نگاهی به مجموعهی داستان «کاش کسی هم مرا نجات می داد و داستان های دیگر»
نگاهی به مجموعهی داستان «کاش کسی هم مرا نجات می داد و داستان های دیگر» نوشتهی فرامرز پورنوروز
شهرگان: یکی از ویژگیهای نوشتار به خصوص ادبیات داستانی درگیر کردن مخاطب با واقعیتهایی روزمره است که از زاویهی متفاوت بازسازیشده و به مخاطب ارائه میشود. بدیهی است که تصویرسازیهای روایی از اتفاقات، عادات و رفتارهای بشری در سطح نوشتار از این لحاظ ارزش دارد که میتواند به هر رویداد ماهیتی چندگانه ببخشد. در اینچنین فضایی نویسنده با نشان دادن رویکردهای مختلف اجتماعی و سیاسی در متن میتواند بر بخشی از واسازی حقایقی دست بزند که پیش از این در ذهن مخاطب به گونه دیگری به تصویر کشیده شدهاند. با این حال به نظر میرسد. گاهی اینگونه درگیر کردن مخاطب با فضای حقیقی و رئال به خصوص در داستانهایی که از تکنیک رئالیسم استفاده کردهاند، میتواند متن را به یک گفتگو و یا خبر ساده از یک رویداد تقلیل دهد و یا در بعضی از موارد تنها به یک خاطرهنویسی سطحی بدون ارائهی تکنیک خاصی تبدیل شوند. در اینچنین فضایی نویسنده با دو چالش جدی روبه رو است، از یک سو باید در نوع و بیان روایتها دقت نظر داشته باشد و ا ز سوی دیگر نویسنده نیاز دارد تا توجه خود را به فضاسازی داستان معطوف کند، یعنی فضای داستان را به گونهای بچیند که نوشتار را از حالت یک واگویه ی روزمره رهایی بخشد. به هر حال مشکل اکثر نویسندگانی که عیناً مطابق با روایتهای واقعی مینویسند و در واقع همین روایتها را به داستان مبدل میکنند، گاهی دور شدن از زوایا و تکنیکهای داستانی است. به هر حال اینچنین نوشتاری که خاصه بر حقایق و تصویرهای واقعی از زندگی بنا میشود، حتی اگر این چالشها را داشته باشد، قدرت درک و بسط متفاوتی را میتواند به مخاطب خود ارائه دهد. از سوی دیگر تنوع در فرم و محتوای اینگونه نوشتار را افزایش دهد.
در مجموعهی داستان «کاش کسی مرا نجات می داد و داستان های دیگر» نوشتهی فرامرز پورنوروز ما با اینچنین فضایی روبه رو هستیم. به عبارت دیگر میتوان چالش نویسنده با زبان، فضای روایی و درعینحال به تصویر کشیدن بخشهای از وقایع و زندگی روزمره را دید.
از ویژگیهای این مجموعه بهرهگیری از زبان ساده و درعینحال فضایی عادی و حقیقی است که بر کلیت اکثر داستانها حکمفرماست. تکنیک روایی در این مجموعه پیچیده نیست، بلکه نویسنده در تلاش است تا برشهای متفاوتی را از درگیریها و مکاشفات روزمرهی خود به مخاطب به دست بدهد. گرچه که این عدم پیچیدگی در ساختار و محتوای داستان، آن را برای مخاطب باورپذیر تر کرده است، اما در بعضی از این داستانها گاهی این سادهگویی کلیت و محتوای تکنیک روایی را خدشهدار کرده است.
چند قطره باران از گوشهی باز پنجره به صورتم خورد. لحظاتی بعد شیشهی مقابل از قطرههای باران، که به هم میپیوستند، پر شد. صدای موسیقی را بلندتر کردم و تازه یادم افتاد که کمربند نبستهام. درحالیکه به سیگارم پک میزدم، کمربندم را بستم. دلم میخواست جاده تا بینهایت طولانی میشد و من در همان احوال میراندم. (داستان کاش کسی من را هم نجات میداد، صفحهی ۱۱)
شخصیتپردازی در اکثر داستانها از قاعدهی خاصی پیروی نمیکند، اما راوی در اکثر داستانها علاوه بر نشان دادن جنسیت خود، راوی متکلموحده است به نوعی که شکلگیری داستان و فضای متعاقب با آن عموماً از زاویهی دید او مطرح میشود، به نوعی راوی کمتر فرصت میکند تا به عکسالعملها و واکنشهای شخصیتهای دیگر بپردازد و یا از ذهن دیگر شخصیتها داستان را روایت کند، از سوی دیگر تکرار یک راوی در کل این مجموعه تنوع در شخصیتپردازی را نیز کاهش داده است. در هر صورت پردازش داستان به اینگونه یعنی به صورت متکلموحده، فضای داستان را به فضای رئال نزدیک تر کرده است.
اکثر داستانها حول محورهای اجتماعی بیان میشوند، به عبارت دیگر راوی در اکثر داستان حول این محورها مانور میدهد، شخصیتها نیز هر کدام در همین محور در تلاشاند تا با مخاطب ارتباط برقرار کنند. فضای به تصویر کشیده شده در اکثر داستانها به نوعی مخاطب را به ذهن راوی نزدیک و با انواع چالشهای ذهنیت او آشنا میکند.
از دیگر ویژگیهای این مجموعه، انتخاب نامهای داستان و پیوند آن با محتوای هر داستان است، به این ترتیب مخاطب پیش از رسیدن به متن خود را با موضوع متنی آماده میکند که نشأتگرفته از تجربههای روزمرهی عادی است، میتوان گفت این تیتر سازی، فضا را برای آشنایی مخاطب با محتوای داستان آماده کرده است. در واقع تکنیک نویسنده برای انتخاب اسامی عام و یا عنوانهایی برای هر داستان نشاندهندهی زبان و ساختار آن داستان است.
مثلاً داستانهای همه چیز ممکنه، بندهی خوب خدا، فقط سه شماره کم داشتم!، چه می دونم فردا چی می شه، هر کدام از این داستانها که راوی بیشتر از زبان محاورهای بهره برده است، حتی انتخاب تیترهای محاورهای نیز در داستان به همین بازسازی واقعیت کمک کرده است.
با اینکه بارها خواسته بودم او را دست به سر کنم تا دیگر نیاید، اصرار خاصی داشت که مرا به خدایش نزدیک کند. هر چه میگفتم بابا جان من به این جور چیزها اعتقاد ندارم و اصلاً زندگی امروز من چه ربطی به زندگی زمان پیغمبر تو دارد؟ ولی نه گفتههای من در او اثر میکرد و نه بیتفاوتیام را جدی میگرفت. برای خودش میآمد و چند دقیقهای از آب و هوا و بالا رفتن قیمتها و نیز چندجملهای از انجیل میگفت و آمینی تکرار میکرد و میرفت پی کارش تا ماه دیگر، دوباره با مجلهی جدیدی… (داستان بندهی خوب خدا، صفحهی ۸۹)
تلاش نویسنده در اکثر داستانها تاکید ضمنی بر نتیجهگیریها راوی است، این نتیجهگیریها هستند که راوی آنها را به مخاطب میدهد تا بر اساس آن بتواند مرزهای دریافتی خودش از هر داستان را با نویسنده مشخص کند. اما در بعضی از داستان مثل بندهی خوب خدا، خود نویسنده این نتیجهگیری را در انتها به مخاطب میدهد بدون آنکه به معنای خاصی در متن دلالت کرده و یا ارجاع دهد.
داشت خداحافظی میکرد که گفتم: «حالا کجا با این عجله!» گفت: «فکر کنم امروز وقت چندانی ندارید، یه روز دیگه…» و خیلی مؤدّب برگشت و به طرف پلهها راه افتاد. حس میکردم که دارم مسیح را با نگاهم بدرقه میکنم. (داستان بندهی خوب خدا، صفحهی ۹۰)
از دیگر مشخصههای این مجموعه نوسان ذهن مخاطب در دو جغرافیای متفاوت است، با اینکه در نوشتار بسیاری از نویسندگان مهاجر گاهی این چرخش به صورت سمبلیک و رمزگونه است و یا گاهی برای نقد رویکردهای سیاسی و یا تاریخ حساس یک جامعه بیان میشود، چرخش نویسنده به سمت این دو جغرافیا نیز بر تلاش نویسنده بر بازنمایی تکههای از خاطرات او دلالت میکند. گاهی این تصویرسازیها از خاطره سازی صرف فاصله میگیرند و به بخشی از تبیین و بازنمایی نویسنده از تاریخ بدل میشوند باری مثال داستان در سه پردهی کوتاه که هر روایت دلالت بر خاطرهی مشخصی از نویسنده از خاطراتش در سرزمین مادری است، اما همین خاطره سازی تلاش نویسنده را برای نشان دادن روایتهای حقیقی و بازسازی آنها نشان میدهد مثلاً در همین داستان در سه پردهی کوتاه نویسنده در سه پرده روایتهایی از زندگی در سرزمین مادری و مهاجرت و تفاوت آنها را به تصویر میکشد.
از سه سال قبل میدانستم که برزو به کانادا پناهنده شده بود. مدتی در رستوران کار میکرد. بعد هم شنیدم که روزنامه پخش میکند. بعدها هم کارگر ساختمانی و… بعد بیکاری. ولفر به مذاقش سازگار نبود. برای کارهای بدرد بخور هم انگلیسی خوبی نداشت. این اواخر، حدود یک ماه قبل که تلفنی صحبت میکردیم، صدای افسردهای داشت و دیگر از آن شور و نشاط سابق خبری نبود. انگار در مقابل حوادث و مشکلات کوتاه آمده بود (صفحهی ۲۳).
از دیگر ویژگیهای این مجموعه که در اکثر داستانها تکرار میشود، پایان ناگهانی و به دور از انتظار داستان است. گرچه که به نظر میرسد این تکنیک نویسنده، نتیجهگیری را در انتهای داستان به مخاطب خود واگذار کرده است اما در بعضی از داستانها مثل داستان کاش کسی من را هم نجات میداد، به نظر میرسد که این پایان بندی ناگهانی به نوعی داستان را نیمهتمام رها کرده است این پایان بندی در بعضی دیگر از داستانها موفق عمل کرده است مثل داستان من میمانم و …، با این حال به نظر میرسد دلیل به نظر رسیدن در نیمهکاره ماندن داستان، عدم بنیان ساختار داستان به صورت کامل و یا بسط و گسترش آن پیش از انتهای داستان است. در برخی از داستانهایی که نویسنده توانسته است این فضا را گسترش دهد، این پایان بندی به کلیت داستان لطمه نزده است. نمونهی آن را میتوان در داستان یک قطره عشق و اگر پشیمان نمیشدم هم دید.
در این داستان نیز با اینکه زاویهی روایی و همین طور تصویرسازیهای نویسنده، ساده هستند، زبان نیز ساده و سطح روایت درگیر تکنیک خاصی نیست، اما نویسنده میتواند به نوعی تأثیر هجران را در سطح نوشتاری نشان دهد و به نوعی حقایق حضار پیرامونش را به تصویر بکشد.
در پایان میتوان گفت که این مجموعه داستان با اینکه از تکنیک روایی خاصی بهره نبرده است، اما میتواند با مخاطب خود در انتقال بخشی از دغدغههای نویسنده از حقایق پیرامونش موثر باشد. در واقع نویسنده از ماهیت نوشتار نه برای فضاسازی و ارائهی تکنیک خاصی در داستان، بلکه برای بیان بخشی از خاطرات و دغدغههای خودش بهره برده است. در بسیاری از موارد همین زبان ساده و گفتگوهای عامیانه بازتاب حقایقی هستند که شاید در زبان رمزگونه و نمادین نوشتاری سخت تر بتواند به مخاطب منتقل شود.
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
آزاده دواچی مترجم، شاعر و فعال حوزه زنان، دارای مدرک کارشناسی مترجمی زبان انگلیسی؛ فوق لیسانس زبان و ادبیات انگلیسی، گرایش ادبیات تطبیقی ایران و فلسفهی غرب است و هماکنون مشغول به تحصیل در مقطع دکترای زبان و ادبیات انگلیسی در استرالیا با گرایش مطالعات فمینیسم پست کلنیال در حوزهی ادبیات و نقد ادبی فمینیسم و حقوق زنان در ایران و کشورهای جهان سوم است.
از دواچی تاکنون یک مجموعه شعر به عنوان «پروانهای در راه است» در سال ۸۶ منتشر شده است و دو کتاب دیگر وی در محاق توقیف گرفتار شدهاند.
Azadeh Davachi,
Ph.D. Student
Faculty of arts, School of English Literatures & Philosophy
Post-colonial Feminism and Feminist Literary Criticism
University of Wollongong, Australia