعد، بار دیگر در قالب پیرمرد قوزی به خانه میرود تا با دختر عمه لکاته اش همبستر شود. لحظاتی رادر اضطراب و شادی سپری میکند. سپس زن لکاته، لب پایین او را به سختی میگزد و از میان میدرد و راوی هم مانند پیر مرد خنزرپنزری لب شکری میشود. از شدت درد میخواهد خود را از چنگ زن لکاته خود برهاند که گزلیک بی اختیار به تن او فرو میرود و زن لکاته میمیرد. راوی هراسان از کشتن همسر خود به اتاقش میرود. جلوی آینه به خودش نگاه میکند و متوجه میشود که تبدیل به پیرمرد خنزرپنزری شده است.
در پایان بخش دوم، راوی از شدت وحشت از زندگی قبلی، به زندگی فعلی باز میگردد. میبیند پیرمرد قوزی، با یک کوزه از اتاقش بیرون میرود. دنبال پیرمرد قوزی میدود، اما پیرمرد پشت مه ناپدید میشود. راوی برمی گردد و بار دیگر احساس میکند سنگینی مردهای روی سینهاش فشار میآورد.
بیشتر درباره بوف کور:
ساختار «بوف کور» دایره شکل و به تعبیری مانند اوروبوروس (Ouroboros) است. اوروبوروس (باور مصریان و یونانیان) ماری دُم خور است که اگر دمش را گاز بگیرد به صورت حلقه (دایره) در میآید و باعث تجدید حیات و جاودانگی میشود. این حلقه دایره وار در بوف کور به دلیل بن مایه (motive) های تکرار شونده، پدید آمده است. تکرار بنمایه در دو بخش حال و گذشته راوی، داستان بوف کور را در جهت هماهنگی و یکپارچگی و تجدید حیات پیش برده است. نگاه کنید به تکرار درخت سرو، پیرمرد خنزرپنزری و مار و سه زن…
در بوف کور سه زن وجود دارد که گاه تمایز هریک از چهرهها و اندامها با دیگری بسیار مشکل است و از عوامل بن مایه تلقی میشود:
۱- زن اثیری، زنی است که در بخش اول حضور دارد و راوی همیشه چهرهاش را روی قلمدان نقاشی میکند. زن اثیری مشابه زنی است که روی کوزه راغه نقش بسته است. راوی زن اثیری را «فرشته آسمانی» میداند. زن اثیری نماینده صفت مثبت زنان و زنده کننده راوی است، اما از نظر ظاهری شبیه زن لکاته و برادر کوچک اوست.
۲- زن لکاته، نماینده صفت منفی زنان است. رفتار و کردار لکاته اعصاب راوی را آشفته میکند و او را تا دم مرگ میکشاند. اما باز هم مشابهتی بین او و زن اثیری و مادر راوی دیده میشود.
۳- مادر راوی (بوگام داسی) نماینده هر دو صفت زنان است. او از این که راوی را به دنیا آورده، زندگی بخش است، اما در عین حال میراننده هم هست زیرا موقع خداحافظی شراب زهرآلودی برای راوی به یادگار میگذارد، که او نیز مشابهتی دارد با دو زن دیگر.
در توصیفات شکل ظاهری سه زن، توجه نویسنده به چشمها متمرکز است و چشمان هر سه زن، درشت و مورب و جذاب است تا جایی که میتوان گفت به چشم مار شبیه است؛ و مار از عوامل بن مایه است که دراین داستان بارها تکرار شده است.
کمی هم درباره هدایت:
صادق هدایت در تاریخ ادب معاصر نقشی ویژه دارد. او بود که برای نخستین بار داستان را به معنای داستان امروزی رواج داد. عمدهترین ویژگی ساختاری و محتوایی نوشتههای هدایت را میتوان چنین برشمرد؛ (۱) درونمایه اغلب داستانهای او مرگ اندیشی، پوچ گرایی، انتقاد از جامعه تحت استبداد، نفی خرافه پرستی است. (۲) تصاویر و توصیفات و شخصیتها و چهره های داستانهای او اغلب رنگ ملی دارند. (۳) نثرش ساده و بی پیرایه و عاری از دشوار نویسی و در عین حال مستحکم و منسجم و قوی مایه است. (۴) از زبان و فرهنگ مردم به خوبی و در حد اعجاز بهره میگیرد و همین مایه غنای داستانهایش میگردد. (۵) توصیفاتش رئالیستی، دقیق و واقع بینانه است. (۶) به جنبههای روانی و درونی چهرهها و اشخاص داستانی خود میاندیشد. ضمن آن که از وصف ظاهر آنها در نمیماند. برخی از داستانهایش انعکاس مسائل روحی و روانی خود نویسنده است. (۷) طنز قوی و مؤثر و انتقادیاش در سرتاسر آثار داستانی و تحقیقی وی سایه افکنده است. (۸) اندیشه و تفکری در پس داستانهای اوست که وی را متفکری اندیشمند معرفی میکند. (۹) به زندگی مردم و نقد رفتار آنها توجهی خاص دارد. او همدل و هم داستان مردم فرودست است. (۱۰) در نویسندگان پس از خود تأثیری ژرف و شگرفی گذاشته است.
پینوشتها:
(۱) «شراب ملک ری» نام تصنیفی قدیمی است که گویا از ساخته های علی اکبر شیدا است و قدمت آن به دوره مظفرالدین شاه برمی گردد. این تصنیف سالها پیش توسط آقای شجریان در دستگاه شور بازخوانی شده است.
(۲) «مارناگ» نوعی مار کبری است که در فرهنگ آیینی بخشی از مردم هندوستان (هندو) ماری است که میتواند گناهکار را از بی گناه تشخیص دهد. آنکس که نیش مارناگ بر تنش نشیند، گناهکار محسوب میشود.
(۳) «لینگم (Lingam)»: لینگم یا لینگا در آیین هندو نماد شیوا خدای هندو است و به عنوان نماد قدرت انرژی خلاق و تولید مثل، برای هندوان مقدس و قابل احترام است و در معابد و زیارتگاههای خصوصی نسب میشود.
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
محمد محمدعلی؛ داستاننویس و نویسندهٔ معاصرِ ایرانی، زادهٔ اردیبهشت سال ۱۳۲۷ خورشیدی در تهران است.