نگاهی به مجموعه شعر “امپرسیون بیرون غار”
نقاشِ کلمات: شهین خسروینژاد
نگاهی به مجموعه شعر “امپرسیون بیرون غار” اثر شهین خسروینژاد – انتشارات نگاه
اشاره: اُرا (شهین خسروینژاد) سال ۱۳۳۸ در کرمان متولد شده و تحصیلات خود در دوران متوسطه را با اخذ مدرک دیپلم ریاضی به پایان رسانده است. سابق بر این، دانشجوی رشتهی فیزیک بوده و دارای مدرک کارشناسی رشتهی مترجمی است و هماکنون در مقطع کارشناسی ارشد رشتهی زبانشناسی در حال تحصیل است. اُرا همچنین خانهدار است و شاعر! و مثل اغلب شاعرها از کودکی شعر میسروده، اما از سال ۱۳۶۷ شعر به دغدغهی اصلی زندگیاش تبدیل شده است.
سالهای آغازین دههی ۱۳۸۰ سرآغازی برای انتشار آثاری از او به شمار میآید. کتابهایی که تا کنون از این شاعر به چاپ رسیده عبارت است از:
“و ربط دارد هر چیزی به همه چیز”، “برگها در وای” (نامزد دریافت جایزهی شعر امروز ایران/ کارنامه)، “رامش” (برگزیدهی چهارمین دورهی جایزهی شعر کارنامه)، “در اعماق این شعر” (گزیدهای از سه اثر ذکر شده)، “پستههای کوهی”، “در راه”، “آفتاب پیش از الف”، “همین که است”، “با موریانهها در راه” (برگزیدهی جشنوارهی آن و نامزد مرحلهی اول چهارمین دورهی جایزهی شعر زنان ایران/ خورشید) و “امپرسیون بیرون غار”.
قفس جغرافیایم را چند روزی
برده بودم به پایتخت
برش میگردانم
به خانهام
با احتیاط
(بخش پایانی شعر “ایستگاه قطار ۱″، ص ۱۵)
نخستین باری که پس از خواندن چند شعر، نام “شهین خسروینژاد” را به عنوان شاعری که حتما باید کتابهایش را پیدا کنم و بخوانم مدام با خودم تکرار کردم، زمانی بود که یک اثر پژوهشی از پگاه احمدی را با عنوان “شعر زن از آغاز تا امروز” – که آنتولوژی جامعی از شعر زنان ایرانی را نیز در ادامهی مقالات پژوهشیاش در بر میگرفت – خواندم. به واقع اما سابقهی شعری شهین خسروینژاد به سالها پیش از انتشار آن آنتولوژی برمیگشت و متأسفانه باید همین جا اعتراف کنم که شعر اغلب شاعرانی که فرسنگها دور از پایتخت زندگی میکنند، هر چقدر هم که درخشان باشد، از چشم بسیاری از منتقدان، علاقهمندان شعر و شاعران پایتختنشین در ایران پنهان میماند، شاید به دلیل تعامل نداشتنِ این دو دستهی دور از پایتخت و پایتختنشین با هم. دست کم، زمانی که من ایران زندگی میکردم که اوضاع چنین بود…
اکنون سالها از آن تاریخ گذشته است و شهین خسروینژاد نیز در این بازهی چند ساله، چندین کتاب شعر منتشر کرده؛ یکی همین “امپرسیون بیرون غار” که تازهی تازه از تنور داغِ “نگاه تازهی شعرِ” انتشارات نگاه بیرون آمده و خوشبختانه این بار، به دست منی که این طرف آبها نشستهام نیز رسیده است.
کتاب مشتمل بر چهار فصل است: “آهنگ بهار”؛ “در مسیر شرجی تمها”؛ “پاساژهای سریع”؛ “به سوی امپرسیون نهایی” و یک تک شعر: “بازنمایی در صفحه”. در خلال این فصلها انگار با تحول تدریجی نگاه یک نقاش روبهروییم؛ گویا که فصل به فصل و گاه حتی شعر به شعر، بر اساس حال و هوای شاعر-نقاش، کارکرد رنگها، رنگبندیها، ضرباهنگ حرکت و گاه کوبیدنِ قلممو بر بوم دیگرگون میشود. این فصلها صدالبته وجوه مشترکی هم دارند چرا که به هر حال، یک و فقط یک نقاش، آنها را زندگی کرده است؛ نقاشِ کلمات: شهین خسروینژاد.
به طور مثال، شاعر در شعرهای مختلفی از کتاب، بیابان را با فضاسازی، ترکیببندی و رنگبندی متفاوت، بنا بر حسهای متفاوتی که شیوهی نگاهش به این پدیده را شعر به شعر دیگرگون ساخته، نقاشی کرده است:
در لرزههای بیابان
لرزههای بیابان
کبود میلرزد و حدود میلرزد و موج آبتابِ خاک و نیمهی ظهر
با لایههای شناور لایههای شناور
پیکرهای نخی
پیچ میخورند و تاب
زززنگ میشود
در لرزههای بیابان،
رنگ.
(شعر “رنگمایههای بیابان ۱″، ص ۱۷)
***
پیازها و سیب زمینیها
بیل که میزنید
برهوتآلود
استخوانهای پدرم
استخوانهای مادرم
استخوانهای شعرم
کلوخهایی طولانی
در زمینهای بی اتفاق
(شعر “رنگمایههای بیابان ۲″، ص ۲۸)
***
پتوی سربازی نمیچرخد در دهان
سیاهِ لوله شدهای زیر بوتههای پرت
با سوراخی مرموز
پتوی سربازی حفظ میکند
مینوازد زبر
پناهگاه لشکرِ خرخاکی از تیررس نور
(شعر “رنگمایههای بیابان ۶″، ص ۶۶)
خسروینژاد نه تنها فضاها، که گاه خود کلمات را نیز تک به تک نقاشی میکند؛ آواها را به کلمات پیوند میزند و نقاشی میکند، به شکلی که هم صدای کلمه را متفاوت بشنویم، هم ظاهر کلمه را متفاوت ببینیم و هم تجسمی متفاوت از آن به ذهنمان متبادر شود، و آن کلمه تا ابد در گوشمان طنین بیندازد، تا ابد…
موج در موج موج موج
کبودی کوه ها هاها
غرق میکنند
همیشه غرق کردهاند
نگاه مرا از ازل
همیشه کوهها همیشه در مسیر…
(از شعر “ایستگاه قطار ۱″، ص ۱۴)
زززنگ میشود
در لرزههای بیابان،
رنگ
(از شعر “رنگمایههای بیابان ۱″، ص ۱۷)
نه
دیگر هوای این شهر
نمینوازدشان
نه این خاک
که میفشردشان
به گسست
نه این آب
که لال ل ل
(از شعر “رکوئیم”، ص ۲۰)
رد پایت
مخفی میشود به سرعت
پیکرت
برف ف ف …
مخواب اسکیمو مخواب
(از شعر “بی مرزی”، ص ۸۲)
بعد میرسیم به آنچه که در نقاشی – در تمام سبکها و سیاقها – عنوانی بس آشنا به شمار میآید: “طبیعت بی جان”… و این اصطلاح، عنوان دو شعر از کتاب “امپرسیون بیرون غار” قرار گرفته است… اما “طبیعت بی جانِ” این شعرها، با هر طبیعت بی جانی که در نقاشیها دیدهایم و با هر آنچه در سرودههای امروزین موضوعیت دارد، متفاوت است… “طبیعت بی جانِ” این شعرها، نه چندان “طبیعت” است و نه چندان “بی جان”. اما آنچه از تلفیق این دو حاصل شده است، گونهایست از طبیعتی غمبار و نامتعارف، که دردِ بی جان بودناش را – که برای شعر امروزین و شاعرش، شاید دردی نامتعارف به شمار بیاید – فریاد میکشد… “طبیعت بی جانِ” این شعرها از نقش بستن چهرهی “بی جانِ” معدنکارانِ گمشده بر “طبیعتِ” غریبِ عمق هزار پایی زمین، و قُل قُل زدنِ خونِ کارگران نفت از دل فسیل، حاصل شده است! این تابلوهای اندوهبار و غریب را با هم تماشا کنیم:
در عمق هزار پایی زمین
غرق میشوند
معدنکاران
در سیلاب ناگهانی کُک
در عمق هزار پایی زمین
نقش میبندند
چهرههای گمشده
بر کُک
(شعر “طبیعت بی جان ۱″، ص ۳۱)
***
نه ما هیچ به کارگران نفت فکر نکردهایم
به خونشان
که قُل قُل بیرون میزند از دل فسیل
به قُرصی استخوانهاشان
که بدل میشود به لولهی انتقال
(شعر “طبیعت بی جان ۲″، ص ۴۹)
شهین خسروینژاد آن متفاوت دیدن را، آن غریب دیدن را و در یک کلام، آن شاعرانه دیدن را – که به واقع همان وجه تمایز شاعر و ناشاعر است یا دست کم، باید باشد – به بارزترین شکل ممکن تجربه کرده است؛ با ساختمانبندی متفاوت سطرهایش و فضاسازی منحصر به فردی که خاص شعرهای خود اوست:
جایی
در فاصله فارس تا خوزستان
مرگ، میتوانستم اگر
میان قبایل کفشدوزکها
اگر میتوانستم، مرگ
غرق، میتوانستم اگر
در تلاطم گندمهای دیم
برای همیشه
اگر میتوانستم
در تلاطم گندمها
(شعر “صدای بریده بریدهی باد”، ص ۴۶)
خود شاعر نیز در “پیوست” پایانی کتاب دربارهی این نوع خاصِ دیدن نوشته است: «اغلب، نگاه ما تابعی از معرفت ماست؛ بدین گونه به جای دیدن حقیقت چیزها، آن نگارهای را میبینیم که شناختی پیشین در ذهن ما شکل داده است. در این میان دخالت حالتهای درونی را نیز نمیتوان نادیده گرفت. میشود گفت در مواجههی با اشیا، آن چه که انتظارِ دیدنش را داریم، مدام دیدنمان را تحریف میکند. امپرِسیون، بروز رفتاری دیگرگونه است. امپرسیون، دریافتی حسی و ادراک بی واسطهای از جهان است که پیش پنداشتها را کنار مینهد و امکان بروننگاری و برداشتی فردی از موقعیتهایی را فراهم میسازد که گریزنده و غیرقابل تکرارند. از چنین منظری نگاه به چیزهای تکراری در لحظههای گوناگون میتواند حامل تجربههایی باشد متفاوت از هم. این نحوهای از دیدن بود که نخستین بار، پیشگامان امپرسیونیسم، از خلال نقاشیهایشان بدان دست یافتند!»
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
سپیده جدیری؛ شاعر، مترجم، روزنامهنگار و بنیانگذار جایزهی شعر زنان ایران (خورشید) است. نخستین کتابش، مجموعه شعر «خوابِ دختر دوزیست» است. دومین مجموعه از اشعار جدیری با عنوان «صورتی مایل به خون من» به چاپ رسید و «دختر خوبی که شاعر است» مجموعه شعر دیگر اوست. تازهترین کتاب منتشر شدهاش در ایران مجموعه شعر«وغیره . . .» است.
از سپیده جدیری همچنین مجموعهی «منطقی» که داستانهای کوتاه او را در بر میگیرد به چاپ رسیده است. او دو ترجمه از اشعار ادگار آلن پو و خورخه لوئیس بورخس را نیز زیرچاپ بردهاست.