نگاهی به مجموعهی شعر «هی! تو یک هجا بودی من بیدارت کردم» سرودهی منیره پرورش
یکی از چالشهای امروز ادبیات ایران بهویژه در شعر مسالهی زبان در شعر است. بااینکه نگاههای متفاوتی به این مساله وجود دارد اما همچنان دیدگاههای مختلف به هویت بخشی زبان در شعر تأکید دارند. به نظر میرسد شعر فارسی از گذشته تاکنون در همین زبان دچار تغییر شده است و هر چه قدر بیشتر به سمت جلو رفته این دگرگونی را در آثار شاعران بیشتر میتوان دید. اما از دیگر خاصیتهای این زبان، تنوع در تکرار و درعینحال شکلگیری صورتهای مختلفی در شعر است که هر شاعری مسیر خاص خودش را طی کرده و بهعبارتدیگر به یکزبان مشخص و مستقل در شعر خود میرسد. دکتر کاووس حسن لی در خصوص جایگاه زبان در شعر بر این باور است:
«زبان شعر، زبانی است که با آن چیزی گفته میشود اما از آن طریق، چیزی دیگر خواسته میشود. تفاوت اصلی زبان علم با زبان شعر همینجاست. در شعر، واژهها با یافتن جانی تازه، توش و توانی مضاعف مییابند و خود را در معناها و کارکردهای مختلف میگسترند. و همین گسترش معنا، در بیشتر اوقات، باعث نوعی ابهام میشود که بدان «ابهام هنری» گفته میشود. کشف معنیهای گوناگون و باز کردن گرههای ابهامی، از سوی خواننده، او را در لذت کشف لحظههای شاعرانه شریک میکند. و این خود دلیل روشنی است که ابهامهای هنری در شعر ستودنی است و نه نکوهیدنی. واژهها با داشتن دلالتهای گوناگونِ معنایی که از طریق مجاز، استعاره، نماد و … پدید میآید، دارای توانهای بالقوهای هستند که ذهن توانمند شاعر میتواند آنها را در سرایش خود به کار گیرد و از گُردهی آنها به سود خود کار بکشد. واژهها در پردههای پنهان خویش انرژیهای شگرفی را فرو فشردهاند. شاعر توانا کسی است که بتواند با ترفندی شایسته، هر چه بیشتر، این انرژیها را آزاد و کلام خود را رستاخیزی کند.»
از سوی دیگر محمود فلکی در خصوص نقش زبان در شعر مینویسد:
«زبان همیشه در پی دلالت یا معنابخشی ِ چیزهاست. پس همانگونه که هستِ هر چیز از طریق زبان، لزوماً به معنی وجود آن چیز نیست، هستی بخشیدن به چیزها یا نامیدن چیزها نیز لزوماً به معنی همان چیزی نیست که زبان آن را مینامد. و در مواردی ممکن است به خاطر ناشناخته بودن چیزی یا وجودی، زبان قادر به هستی بخشیدن آن چیز نباشد. یعنی زبان در هستی بخشی ِ چیزها کم میآورد یا ناقص عمل میکند. بسیاری از چیزها یا پدیدهها، وقتی به گفته یا نوشته در میآیند، بخشی از آنها یا همهاش در بین راهِ انتقال از طریق زبان، گم یا حذف میشود. پس اگر بخواهیم از رابطهی هستی و زبان و یکی از نمودهای آن، یعنی شعر، سخن بگوییم، ناچاریم از نوع رابطهای که محدود به زبان است، بحث کنیم؛ زیرا زبان، تنها هستی ِ نوع خود را پدید میآورد. و در این راستا، زبان به خاطر محدودیت خود، هستی را نیز محدود میکند، و هر چه زبان یک قوم یا شاعر محدودتر باشد، هستی را نیز محدودتر میکند یا میبیند. پس شناخت انسان از هستی که از طریق زبان انجام میگیرد، محدود میماند؛ یعنی شناخت امری نسبی است؛ زیرا برای شناخت هستی، ابزاری یا عنصری جز زبان وجود ندارد. زبان – چه گفتاری و نوشتاری، چه نشانهها و نمادها – هستی انسان را میسازد، و انسان برای شناخت هستی، چارهای جز ارجاع به زبان ندارد.»
اهمیت زبان در شعر مطابق نظر منتقدین کشف وجودی و ذات پدیدههاست، پدیدههایی که از طریق عادی کشف نمیشوند، اما درعینحال در پرتو این کشف نگاه شاعر هم به شعر وارد میشود. مجموعهی شعر «هی! تو یک هجا بودی من بیدارت کردم» سرودهی منیره پرورش از ویژگیهای زبانی خاص و درعینحال پیچیده شده در نگاه هستی شناسانهی شاعر به پدیدهها است. اکثر اشعار این مجموعه کوتاه هستند و ایجاز کلامی و روایی دارند و همین زبان شاعر را به روایتهای کوتاه پیوند داده و آن را دارای ویژگی منحصر به فردی کرده است.
برای مثال در دو شعر زیر که با وجود استفاده از ایجاز در پیگیری ارتباط با مخاطب و انتقال نگاه شاعر به آن موفق بودهاند:
سازی بیکوک است سکوت
میزنیم در خود
میشکنیم (صفحهی ۶)
و یا در این شعر:
شعرم دود میشود
بیلیوان قهوهات
بیبوی دستهایت
سکوتم را آتش زدهام
لبم را آتش زدهام
از سرم بپر (صفحهی ۹)
شاعر علاوه بر تکنیک ایجاز از آشنا زدایی و به کار گیری عناصر طبیعی بهرهی فراوان برده است، زبان شاعر در تمامی این موارد همراه با این تکنیکها از پی زبان به دنبال دلالت بخشی به واژههاست برای مثال در این شعر که نوعی استعاره و زبان شاعر به هم گره میخورد مثلاً در این شعر شاعر برای دلالت دادن معنا به زبان کارکرد متفاوتی را از زبان در شعر به کار برده است:
قاطی پول خردها که نه
لای کتابا، کفشا، لباسا
کنار خمیرریش هم که نیستم
هی توی زندگیات بودهام؟ (صفحهی ۱۶)
زبان در این مجموعه علاوه بر دلالتهای معنای به نوعی رویکرد و نگاه هستی شناسانهی خود را به مسائل اجتماعی گسترش میدهد. در طول اشعار این مجموعه نگاه شاعر عموماً با تجربههای او گره خورده است نوعی سرخوردگی و یاس در روابط عاشقانه که در زبان شاعر هم به خوبی نمود پیدا میکند، اما درعینحال شاعر نگاه مقابل آن یعنی نمود روابط عاشقا نه را که بار هستی شناسی دارند را هم در شعر واسازی میکند برای مثال در شعرهای زیر:
کفهای قهوهات
روی پرزهای دامنم
نگاهت
روی پرزهای دامنم
باغ وحش تنم را آزاد کردهام (صفحهی ۳۰)
و یا در این شعر که از کلمات دل، مورچهها و ملکه آشنازدایی شده است:
هیچ شعری زیبا نیست
اگر عاشق نباشی
هیچ فصلی
کاش دلی که مورچهها
میبرند برای ملکه
عاشق باشد (صفحهی ۳۵)
شاعر نه تنها در اکثر شعرهای کوتاه از ایجاز و دلالتهای زبانی استفاده کرده است، بلکه در شعرهای بلندتر هم زبان کارکردهای متفاوتی پیدا کرده است. خاصیت این نوع زبان در اشعار سادگی و درعینحال استفاده از دلالتهای مستمر برای رساندن معنا است. گاهی این سادگی در زبان در شعرهای بلند در ورطهی تکرار افتاده است اما در اکثر اشعار این دلالتها مستمر هستند، برای مثال در این شعر:
بی مهر با تو
جمعه عصر
خورشیدی که ورق می زند
کشیدم بالای کلبهها
توی جاده
گا ها، منقار پرندهها
زرد رنگ جهانی کودک است
جایت سبز!
بازار اقتصاد هنوز
دست روی کسی بلند نکرده است (صفحهی ۴۹)
زبان شاعر در این مجموعه از سوی دیگر مرز خاص جنسیتی ندارد، اما گاها استفاده آ ز کلمات خاص که آن هم از طریق زبان نمودار میشود و یا وارد کردن نگاه شاعر به عنوان یک زن به شعر این مرز را مشخص میکند. اما در بیشتر اشعار شاعر ترجیح داده است که به صورت خنثی و تنها با زبان، تصویر و هستی ارتباط برقرار کند با این حال در بعضی از اشعار مثل این شعر میتوان این نگاه زنانهی شاعر را دید که از طریق زبان و استعاره به موقعیت جنسیت و تجارب خود اشاره میکند:
مرگ آخرین اقدام پیرهنم بود
در ثانیههای هراس
ثانیههای تلخ
ثانیههای سرد
ریتم کندی
که عقربهها را به عقب میکشید
نه عطر فلفل
نه بوی شب بو
نگاهم پای هیچ پنجرهای نیست
ترس زیر بلوزم را لمس کردهام
سکوت دستم را
سیاه نپوش!
من همیشه عاشقات بودهام. (صفحهی ۵۸)
شاعر در استفاده از زبان برای بسط نگاه هستی شناسانهی خود تنها به عناصر آشنا بسنده نکرده است، بلکه استفادهی شاعر از تمامی ظرفیتهای موجود در شعر برای بسط این عناصر نوعی تفاوت در زبان را ایجاد کرده و از سوی دیگر نگاه شاعر را به پدیدهها به صورت مستقل تری به مخاطب منتقل میکند برای مثال در شعر زیر استفاده از کلمات آریایی، یدکی و انتزاع باد که اشاره با ماهیت هستی شناسانهی کلمات و پیوند آنها در شعر دارد:
قطعات قلبم یدکی است
تمایلاتم آریایی
چیزی از رویاهایم یادت نماند.
کلمات در انتزاع باد رسیدهاند
روزمرگی تکیه میدهد به در
ساده کشیده میشود به متن
در مرز رنگهایت یخ کردهام
چیزی از رویاهایم یادت نماند (صفحهی ۶۵)
در این مجموعهی شعر ابتدا با شعرهای کوتاه شروع میشوند و به تدریج شاعر شعرهای طولانی تر را به کار میبرد و دوباره در انتهای مجموعه با شعرهای کوتاه به پایان میرسد. در پایان میتوان گفت شاعر در این مجموعه با تأکید بر زبان و ارتباط هستیشناسانهی آن توانسته است به نوعی این درک و باور خود را از هستی به مخاطب منتقل کند. استفادهی مداوم شاعر از این دلالتها در عین ایجاز توانسته است فضای متفاوتی را در این مجموعه ایجاد کند و در عین شاعر به نوعی پختگی زبانی هم در شعر برسد. این پختگی زبانی خودش را در کشف ماهیتهای موجود در هستی و ارتباط آن با زبان نشان میدهد، استفادهی شاعر از تمامی ظرفیتهای زبانی در این مجموعه هم به بسط این دیدگاه دامن زده است و تجربهی شاعر را از این نگاه به نمایش گذاشته است.
منابع:
http://avangardsite.ir/1392/08/26/شان-زبان-در-شعر-معاصر/
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
آزاده دواچی مترجم، شاعر و فعال حوزه زنان، دارای مدرک کارشناسی مترجمی زبان انگلیسی؛ فوق لیسانس زبان و ادبیات انگلیسی، گرایش ادبیات تطبیقی ایران و فلسفهی غرب است و هماکنون مشغول به تحصیل در مقطع دکترای زبان و ادبیات انگلیسی در استرالیا با گرایش مطالعات فمینیسم پست کلنیال در حوزهی ادبیات و نقد ادبی فمینیسم و حقوق زنان در ایران و کشورهای جهان سوم است.
از دواچی تاکنون یک مجموعه شعر به عنوان «پروانهای در راه است» در سال ۸۶ منتشر شده است و دو کتاب دیگر وی در محاق توقیف گرفتار شدهاند.
Azadeh Davachi,
Ph.D. Student
Faculty of arts, School of English Literatures & Philosophy
Post-colonial Feminism and Feminist Literary Criticism
University of Wollongong, Australia