نقدی بر رمان بهرام روحانی «ژنوم آدم نامرئی»
دکتر «روجا پورفرج»
دکتری تخصصی زبان و ادبیات فارسی، محقق و مدرس دانشگاه
به مجموعهی کاملِ دستورالعملهای ژنتیکیِ هر موجودِ زنده، “ژنوم” میگویند. هر ژنوم، دربردارندهی همهی اطلاعاتِ لازم، برای ساخته شدن، رشد و گسترشیافتنِ موجود زنده است؛ اما مشکل، از جایی آغاز میشود که این آگاهیها در مسیرِ تخریب و فروپاشیِ موجوداتِ زنده بسیج میگردند. در ژنومِ آدمِ نامرئی، سرخوردگی و وازدگی از نظم و نظامِ جاریِ هستی، موج میزند؛ و ناتوانی از تغییرِ ارزشهای موجود، به شکلی اغراقآمیز، خودنمایی میکُنَد. در هیچانگاریهای این اثر، فقدانِ هدفِ اجتماعی، و نبودِ شاخص و معیار، به چالش کشیده میشود و گونهای شگفت و نامعهود از ترکِ دنیا، خودفراموشی، بیاعتنایی و بیاعتقادی نسبت به هدفدار بودنِ عالَم، و اظهارِ عجز، دربارهی توان ذهنی و فکرِ آدمی را به معرض نمایش میگذارد. شکاکیتِ افراطی، نسبت به همه چیز، و ابرازِ نفرت به حیاتِ اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و تربیتی و بیهودگیِ آنها، از مشخصههای اصلیِ مانیفستِ فلسفیِ بهرام روحانی است. او موضوعاتِ تحمیلشده بر اندیشههای بشری را نفی میکند و چهرهی مُوَجَهِ قراردادهای تحمیلیِ دستوپاگیر را مُشَوَه و مخدوش میسازد. نویسنده در مسیرِ بیختَن و پالایشِ آرمانها، در پیِ یافتنِ کلیدی برای گشودنِ ناخودآگاهِ ذهن و حافظههای رمزیشدهی ژنتیکی است؛ و نشان میدهد ما روحهایی در حالِ آزمایشِ جسمی هستیم، نه جسمهایی برای شروع یک آزمایشِ روحی. «ژنومِ آدمِ نامرئی» الگویی برای ما است که در زمان، تکرار میشود. الگوی مربوط به شکوفایی یا سقوطِ یک تمدن، آزمایشهای شخصیِ ما در این کتاب، نوعی گرهخوردگی در زمان را نشان میدهد، نوعی سیکل یا چرخه که بر اساسِ برنامهای خاص کار میکنند. کلامِ روحانی در این اثر، نمایانگرِ یک مارپیچِ حلزونیِ دوقلو از DNA انسانی در فرکانسِ بالای هوشیاری است. روحانی در این کتاب، از تقدمِ «وجود» بر «ذات» سخن میگوید. به باورِ او زندگی، بیمعناست و هدفِ ازپیشتعیینشده ای ندارد. او «مثلِ گذشتگان زیستن» را با «غیرِ اصیل زیستن» برابر میداند و معتقد است برای رسیدن به جوهرهی نابِ حیات، میبایست ترکیبِ ژنومِ انسانی، و ماهیتِ سیال و گریزانِ تراریختهی آدمِ نامرئی را از غربالِ اندیشههای پوچگرایانه، گذرانده و راهِ تطهیر و تصعیدِ ماهویِ او را فراهم ساخت.
با این وصف، روحانی، تصورِ واضحی از یک وجودِ کامل، در ذهن دارد؛ و اُفتوخیزهای دیالکتیکِ وی، نشان میدهد که تصورِ وجودِ کامل و قادرِ مطلق، نمیتواند ساخته و پرداختهی ذهنِ او باشد؛ او انسانِ نامرئی را موجودی محدود و ناقص میداند که ممکن نیست وجودِ کامل و نامتناهیِ ایزدی، از ذاتِ مستغنیِ او سرچشمه گرفته باشد.
بهرام روحانی، فلسفهی سوررئالیستیکاَش را بر پایهی این دو اصل، یعنی وجودِ خود و ذات یا ژنومِ کمالیافته بنا میکُنَد؛ و معتقد است اُموری که آدمِ نامرئی، در خارج از وجودِ خویش، ادراک میکُنَد، مادی نیستند. او این امور را در جهشیافتگیِ ژنومهای داینامیک (پویا) مُدرَکِ عقلی میشمارد و نه مُدرَکِ حسی.
از مطالعهی «ژنومِ آدمِ نامرئی» درمییابیم که از دیدهی نویسنده، دو گونهی هستیِ کاملا متفاوت وجود دارد که هر کدام از آنها، صفاتِ مخصوص به خود را دارند: اولین هستی، هستیِ خارجی یا بُعد و امتداد (وجه مادی) است؛ و هستیِ دوم، نفس و اندیشه (آگاهیِ محض) است که جایی در فضا اشغال نمیکُنَد، و نمیتوان آنرا به اجزای کوچکتر تقسیم کرد. در کلام او، این دوگانهانگاری (Dualist) از شکلِ خطی به سمت و سوی فرمی حجمی، میل میکُنَد؛ و این، جهشی است که بر زیبندگیِ روحِ انسانِ اندیشنده میافزاید. با این حال، از فضای کلی اثر، چنین بر می آید که روحانی، قائل به شکافِ عمیقِ بینِ هستیِ اندیشه، و هستیِ ماده است.
انسانِ معلق در «ژنومِ آدمِ نامرئی» با مهمترین مبنای هستیشناختیِ «بهرام روحانی»، به مقتضای «آثارنا تدل علینا» ارتباطی وثیق و ناگسستنی دارد. این کتاب، با «ترسِ آگاهیِ» مندرج در اندیشه «کی یر کگارد»، نیز دارای تلازمی گوهرین و ارگانیک است و نویسندهاش میکوشَد دیدگاهِ اگزیستانسیالیستیِ خویش را در شبکه ای منسجم از تعابیری که جملگی، منتج از خودانگیختگی، و مولفههای شناخت و خودآگاهی هستند بگنجانَد.
در مجموع، چنین به نظر میرسد که نویسنده در تبیینِ سپهرِ فلسفیِ خود، کامیاب بوده و اتحادِ سوبژه و ابژه را که در گفتمانِ «فوکو»ای، و نظامِ اندیشگیِ «شوپنهاور» نیز عنوان گردیده، با بیانِ جذابِ داستانوار، از عینیتی تلخ و ابزورد، برخوردار ساخته است. با این حال، او رهیافتگی به ساحتِ حقیقت را منوط به ادراکی پراگماتیک کرده، و معتقد است تا وقتی که مدرکات، به ذات هستیبخش، ملاصق نگردند، فرایندِ ادراکشان، دنبالبریده و نافرجام خواهد بود. کوتاهسخن، اینکه امکانِ وقوعی و استعدادیِ ماده (ژنومِ آدمِ نامرئی) – چنانکه از ابتدا تا انتهای کتاب میخوانیم – دال بر اِنقباض و اِسوِدادِ رویتِ راویِ اولشخص (بهرام روحانی) بوده و به هیچروی، از دیدِ فلسفههای کارکردی، یک معلولِ مساوق با علت نیست. در پایان، خطاب به آفریدگارِ این ژنوم باید گفت:
در نعت بقا نیست کسی با تو مشارک
ذاتِ تو بُوَد، باقی و باقی همه هالِک
والسلام.
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
In touch with the Iranian cultural diaspora.
Shahrgon is an online magazine for Canada’s Iranian cultural diaspora and Persian-speaking languages.
Shahrgon started working in Vancouver, Canada, in 1992 with the publication “Namai Iran” and then in the evolution of “Ayandeh” and “Shahrvand-E Vancouver,” it transformed into Shahrgon.
Shahrgon; The magazine of the Iranian cultural diaspora;
شهرگان مجلهی دیاسپورای ایران فرهنگی در ونکوور کانادا از سال ۱۹۹۲ با نشریهی «نمای ایران» آغاز بهکار کرده و سپس در فرگشتی از «آینده» و «شهروند ونکوور» به شهرگان فراروئید