Advertisement

Select Page

معرفی و نقدی بر کتاب پسازبان اثر کریم قیطانی فرد

۱

” پسا زبان ” راه حل یا بن بست؟” 
نگاهی به مقوله ” پسازبان” اثری از کریم قیطانی فرد 
پسازبان؛ کتابی است کم حجم با ۲۳ خرده موضوع و چند نمونه شعرپسازبانی از  کریم قیطانی فرد که اخیرا توسط نشر هشت منتشر شده است. در این اثر  نویسنده به  موضوعات گوناگونی پرداخته از آنتروپی ذهن گرفته تا ماهیت تخیل، زیبایی، شعر، زبان فاسد و پسازبان.  پر واضح هست که امروز زبان مسئله مهمی است، در روزگار قدیم هم زبان اهمیت داشت آنگونه که فصل ممیزه انسان از حیوان را زبان می دانستند. به همین علت هم بد نیست که برای فهم بهتر از پسازبان نخست  اندکی  در باره زبان سخن بگوییم.


۲
_زبان، زبانیت و پسازبان زبان، زبانیت و پسازبان سه مقوله مهم بوده  که این سه با هم ارتباط تنگاتنگی دارند. زبان به عنوان سیستم مادر- که عموما نقش آن  ارتباطی تعریف شده، از سه منظر؛ یکی به عنوان ” سیستمی از نشاگان”، دیگری به عنوان ” سیستم ایدئولوژی ” و آخر به عنوان ” گفتمان” قابل تامل است. در مورد اول؛ منظور از زبان علم زبان شناسی است و در بعد دوم و سوم منظور مناسبات سیاسی و اجتماعی و نقش زبان در این میانه است. منظور از زبانیت هم در واقع بخشی از امکانات و اجراهای زبانی بوده که نظریه ای متاخر در شعر و ادبیات فارسی است و شارح آن کسی نیست مگر براهنی.  وقتی می گویم زبان تقریبا موضوع ما مشخص است، همین طور وقتی می گوییم پسازبانیت. اما آیا چنین چیزی درباره پسازبان صدق می کند؟ پسا زبان می گوید بیرون و خارج از زبان، یعنی نفی قواعد و قوانین جاری زبان ، اگر منظور از پسازبان، خروج از زبانیت باشد، حرفی نیست اما اگر منظور خروج کامل و بالمره از زبان باشد؛ آنوقت دیگر شعریت هم معنا ندارد و اشعار کوچه و بازاری را هم که نویسنده به عنوان گزینه جایگزین برای رهایی شعر امروز از بن بست زبانیت مطرح کرده را هم باید در پرانتز گذاشت.‌ البته شق سومی را هم می توان برای این موضوع در نظر گرفت اینکه ما پسازبان را پسازبانیت عنوان کنیم و بر جریان های شعری بعد از پسازبانیت با محتوای جدید خواه انسانی،خواه دیجیتالی، خواه طبیعت نگر و خواه هنر عامه این عنوان را بگذاریم که این گونه بخشی از مشکل حل می گردد. مولف می گوید: پسازبان. مولف می گوید: شعرپسازبان. مولف می گوید : پسازبان گزینه جایگزین برای زبان و زبانیت است.‌حرف اصلی مولف که در مقدمه کتاب آمده، این است:
” آنچه که شعر پسازبانی در نظر دارد خلاصی انسان از بند غرائز است.ص۷”  غرائزی که با تخریب مفاهیم انسانی به لایه های زیرین زبان نفوذ پیدا کرده اند. او می گوید که ستیز با غرائز ” تنها مولفه فراحسی رهایی انسان امروز است که نمود مشخص آن هم در شعر زبان عامیانه و کوچه بازاری بوده،( شعری که ) ” با مخاطب خود به گفتگو می نشیند ص۸”
در همین مقدمه سه پرسش برای مخاطب پیش می آید:
پرسش اول: منظور از غرایز چیست؟
 پرسش دوم: آیا رسالت شعر و در مجموع هنر مبارزه با غرائز است؟ پرسش سوم: آیا اینکه شعر پسازبان، با زبان کوچه و بازاری و با دال های نمادین قراردادی چه ویژگی هایی داشته که چنین شعری  در نقطه مقابل غرائز قرار می گیرد؟


۳
_نگاهی به متن کتاب
مولف، سخن خود را با آنتروپی _ تمایل ذاتی ذهن  به بی نظمی شروع می کند، این که قوانین طبیعت همه تمایل به بی نظمی دارند. او چنین توضیح می دهد: ” تمایل طبیعی به بی نظمی از آن جهت است که موقعیت دیگری برای قرارگیری اجزای یک سیستم وجود دارد ….آنتروپی یک سیستم نشان دهنده از دست رفتن یا خارج شدن اجزای آن، از موقعیتی است که در آن سیستم دیگر توانایی انجام کار یا استفاده شدن را ندارد صص ۹ _ ۱۰” او به گفتمان های اومانیسمی از نوع غربی اشاره می کند که هستی را به هستی انسان تقلیل داده  و بر شعر و ادبیات ایران نیز تاثیرات بد گذاشته اند. او می گوید به هر زمان با انتقال شعری از نیمایی به سپید و سپس زبانیت، شعر بخشی از معنای خود را گم کرده،  و در نتیجه تشدید آنتروپی موسیقی، تخیل و زبان، محتوا، سوژه و ابژه شعری خسارت دیده  است. نویسنده می گوید که حاد واقعیت و حاد نشانگان باعث فروپاشی ذهن، عقلانیت، احساس، حافظه، فرهنگ تاریخ و مذهب  و تقویت سوژه مرکزی _ حذف محتوا و بقا فرم گردیده است. و نتیجه آنکه انسان امروزی اسیر غرائز  گشته و  با اندیشه های عارفانه و حکیمانه از در تقابل درآمده و نتیجه اینکه با تسلط جریان پسامدرنی از انسان فقط فرم باقی مانده است.‌


۴
_ هنر، زبان فاسد و پسازبان
نویسنده در ادامه می گوید که اصالت هنر وجه اشتراک شاعر، نقاش و مجسمه ساز است. و “چیزی که در کلمات نمی گنجد در نقش و رنگ می گنجد…امروز هنر یا در واژه محصور است، یا در بوم یا در فرم. …. (و اینکه)  هنر همیشه آن چیزی نیست که ما می شناسیم… ص۵۲_ ۵۳”
او  سپس به” زبان فاسد” می پردازد، منظور از زبان فاسد زبان توهمی دال و مدلولی پسامدرنی است که همه چیز از جمله انسان را از جوهر تهی کرده است. او  می گوید که نظام های زبانی موجود فاسد هستند چون رابطه خود را با واقعیت از دست داده اند. او در پیوند با زبان فاسد می نویسد که ”  زبان فاسد به تبع ذهن را فاسد کرده است. مفهوم انسان را فاسد کرده” صص ۵۲_ ۵۳_ ” او برای رساندن مفهوم  زبان فاسد، سه نظام زبان ” نظام حقیقی زبانی”، ” نطام وانموده زبانی و ” نظام فاسد زبانی ” را به استخدام خویش درمی آورد و در تفاوت آنان با هم می گوید که از این سه نوع نظام زبانی؛  در اولی _ زبان حقیقی_  دال ها دلالت ها صادق، در دومی دلالت ها کاذب و در سومی دال های کاذب جایگزین دال های حقیقی می گردند. او در ادامه به مبحث پسازبان می پردازد و چنین گوید:  ” پسازبان دقیقا گذر از مباحث و دستگاه های زبان و آن چیزی است که ما به عنوان زبان می شناسیم ص۵۲” با اینکه چنین توضیحی روشن است اما به هیچ وجه قانع کننده نیست، چرا که شعر کوچه و بازار هم جدای از آنکه غنای هنری داشته یا نداشته باز هم در بهترین اتفاق خود بخشی از زبان و دستگاه زبانی باقی می ماند. و تا زمانی که این تناقض باقی و برجاست؛ پسازبان هم محل تردید خواهد بود.


۵
_  بعد پنجم و موقعیت پسازبانی
نویسنده پسازبان را به عنوان طرح جایگزین  معرفی می کند که با آن می توان به آشوب معنا و دال های کاذب پایان داد. طرحی که کیهانی و وجودی بوده و از طریق بازسازی دال ها میسر است.  او می گوید که” پسا در پسازبان” بعد پنجم بوده، بعدی که با قراردادهای مرسوم زبانی نمی خواند و خارج از ” زمان”،” مکان” و ” موقعیت” است. او این را چنین توضیح می دهد، که اگر ما صد کیلومتر از زمین دور شویم آن وقت  مواردی چون ” جهت”،”زمان”، “مکان جغرافیایی” ، ” افعال زبانی” ، ” نام ها واشیا ”  بی معنا می گردند و این چنین ” ما در زبان از یک کانون مرکزی در موقعیت اعضای بدن خودمان قرار می گیریم که به آن موقعیت پسازبان می گوییم ص۶۳” موقعیتی که باعث می گردد که معنای متن و زبان دچار چالش گردد.


۶
_ ادبیات فراحسی و تئوری نمادین
مولف در ادامه مطلب می گوید که” فلسفه دیگر قادر به ورود به مسائل فراحسی نیست ص۶۵” و اینکه مرز ادبیات به همه علوم دیگر گسترش یافته ص۶۶”  و گو اینکه ادبیات هر چیزی است و  هر چیزی ادبیات؟!!!  با چنین برداشتی است که او از ادبیات ” فراحسی _ استعداد حرکت در خود و بیرون از خود ص۶۶” سخن به میان آورده و می نویسد:
”  اساس فراحسی همین استعداد حرکت است ….میان مفهوم سوژه و ابژه؛ یعنی هم چیزی است درون ما هم چیزی هست بیرون ما….( و چون) قوه و استعداد حرکت امری بی نهایت است؛یعنی هم درون ما بی نهایت است هم بیرون ما…(و)از آنجایی که قوه و استعداد حرکت دارای ظاهر و باطن است … این استعداد هم امری ابژکتیویته است وهمزمان هم امری سوبژکتیویته است، لذا امری است میان دو امر ص۶۷”  مولف در توضیح بیشتر می گوید که در فراحسی” قوه و استعداد بی نهایت می شوند و اینکه کل عالم حرکت است و”  تمام صور ذهنی حرکت محض اند و تمام مفاهیم زبانی قوه و استعداد حرکت….و زبان با کارکرد خود به عالم خارج از انسان حرکت می بخشد و انسان بوسیله زبان به عالم خود پویایی می بخشد ص۶۸” او می افزاید که ما اکنون در دوران پسانشانه شناسی و فراحسی هستیم، دوره ای که در آن به طول، عرض،عمق، فضا و زمان و آگاهی انسان اضافه می گردد.‌ او می گوید که بعد پنجم _ فراحسی ” نه می تواند اطلاعات باشد نه شناخت باشد و نه ادراک باشد.” او برای آنکه حرفش را به مخاطب برساند، رو به فریب متافیزیک ها آورده و چنین می نویسد که ” آگاهی در اینجا به معنای بعدی متافیزیک است که میان ابعاد فیزیکی ایجاد رابطه می کند اما این رابطه حتی یک رابطه زبانی نیست ص۷۳” اینجاست که باید از مولف پرسید؛ آگاهی چیست؟ چیزی که نه اطلاعات باشد، نه شناخت و نه ادراک چه نام دارد؟ 
نویسنده در ادامه به تئوری نمایه ای و نظریه پردازی نمادین_ تفاوت های این دو_  اشاره می کند. او می گوید کهد” هدف پسازبان” نجات معناست”  معنایی که برای تجدید آن لازم است که ” باسازی” در مقابل ” واسازی” پسامدرن قرار گیرد، اتفاقی که به واسطه نظریه ای نمادین ممکن می گردد. مولف می گوید که کلیت ادبیات ما از کلاسیک تا مدرن و پسامدرن متاثر از تیوری نمایه ای بوده که  در آن _ میان مصداق  عینی وتیوری شباهت درونی و ماهوی وجود دارد. او می گوید که تمامی هنرها و نیز کل ادبیات فارسی از کلاسیک تا پست مدرن از شباهت رنج می برد، چنانکه شعر کلاسیک ما را به وحدت وجود می رساند، کلمات نشانه کثرت اند و وزن نشانه وحدت و نماد وحدت وجود.  شعر نیما هم از این نوع شباهت رنج می شود، در واقع آزادی انسان بی شباهت به قافیه در شعر نیما نیست. او می گوید تئوری نمایه ای در واقع مثل ساعتی است که درست کار نمی کند، دوازده ظهر را نشان می دهد در حالی که شب است. او می گوید که نیما انسان‌گرایی را به موضوع آزادی انسان در تئوری خود تقلیل داد ص۸۱” حال آنکه ” انسان یک مفهوم انتزاعی است که نه سیاه است ونه سفید نه قد بلند است ونه قدکوتاه نه کرو نه کور و نه نمی شنود و حرف می زند، نه چاق است ونه لاغر در صورتی که همه ی اینها هم می تواند باشد. ” او نتیجه می گیرد که ” انسان‌گرایی فاقد یک نمایه عینی  مشخص است که بتوان آن را بر یک قالب شعری اعمال کرد تا بتوان نمایه ای از آزادی انسان را به صورت عینی در شعرش نشان دهدص۸۱” او می گوید که باید از نظریه نمایه ای فاصله گرفت و به سمت نطریه نمادین رفت که در آن  ” نمادها قراردادی هستند و اصلا ممکن است شباهت صوتی یا تصویری هم وجود نداشته باشد مثل واژه درخت و تصویر درخت اما بر مصداق عینی آن دلالت گر است. او با میدان دادن تئوری نمادین می گوید که همه چیز قراردادی و باز  و نامحدود است و این نظر همخوانی بیشتر با نیازهای امروز هنر و جامعه هنری دارد.


۷
_ فرا انتخاب، فیزیک کوانتوم و عرفان
بعد از بعد پنجم، مولف از پساانتخاب به عنوان مصداق پسازبان یاد کرده و چنین بیان می کند که  انسان امروز _انسان فراحسی با بیرون پریدن از زبان به وضعیت فراانتخاب عدم رای دادن رسیده که چیزی بیش از انتخاب یک کاندید معنا دارد.
 او می گوید حال ” پسازبانیت بدنبال ایجاد رابطه ای تازه و نزدیک میان هنر، ادبیات و فیزیک است ص۸۹”. او ضمن اشاره به ارتباط فیزیک کوانتوم و تئوری فراحسی _ بازنمایی جهان از طریق ذرات_ می گوید که ” ادبیات فراحسی بدنبال کشف تازه های درونی انسان و جهان است … و ادبیات عرفان را به فیزیک کوانتوم پیوند می زند …و ارتباط عالم و ذرات وجود را بازنمایی می کند. (و به سطحی می رسد که) در آن سطح نه خبر از جنسیت مونث و مذکر است و نه خبری از زشت و زیبا. در آن سطح همه چیز یکسان است ص۸۹_ ۹۰” 
و چنین ” دال های صوتی و تصویری جای خود را به دال های فرکانسی و نوری زبان نو می دهند….(و) در (این) زبان نو دال جدای از مدلول نیست ص۹۳”
در ادامه و حسن ختام مطلب نویسنده با یک بازگشت تاریخی پسازبان را به” رساله عین السان” زبان صوفیان و اکابر پیوند می دهد و مخاطب را در حلقه مراد و مریدی و رهروان طریقت  می گیرد. و با لحنی صوفی وشانه می گوید” آن یکتا را شاکرم که در سیر صعود و نزول اسرار زبان را بر سالک طریق اش آشکار ساخت؛ و پس بر سالک واجب شد تا راز این علم را به پیروان این طریقت تقدیم نماید ص ۹۵” و زانپس در قالب گفت و شنودی مینوی خردگونه از یک رشته عوالم همچون ” لفط”، ” خیال”، ” معنا”،”بیان”،” واحدیت و احدیت” و ” ذات بیان” از چگونگی کشف و کرامات خویش سخن به میان آورده از اینکه چگونه قطب ” او را در هفت پیکر زبان ولایه های آن سیر دادصص۹۵_ ۹۶”. او در بخش پایانی کتاب می گوید که حقیقت زبان و ذات زبان یکی است و  اینکه حق تعالی ما را بیان کننده خلق نمود و در این عالم با بیان خود به ما بیان آموخت صص۱۰۲_ ۱۰۳”  و  اینکه بیان  ما در حق تعالی فانی است و در پایان حق تعالی را سپاس گفته و با این سخن اصلی که پسازبانیت با نگرشی عارفانه انسان ساز وفرهنگ ساز و سبب آرامش گشته مخاطب را درود می گوید.


۸
_ تحلیل و نتیجه گیری
کتاب پسازبان کتاب خوبی است با چند مشکلات عمده. در این اثر نویسنده توانسته سخن خویش را پیش برد. موضوعات خوبی هم  در کتاب مطرح شده است. و امکانات و پیشنهادات خوبی هم ارایه گردیده که از مهمترین آنها  می توان به ” واسازی” و نیز ” سه فرمول ریاضی ” اشاره کرد که زیباشناسی، آنتروپی و سیر زمانی آن را پوشش می دهند.  من  به عنوان خوانشگر متن به سه وضعیت در این  اثر برخوردم:
نخست_ وضعیت انتقادی
دوم_ وضعیت شهودی و شطحی
سوم _ وضعیت اغتشاش و بلاتکلیفی
تا آنجا که به وضعیت انتقادی بر می گردد، نویسنده از عهده کارش  برآمده و با وام گیری برخی اصطلاحات و بحث از جریان پسامدرن، چالش ها و اندیشه ها و موضوعاتی همچون زبان، زبان فاسد، پسازبان و ارتباط آن با هنر و ادبیات طرح مسئله کرده ، کاری که کم و بیش با رویه نقد امروزی همخوانی دارد. در کنار این رویه انتقادی ما شاهد یک رویه شطحیات نویسی در کتاب هستیم که همین دوگانگی مخاطب را دچار تناقض می کند، در بخش های از کتاب ما چرخش نگاه و نویسش را می بینیم و  ساختار انتقادی نقض می شود. و چنین مخاطب در کتاب دچار بلاتکلیفی می گردد، و احساس می کند که نویسنده خودش هم نمی داند می خواهد چکار کند و بین دو شق یکی اندیشه منطقی و دیگری اندیشه شهودی سرگردان می ماند. بخشی از مشکل کتاب به فقر و ضعف بنیه دستگاه مفاهیمی ما برمی گردد که ما یک دستگاه روشن و منعطف و اندیشیده شده بومی در نقد ادبی نداریم، موضوعی  که بنده در کتاب ” منطق و نظریه ادبی در شعر فارسی” و در بحث بازاندیشی دستگاه نقد ادبی به آن پرداخته ام. نویسنده می گوید پسا زبان، بدون آنکه تعریف سرراست و روشنی از آن بدست دهد. نویسنده از پیشوند “فرامدرن یکرشته مفاهیم همچون ” فرازبان”،  ” فرا حسی”،” فراانتخاب” و غیره استفاده می کند، بدون آنکه دلالت تاریخی و وجودی آنها را گوشزد کرده و به گونه ای روشن تبین نماید. اما شاید پرسش برانگیز ترین بخش کتاب برمی گردد به راه حل کتاب بوده که در آن مخاطب با سالک راه حق و پیر حقیقت مواجه می گردد و چنین عقل در کتاب هلاک می گردد. معلوم نیست که نسبت نقد ادبی با عرفان در چیست؟ معلوم نیست که  نویسنده ای که نتوانسته در یک متن مسائل خویش را به عنوان هنرمند یا منتقد حل کند، چطور می تواند مسائل انسانی را آن هم در اندیشه عرفانی شیخ پشم الدین کشکولی حل کند؟ اگرچه نویسنده می گوید که ادبیات بار همه ی علوم را به دوش می کشد و می تواند چنین کند اما یک چیز مشخص است که ادبیات مسیر خود رادمی رود و راه حل  ادبیات نه در الهیات است و نه در عرفان. نقض غرض است که مولف کتابش را  از چیستی و چگونگی شروع کند و سرانجام آن را به رازداری واگذارد. 
با این وجود، کتاب پسازبان کتاب خوبی است و خواندن آن لازم و ذهن پرسنده، جسارت و جنون، دانش تجربی و نیز تاملات نویسنده  امید کارهای بهتر و روزهای روشن تر را به ما می دهد.‌ 

دهم، تیرماه یکهزار چهارصد ودو خورشیدی
===
#رضا روشنی

 

لطفاً به اشتراک بگذارید
Advertisement

تازه‌ترین نسخه دیجیتال شهرگان

تازه‌ترین نسخه‌ی دیجیتال هم‌یان

آگهی‌های تجاری:

ویدیوی تبلیفاتی صرافی عطار:

شهرگان در شبکه‌های اجتماعی

آرشیو شهرگان

دسته‌بندی مطالب

پیوندها:

Verified by MonsterInsights