هفت شعر از فرهاد کریمی
[clear]
در متن:
حتا من بودم
ناشناس در شناسنامهی وقتی سَر به احوال تو میگذارم
وَ توضیح دارد
[clear]
البته اگر
در عبور اسم اعظمِ تو ایستادهام
[clear]
حالا درد میکِشم نمیمانی در توضیح داردِ اعظمِ خود
که شناسههایم را گُم شدهای در دور در دستها
[clear]
از من برو
این دیکته در توزیح دارد
توضیح دارد با شناسههایش
[clear]
فکر تخته عذابم میدهد سیاه بود
پناه به حرفهایی که کز در زانویِ بغل
وقتی که ناگهان کردهاند!
این را نه تو میدانی
و نه میداند من را خوب میدانم
که ساعتها بیدار شاید
[clear]
درست در یک دقیقه مانده به توضیح دارد!
—————–
[clear]
تغییر جهت
بُریدهتر از چیزی که با شماست
برگشتهام
از هوسِ آخرین ویرایشِ گندمهای تو
[clear]
کلامهای تزریقی به سطرهای من
بلوغ پنجره را ممنوع کرده است!
[clear]
«این حقیقت دارد»
[clear]
معجزه است اعجاز دارد
اجرای شکلی از حاشیهی سماع دستهایت!
هویّت این ساعت
مفاهیم صدای تو را مُدام یدَک میکشد
تا من جهتها را بشنوم
و به سمت تو تغییر کنم!
—————–
[clear]
بودنِ ۱
روبهروی تو
بزرگ شدهام از حرکات بعد عوض میکنم
زاویهی نگاهم را با تو
[clear]
این روزها
چقـــدر در متن ایستـــادهای؟!
با حاشیههایی که فکر میکنم که فکر میکنی
در فلسفهی بودن!
—————–
[clear]
بودنِ ۲
لابهلای متن نشستهای و فکر میکنی
فکر میکنی و لابهلای متن نشستهای
[clear]
تو
درست در همین حواشی رُخ میدهی!!!
—————–
[clear]
تخلیه
تَهنشین میشوی
شکلِ علامتی از یک پافشاری کهنه
و ممکن است توافق نهایی ناممکن باشد
…
ژنوِ من!
در ادامه چیزی برای گفتن ندارم
حرفها بسیارند!
—————–
[clear]
تراژدی
ظهور نکردی
پُشت آن صورتهای سفید شده مثل گچ
و فکر میکنم
تا سُرفهی بعدی
تنها انگشتهایمان به هم اشاره میکنند
[clear]
هوای اطراف تو
پُر از گلوهاییست که در فریاد خفه شدهاند
ببین چگونه باد
به آسمانِ تاریک چنگ میاندازد
[clear]
تو خواب بودی
ستارهها کشته شدند.
—————–
[clear]
محکوم
اینجا اطراف این دیوار
ساعتی دیوانه خوابیده است!
تنها منم که عاشق ماندهام
لای بتُنها و آجرها
رفتن به وقتِ ساعت پنج رُخ میدهد
وَ همه چیز دوباره در حیاط جا میماند
[clear]
من محکومام
به حیاط
به اَنار
به بتُنها و آجرها
وَ به ساعت دیوانهای که روی کوکِ پنج منفجر میشود.
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
In touch with the Iranian cultural diaspora.
Shahrgon is an online magazine for Canada’s Iranian cultural diaspora and Persian-speaking languages.
Shahrgon started working in Vancouver, Canada, in 1992 with the publication “Namai Iran” and then in the evolution of “Ayandeh” and “Shahrvand-E Vancouver,” it transformed into Shahrgon.
Shahrgon; The magazine of the Iranian cultural diaspora;
شهرگان مجلهی دیاسپورای ایران فرهنگی در ونکوور کانادا از سال ۱۹۹۲ با نشریهی «نمای ایران» آغاز بهکار کرده و سپس در فرگشتی از «آینده» و «شهروند ونکوور» به شهرگان فراروئید