نگاهی به مجموعه شعر «با سایههایم مرا آفریدهام»
با سایههایم مرا آفریدهام
نویسنده: هادی ابراهیمی رودبارکی
ناشر: آسمانا، تورنتو، کانادا
چاپ اول: ۲۰۲۴
شعر، تجربه و آفرینشی است نوشتاری و آهنگین از یک مفهوم، نگاه، تصویر، حس، یا یک لحظه نادر؛ با زبان و آهنگ و ریتم ویژه سراینده اش، که می تواند مفاهیم عمیق و گاه ساده را، به خواننده منتقل کند. و در این گذار انتقال، مفاهیم عمیق و پیچیده را با روح خواننده، حتی یک خواننده فرامرزی و جهان گستر، پیوند بزند.
“با سایههایم مرا آفریدهام” سومین کتاب شعر هادی ابراهیمی رودبارکی است که توسط نشر آسمانا به چاپ رسیده است. این کتاب گزیده ای است از یک دهه شعرهایی که وی از سالهای ۲۰۱۴ تا ۲۰۲۴ نگاشته است. خوانش این کتاب تجربه ای دلنواز و دلنشین است که به خواننده امکان نگرشی تازه را می دهد در مطالعه ساختار شعر، معنا سازی و الگوهای زبانی شاعران خارج از ایران.
در این کتاب ابراهیمی رودبارکی کوشش کرده است تا خود را دوباره از نو بیافریند؛ با دانشش از چند سویه گی وجودش، از سایههای چند گانه اش، از کاوش در اندیشهها، رویاها و دگردیسیهایش، زبانش، نگاهش و شعرش. زبان، نگاه و ریتم اندیشه یک شاعر جستجوگر، وقتی که از زادگاه خود جایکن می شود، در سویه ای جدید حرکت خواهد کرد. در سویه ای بینابینی، و آغشته با ریتم، لهجه، آهنگ، شیوه اندیشگی و موج های متفاوت صداها، تصویرها و آواهای سرزمین میزبان.
در این کتاب با تاکید بر مفهوم عنوان کتاب، ساختار شعرها –با تمامی گونه گونه گی و گستردگی شان– ، ریتم ، زبان ، فضا سازی، چیدمان واژه ها، ، آواها، مکث ها و سکون ها، همه پیرامون این سایه های گوناگون وجود شاعر چرخ می خورند که با هم داستان هایی مجزا و گاه پیوسته بهم می سازند. گاه شعرها چند معنایی اند. گاه زبان پرور و تجربه گرا و اکسپریمنتال و گاه تصویری و نگاره انگار. گاه شعرهایی مفهومی درباره پیکارها و کشمکشهای انسانی، گاه درباره مرگ و سکون، و گاه جوش و خروش زندگی …
کتاب شعر با پنج خیابان آغاز می شود که هر خیابان بگونه ای تاریخی به یکی از اشکال مبارزاتی مردم ایران بویژه زنان ایرانی می پردازد که پیکارهای گونه گون دختران خیابان انقلاب نماد برجسته آن است. این اشعار به همراه شعرهایی چون “خفتان”، بار سیاسی- اجتماعی دارند و بر انقلاب زنانه انگشت گذاشته اند که اقشار گونه گون زن را از جوان تا سالخورده، شهری و حومه ای در بر گرفته و کلیت نظام اقتدار گرای مرد محور را به چالش کشیده است. در خیابان “یک” به شیوه های مبارزاتی زنان در وجه پیکار با تفکیک جنسیتی و هراس سرکوبگران از چاووشگری زنان و نیروهای برانگیزاننده شان در خیابان ها می پردازد.
شعر خیابان “دو” به اقتدار گروه های ستیزه جوی گشت ارشاد می پردازد که ابزارهای قدرت و سرکوب در دستشان است و با ترفندهای خشونت آمیز و نا هنجار به درهم شکستن پیکارگران ادامه می دهند. شاعر در این شعر نه تنها به پیکارهای مداوم زنان ایران برای آزادی و گزینش سرنوشت خود در طول یکقرن اخیر علیه استبداد اندیشگی انگشت می گذارد، بلکه با بازی زبانی و واژگانی، از حروف “ش” و “گ” از آهنگ و ریتم حرف و واژه سود می جوید تا حس ویژه ای را در خواننده ایجاد کند. هر چند در پایان با نوعی افسوس می گوید که ثمره اینهمه پیکار در دوران گذشته و زمان حال فقط تغییر نام میادین بوده است.
آنکه یقه گرد داشت
نامش ارشاد بود و چشمایش گشت
دهانش تفنگ
و کلامش فشنگ
گشت می زد و
هی می زد.
گشت می گشت و
با نیش چشمهایش
گرد مو و تن و پستان ام می گشت ص ۲۸
و اندکی بعد می گوید:
لقلقه دهان حرس گرد
گشاد تر از
دهانه تفنگش بود
که در خیابان
برای سلطانش چشم می خواست. ص ۲۹
شعر خیابان “سه” در باره جنبش ژینا است که با مرگش، پیکارگران در خیابان ها، راهکرد ها و شیوه های نوینی را پیدا کردند در راستای برابری جنسیتی و ارزش های آزاداندیشانه. در این شعر نیز شاعر به بازی های واژگانی روی می آورد و اندوهش را با آمیختگی و پیوستن واژه هایی با حروف “ه” و “پ” سبک می کند:
باز به شعر پناه آوردم
با واژه هایی که
هبوط رنج های همیان شده ی پار و پارینه سال هاست ص ۳۲
در شعر خیابان “پنج” باز هم به ادامه فریاد های زنان و دختران ایران پرداخته می شود که در رونمایی شان، هویت زنانه شان با دروغ و طراری دزدیده می شود.
در شعر “کاسپی آبی چشم”، که ادامه شعرهایی است با مضمون زنانگی و ستایش از ایستادگی زنان، شاعر تمامی دختران ایران را در چشم های آبی دخترش می بیند که وسیع و شفاف و گسترده اند، به گستردگی آبی دریاچه کاسپین-خزر، که زادگاه شاعر است. این شعر، که یک شعر تصویرگرا و فضا سازانه است، شاعر با تاکید بر محتوای رنگ و وسعت عاطفه، با ابراز مهرورزی پدر و فرزندی، حس عاطفی همگانی را خصوصی می کند و همه دختران مبارز را دختران خود می پندارد.
همین آبی چشم هایت
مشتی است
از آب دریای کاسپین ص ۳۶
اقیانوس آرام
از آبی چشم هایت
رنگ می گیرد
و چشم هایم از آبی کاسپین ص ۳۷
در شعر “شب و پل”، شاعر، خواننده را دعوت می کند که به دنیای کشور میزبان قدم بنهد و فضای زندگی اقلیتی از مردم را بشناسد: دنیای بی خانمان ها زیر پل چیلیواک، شهری در استان بریتیش کلمبیای کانادا. این زندگی میانه ای بخشی از زندگی شاعر است که در جامعه جدید زندگی می کند و به عنوان یک عضو از اندام جامعه انسانی، خود را متعلق به آن می پندارد. وی در یک شب مهتابی، به یک بی خانمان همراه با سگ لنگ اش در چیلیواک نگاه می کند. و تصویری می آفریند با مفهومی نافذ. انسانی که مثل وزیدن سریع یک خواب و فراموش کردنش، ناگهان در زیر یک پل ناپدید می شود. نگاه، حاصل یک لحظه است، که می تواند همچون فیلمی موثر و کوتاه دیده شود. یک سینمای صامت با درکی انسانی، و حس و مفهومی پر لایه. می توان از یک نگاه ساده فراتر رفت و یک اقتصاد نا متعادل را در یک جامعه پیشرفته یافت که سایه مرد بی خانمان، با کوله باری از بطری های خالی بازیافتی زیر نور مهتاب، به همراه سگش که لنگ است، از چشم شهر و مردمش ناپدید می شود و شب، زیر پل به خواب می رود.
در بعد زبان، که هویت و سرزمین امن شاعر است، شاعر با استفاده از واژه گان و اصطلاحات گیلکی، زبان و واژه های شعری اش را وسیع و غنی می کند. در شعر “تاسیانی” که برای محمد محمد علی، سروده است، با وارد کردن واژه “تاسیانی”، حس دلتنگی غریب و غم فزاینده را با ریتم بیانی، فضا سازی و تصویر نگاری جدیدی به شعرش می افزاید. و اینگونه زبان پارسی را زایا و حاصلخیز می کند.
در شعر “فرفره کاغذی” شاعر، باز هم به بعد زبان و سرگردانی بین دو هویت توجه دارد. وی برای دو نوه اش که در کشور میزبان به دنیا آمده اند، از کاغذ رنگی مقوایی، فرفره ای می سازد. فرفره چرخ می خورد و کودکان با چرخش فرفره شادمندانه می خندند. شاعر در می یابد که در این لحظه ویژه، نیازی به زبان نیست. شاعر، که در آغاز زبانش را گاز می گیرد از بین دو زبان ماندن، هراس از او می گریزد به آرامی. چرا که ابراز عشق و عاطفه، زبان بی همتای خودش را در ارتباط نگاه و حرکت و آوا جاری می کند. با چرخش فرفره و قربان صدقه بچه ها رفتن، ارتباط روان می شود و حس شادی همچون فرفره می چرخد و جان می زاید و هستی می بخشد. کودکان، اندیشه، رویا و پندارهایی فراتر از بزرگسالان دارند و می توانند به سرعت در زبان ارتباطی هماهنگ ایجاد کنند بدون آن که آن ها را مورد قضاوت قرار بدهند.
شعر “فرفره کاغذی” فرایند آمیختگی فرهنگی جهانی است فارغ از رنگ، جنسیت، سن و زبان. شعر جشن گرفتن در هم آمیختگی آدم ها و آوا ها و چرخش ها و حرکت های عاطفی آنهاست علیه به خواب رفتگی و سکون اندیشگی. شعر رویش امیدواری است در نهایت نومیدی… چنین حسی را همچنین می توان در شعر “جیک جیک منقارهای گرسنه” یافت که بهار زندگی بخش در همه جای جهان رخ می دهد. فقط باید آن را دید و حس کرد.
زبانم را گاز گرفتم وقتی
واژه ها روی آن
به خواب رفته بودند ص ۵۸
شاعر پیوسته در حال نگاه کردن، شنیدن، حس کردن، چشیدن، بویایی و لمس کردن است. در لحظه می ایستد، توقف می کند و حوادث مختلفی را که در جهان رخ می دهند و برای او پرسش ایجاد می کنند، پرسشگرانه به چالش می کشد. به چالش کشیده می شود و به چالش می کشد. و بدینگونه حساسیتش را به مسایل انسانی ابراز می کند. وقتی که در یک لحظه هزاران رخداد متناقض در جهان رخ می دهد.
در شعر “ترس” ما با خوفناکی جنگی نابرابر در نوار غزه روبرو هستیم که در مرگ کودکانش، به اعتراضات مردم جهان بی اعتنایی می شود و کشتار همچنان ادامه دارد:
ببین
چه شیرین شیرین
می گریم
وقتی کودکان
از تنها بستنی فروشی باز نوار غزه
ترس را
شیرین می لیسند ص ۴۷
شاعر در شعر های گوناگونش با واژه ها بعنوان آرایه های ادبی بسیار بازی می کند. شعر “وهم صدا” که یکی از شاعرانه ترین شعرهای این مجموعه در آرایه های زبانی است، اوج این بازی ها را می توان شاهد بود. آوا، صوت و تغییر دادن زبان. وی در این تغییر زبانی بهجای اصطلاح “تا چشم کار می کرد”، می نویسد “تا گوش کار می کرد”. و بدینگونه کارایی چشم و گوش را در دیدن و شنیدن به گونه ای شاعرانه به کار می برد.
تا گوش کار می کرد
وهم صدا بود و
گرفتگی ذهن ص ۶۴
شاعر در تصویر سازیهایش در شعر رویکردی به نگاه سینمایی و داستانک نویسی دارد. شعر”خیال” و “خواب پنجه ها” شعرهایی هستند داستانک گونه که می توان شیوه ی نوشتاری شاعر گرانمایه مان سعدی را در شعر و نثر قرنها پیش بیاد آورد.
“خیال”
جفتی کفش
جلوی در بسته آپارتمان
هم نشین ساکی با زیپ بسته ص ۶۸
شاعردر بسیاری از شعرها با بی باکی از ترسهایش می نویسد. و در این حسهای آسیب پذیراست که درمی باید که “زبان، سرزمین امن” اوست. او در” واژه های خسته از ترس” بخود نهیب می زند و با امیدواری می گوید که ” واژههای خسته از ترس، روزی با من وداع خواهند کرد” و بعد در” اندوه زمینیان” به صراحت میگوید که از سرزمینی عبور کرده که سر نداشته و پر از جای پا بوده است. اما در کاوش و جست و جو در زبان، از مطلق گرایی و مطلق اندیشی به حقیقت هستی می رسد که آمیخته ای است از مهر و خشونت. در پیوند خوردگی این دو گانگی است که جانبخشی و آفرینش در سرزمین امن او رخ می دهد. یک کشمکش پیاپی. یک مرگ در ازاء جان دادن به دیگری. و یک “دیگری متفاوت” به دنیا آوردن.
وقتی واژه های مهربان و صمیمی
مرگ مغزی شدند
آنها را به واژه های خشن پیوند زدم.
شعرم روان تر
و لهجه اش انسانی تر شد.
در شعر “مانیفست نگاه”، شاعر به هنر نگاه کردن می پردازد. او در چگونگی نگاه کردن، زمان، مکان، حس و مفهوم را خودآگاه یا ناخودآگاه در کنار هم می چیند، و در این چینش تجربه می کند. موضوع را در ذهنش با تصاویر، انگاره ها، و وهم و خیال در هم می آمیزد و سپس با واژه گانی تصویری هنر نگاه کردن را با اندیشه و زبان پیوند می دهد. نگره شعر زبان پرور و تجربه گرا و تصویری را در شعر “مانیفست نگاه” به خوبی می توان پیدا کرد که شعرها تصویرند نقاشی گونه، با نگارههای زبانی و واژگانی:
من قایقی دیدم پر از مدیترانه بود
هی کش می آمد با بی نام و نشان هایی که شمایل ناس و آدم و نفرند ص ۱۲۷
و یا
بی صدا ترین صدای آبگند این جهان حیله گرم ص ۱۲۸
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
عزت گوشهگیر نمایشنامهنویس، نویسنده، منتقد فیلم و شاعر است. او فارغالتحصیل نمایشنامهنویسی و ادبیات دراماتیک از دانشکده دراماتیک هنر تهران و کارشناسی ارشد هنرهای زیبا از دپارتمان تئاتر دانشگاه آیووا است.
از گوشهگیر تاکنون ۱۴ کتاب به زبان فارسی منتشر شده است. از جمله مجموعه داستانهای
کوتاه: آن زن، آن اتاق کوچک و عشق، … و ناگهان پلنگ فریاد زد: زن؛ آن زن بی آنکه بخواهد گفت خداحافظ، مجموعه کتاب شعر: مهاجرت به خورشید، و مجموعه دو نمایشنامه: دگردیسی و بارداری مریم.
آثار نمایشی او توسط گروههای تئاتری مختلفی اجرا شده، از جمله نمایشنامه بارداری مریم که برنده جایزه ریچارد مایبام و نمایشنامه پشت پردهها (بر اساس زندگی قرهالعین) او نیز برنده جایزه نورمن فلتون شد.
گوشهگیر در سال ۱۹۹۰، به عضویت نویسندگانِ بینالمللی دانشگاه آیووا درآمد و از سال ۱۹۹۲ در کنفرانسهای بین المللی زنان نمایشنامهنویس زن در کشور های مختلف از جمله کانادا شرکت کرده و نمایشامه هایش را اجرا کرده است. گوشهگیر در حال حاضر در دانشگاه دپول در شیکاگو-ایلینوی، قصه نویسی و شعر کلاسیک تدریس می کند. او همچنین به عنوان نمایشنامه نویس رزیدنت در کمپانی تئاتر «شیکاگو دراماتیستز» Chicago Dramatists به مدت سه سال پذیرفته شده و در آنجا مشغول به کار است.