نور در تمامِ تَرینها
نگاهی به بخش اول کتاب
راوی شعر «چاک»، زنی ست که با عبور از آستانهی مرگ، در زنان دیگر تکثیر شده و حالا در زمان روایت، لحظاتی را به یاد میآورد که حاصل همین فراروی از تن یکه است. نامی پنهان که دیگر نمیمیرد و خاطرات همهی گمنامان مدفون در گورستانها را با خود دارد. زنی از کلمات که نامها و آوازها را با خود دارد و صدایی متکثر است و حتی وقایع هولناک را روایت نمیکند، واکنش خودش، جیغ کشیدن خودش را بازگو میکند و گوشهای مخاطبش را میگیرد که همین جیغ را هم نشنود:
شاید فقط زندگیِ من بود
که این گونه گیج
بر چشمهای قرمزتان نشست
ای روشناییِ تنِ من بگذر!
شاید فقط حواسِ سیاهم بود
مثلِ کسی
که پشتِ در افسوس میخورَد.
از بقیع تا خاوران را با خود بِبَرَم بزنم به چاک!
آوازهای کوچکِ جان را با خود بِبَرَم بزنم به چاک!
اسمِ شیکِ تهران را با خود بِبَرَم بزنم به چاک!
ای روشناییِ تنِ من بگذر!
من پُشتِ هم جیغ میکِشم
من پُشتِ هم گوشهای تو را
میگیرم وَ جیغ میکِشم…
دنیا گناهِ من است ای لکّههای بیهدف!
دنیا گناهِ من است ای خندههای بیشمار!
دنیا گناهِ من است و
من
جیغ.
گناههای خندان را با خود بِبَرَم بزنم به چاک!
(و غیره. جدیری. سپیده. ص ۶ و ۷)
ایستادن در موقعیتی فرازمانی، به شکل گرفتن شعر در قطعه روایتهای موازی منجر شده اما این شعر فعلاً روی کاغذ جاخوش کرده است و برای آشکار کردن فرم خودش دستکم باید اجرایی شفاهی شود به نحوی که توازی روایتها و تداخل آنها، بلندی و آهستگی صدا، و ضرباهنگ قطعهها را بشنویم. بدون اجرای شفاهی، ندای جمعی اندوه و خشم فرو خوردهای که بین قطعه روایتها پنهان است، شنیده نمیشود. علاوه بر این شعر «چاک» روی کاغذ هم میتواند به صورت افقی سطربندی شود تا به فرم خودش نزدیکتر شود و همزمانی عبارتها و مفصلبندی آنها روی کاغذ هم مشاهده شود. ترجیعات «با خود بِبَرَم بزنم به چاک» و «ای روشنایی تن من بگذر» در چیدمان افقی و همزمان عبارتها، چنین نقشی دارند و به صورت ترکیب با عبارتهای دیگر ضرباهنگ کلام را اداره میکنند؛ ضمن این که سایر عبارتها را هم میتوان برمبنای موقعیتی که نسبت به هم میسازند در صفحه، جانمایی کرد.
این آواز تُرش کرده است
غم، تُرش کرده است
برکت برای زمین
بی کاست و بی کم
تُرش کرده است؛
عبور
و مرگهای چشمدارِ شما
که میریزد روی هم
بدناش را دیدنیتر میکند …
امشب این آهِ لعنتی کدام گوشه است و من کدام گوشه؟
آوازهای یک طرَفه
در هوای تکراری
به گوش میرسد
و گوش
کنار کشیده میشود از گوش کردن.
(همان. ص ۱۱ و ۱۲)
این شعر مکمل شعر چاک با فرمی متمایز است. راوی این شعر آنچه را که باید و میخواهد بگوید، پنهان میکند؛ به بیان دیگر راوی شعر، حرف خود را فرومیخورد و سنگینی نگفتناش موضوع اصلی شعر میشود. با اشارههایی حدود فضا را روشن میکند تا غلظت تاریکی، بیشتر دیده شود؛ جایی که خندیدن، هوا خوردن و مردن شکل ندارد؛ جایی که همه چیز ممنوع است و گفتن از همه چیز ممنوعتر. سطربندی عمودی این شعر با فرم روایت آن متناسب است و روایت به شکواییهای از خود جمعی تبدیل میشود. پایانبندی شعر با پرسش از غیاب عدالت و آزادی همراه است و شعر هم از این مفاهیم نامی نمیبرد و به اشارههای نمادین اکتفا میکند:
کلافهام از کلافهای سَر در گُم
کلافهام از کلافهای سَر در گُم؛
ترازو به احترام چه کسی ترازو شده است؟
و آب به احترام چه کسی آب
گناهِ خُرد شدهی من!؟
نگاهی به بخش دوم کتاب
عین یک انسان ماقبل تاریخ
خوابهایم را جبران می کنم
و از وسط
گونه گونه شوم
اگر بشود چشمهایم را جبران کنم
بگذارم سرِ کوه
تا دنیا را
بلندتر ببیند
اگر بشود بدوم تا میدان آزادی
باز تاکسی بگیرم تا ساعتی از تاریخ
و خیابانی را
پر از انقلاب ببینم
اگر بشود خندههایم را جبران کنم
دهانم را
و از نگاههای بیصدای شما
گوشه بگیرم
(همان. ص ۲۰ و ۲۱)
این شعر با توجه به لحن، زمان و فضا میتواند در کتاب «و غیره» جای خود را تغییر دهد و سومین شعر بخش اول کتاب باشد. روایت این شعر با ترفند شروع ناگهانی و پایان سجاوندی خود، ضلع سوم دو شعر یاد شده است و راوی در آرزوی به دست آوردن فرصتی برای جبران کارهایی ست که حق انجامش را داشت اما به خاطرش مجازات شد.
این سه شعر را میتوان به یاری همین ارتباط فرمی، هم به صورت اپیزودیک و هم به صورت یکپارچه برای اجرا تدوین کرد.
کلاهم را بر میدارم
برای صدایی که روبهرویم را پر کرده است
برای این غرچ غروچ جویدنهای نابههنگام
که گوشم را پر کرده است
که گوشتم را برای همیشه.
(همان. ص ۳۴)
این شعر روایت حذف دیدن است در جهانی که تنها صدای جویدنها وجود آدمی را پر کرده است. خود این شعر فرمی دیداری ندارد و بخشی از جهان مصرفی راوی شده است با این تفاوت که به وضعیت خودش آگاه است و همین آگاهی شعر شده است.
رنگ از همه چیز ترمز میکند
و میپاشد به غربهایم
به آنچه بسیار است
به غروبی که در همه چیز
در همه چیز
طلوع کرده است.
(همان. ص ۳۷)
این شعر از کارهای کوتاه و کامل این کتاب است که لحظهای شهودی را با ترفند حسامیزی، به جهان تعمیم میدهد و زوال آن را اعلام میکند.
جدیری در روایت حس یا لحظه و قرار دادنش در موقعیت شعر، مهارت دارد و آگاهانه آن را در شعر کوتاه، فرم میدهد و از موسیقی عبارتها و جملههای کوتاه و تکواژهها برای پایانبندی به موقع شعر استفاده میکند. مثل شعر ۲۰ با شروع «از خستگیام و خوابم و اتاقم خستهام» و شعر ۲۱ با شروع «از من تا تو سال به سال فاصله بود». علاوه بر این در شعرهای کوتاه، وقتی به مکاشفهای زبانی میرسد مثل حرکت دومینو آن را تا ضربه پایانی شعر پیش میبرد مثل شعر ۲۲ که مکاشفه زبانی سطر اول را تا ایهامهای پیاپی دو سطر انتهایی ادامه میدهد:
گوشههایم یک زن است
گوشهترینهایم؛
مرا از چشم میاندازد
لبهایم را از دهان
و لباسهای زیر به رو میافتند
با گوشههای زنتر:
صدا
قلب
بو
رگ
از جلویم تا روبهرو
از سر به بالایم.
(همان. ص ۴۲)
منبع:
سپیده. جدیری (۱۳۹۲). وغیره، تهران: بوتیمار
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
In touch with the Iranian cultural diaspora.
Shahrgon is an online magazine for Canada’s Iranian cultural diaspora and Persian-speaking languages.
Shahrgon started working in Vancouver, Canada, in 1992 with the publication “Namai Iran” and then in the evolution of “Ayandeh” and “Shahrvand-E Vancouver,” it transformed into Shahrgon.
Shahrgon; The magazine of the Iranian cultural diaspora;
شهرگان مجلهی دیاسپورای ایران فرهنگی در ونکوور کانادا از سال ۱۹۹۲ با نشریهی «نمای ایران» آغاز بهکار کرده و سپس در فرگشتی از «آینده» و «شهروند ونکوور» به شهرگان فراروئید