ورزش و سلامت روانی
سلامت واژه ای است که همه آن را دوست دارند. اما مفهوم دقیق آن نزد همه روشن نیست. آن چه بیشتر مردم از سلامت در ذهن دارند در واقع فقدان بیماری است. وقتی برای کسی آرزوی سلامت می کنیم، در واقع برای او آرزو می کنیم که به رنج بیماری دچار نشود. برای عده ای نیز سلامت همراه با مفهومی از کمال است. بدن سالم بدن کامل است. لذا در ذهن خود هر چه را نقص می پندارند ، عدم سلامت می شمارند. حتی در دانشکده های پزشکی نیز سلامت مفهومی گنگ است. یک دانشجوی پزشکی هزاران بار درباره انواع بیماری میخواند و میشنود اما به ندرت در کتاب ها یا نزد اساتید بحثی درباره سلامت میشنود. واقعاً سلامت چیست؟
سازمان بهداشت جهانی سلامت را این گونه تعریف میکند: «حالتی از well-being کامل از جهات جسمانی ، روانی و اجتماعی. سلامت تنها نبود مرض و بیماری نیست.» در این تعریف چند نکته قابل توجه است:
اول آنکه فقدان بیماری به معنای سلامت نیست. سلامتی «حالتی» از بودن است که نه با فقدان بلکه با داشتن و حضور چیزی ، یعنی well-being ، مشخص می شود. ترجمه well-being به فارسی خیلی ساده نیست. ترجمه دقیق آن می شود «خوب بودن» یا همان «بهبودی » اما بهبود با معنای رها شدن از بیماری در زبان فارسی جا افتاده است و چنان که می دانیم well-being چیزی فراتر از آن است. تندرستی هم معادل خوبی نیست برای آن که مفهوم well being از سلامت تن فراتر می رود. منظور از well-being آن است که کارکرد جسمانی و روانی فرد به نحوی باشد که فرد با محیط فیزیکی ، اجتماعی و بیولوژیک خود در هماهنگی و تعادل بماند و علاوه بر این فرد دسترسی کافی به ظرفیت ها و پتانسیل های جسمانی و روانی خود نیز داشته باشد.
واضح است که سلامت عمومی بدون سلامت روانی بی معنی و مفهوم است. اما سلامت روان را هم به راحتی نمی توان تعریف کرد. سازمان بهداشت روانی در تعریف سلامت روان می گوید: «سلامت روان حالتی از well-being است که در آن فرد از توانایی های بالقوه خود آگاه است ، با استرس های معمولی زندگی می تواند کنار بیاید، می تواند مفید و خلاق کار کند و می تواند به جامعه خود یاری برساند.» مطابق این تعریف شاخص مهم سلامت روان تعامل مناسب و سازنده با اجتماع است. برای گروهی دیگر سلامت روان نه تنها در نوع تعامل فرد با جامعه خود را نشان می دهد بلکه بیشتر یک حس رضایت و خرسندی کاملا سوبژکتیو است. نزد این گروه سلامت بیشتر یک حس درونی است. به هر حال هر جور که سلامت روان را تعریف کنیم ، سوال مهم آن خواهد بود که چگونه میتوان به آن دست یافت؟
سلامت روانی به عوامل مختلفی بستگی دارد. تربیت ، تاثیرات دوران کودکی ، آموزش ها و تجربه های ما ، افرادی که به عنوان الگو در کودکی ما نقش داشتند همه در شکل گرفتن نگاه ما به این جهان و این که خود را در این دنیا چگونه میبینیم موثر هستند و لذا در شکل گیری حالت سلامت یا عدم سلامت روانی در ما نقش دارند. علاوه بر این بخش بزرگی از آن چه ما را میسازد فرهنگی است که به آن تعلق داریم. فرهنگ خانواده، فرهنگ قوم و فرهنگ کشور همگی بسیار در شکل گیری آن چه هم اکنون هستیم مهم هستند. علاوه بر این نقش ژن های ما را هم در این میان نمی توان فراموش کرد. وضعیت روانی ، عاطفی و شناختی ما هم از طبیعت ما تاثیر می گیرد و هم از تربیت ما.
اما در میان این همه عامل، نقش مهم یکی اغلب فراموش می شود. سلامت روان علاوه بر عوامل بالا بسیار به نوع و سبک زندگی ما نیز وابسته است. غذایی که می خوریم ، هوایی که تنفس می کنیم و میزان فعالیت فیزیکی ما همگی در میزان سلامت روانی ما موثرند. حتی اگر ذهن و بدن را دو چیز کاملا جداگانه هم بدانیم امروزه تحقیقات علمی به روشنی نشان داده اند که ورزش ، غیر از فواید جسمانی فراوان ، برای سلامتی ذهنی هم بسیار مفید است. آموزه کهن «عقل سالم در بدن سالم است» نشان از آن دارد که انگار پیشینیان ما نیز بر تداخل فراوان روان و تن در هم آگاهی داشتند. امروزه به خوبی می دانیم که ورزش نه تنها در بهبود وضعیت قلب ، عروق ، تنفس ، کنترل قند ، چربی ها ، تنظیم وزن بدن و پیشگیری و درمان سرطانها مهم است بلکه بر تمام سطوح فعالیت های ذهنی ما نیز اثر می گذارد.
تحقیقات فراوانی داریم که نشان می دهند فعالیت های فیزیکی کارکرد شناختی ذهن ما را بهبود میبخشند. یکی از مشخصات مهم دستگاه عصبی ما قابلیت شکل پذیری آن (neuroplasticity) است. یعنی عوامل محیطی می توانند در دستگاه عصبی ما ایجاد تغییر نمایند. ورزش قادر است در مغز ما هم تغییرات ساختمانی ، هم تغییرات شیمیایی و در نتیجه تغییرات کارکردی ایجاد کند. این دسته تغییرات سبب بهبود کیفیت اعمال شناختی ذهن ما مثل حافظه و فکر می شود. به علاوه ، بهبود ظرفیت های قلبی عروقی و ریوی نیز به این تغییرات در مغز شدت می بخشد. افرادی که ورزش میکنند عموما بهتر هم فکر می کنند ، قابلیت حل مساله در آنها افزایش پیدا می کند ، حافظه بهتری دارند و توان توجه و دقت بیشتری نشان می دهند.
فعالیت های فیزیکی نه تنها کارکرد شناختی مغز را بهتر می کنند بلکه بر بخش عاطفی روان هم اثر مثبت دارند. ورزش باعث بهبود خلق و کاهش افسردگی می شود. پژوهش های فراوان نشان داده است که افزودن ورزش ،در کنار سایر درمانها ، تاثیر شگفت انگیزی در درمان افسردگی دارد. ورزش اضطراب را نیز کاهش می دهد. مطالعات به ما میگویند که ورزش مرتب هم میزان اضطراب را کم می کند هم احتمال بروز حملات پانیک را کاهش می دهد. همچنین ورزش می تواند حس خود-ارجمندی self-esteem را افزایش دهد. ورزش کمک می کند تا افراد از انزوا خارج شوند و با مردمان دیگر ارتباط بگیرند. ورزش به ما حس دلپذیر حضور در جهان می دهد. هورمون ها و میانجی های شیمیایی که حین ورزش آزاد می شوند بسیار در مدیریت استرس به ما کمک میکنند.
سوال مهم آن است که چه نوع فعالیت فیزیکی دارای بیشترین آثار مثبت در سلامت روان ما است. پاسخ به این سوال آسان نیست. بیشتر مطالعات انجام شده درباره فعالیت های ورزشی هوازی مثل پیاده روی ، دویدن ، شنا ، تردمیل و امثال اینها بوده است. لذا تاثیر مثبت فعالیت های هوازی بر سلامت روان تقریبا قطعی است. اما این بدان معنی نیست که ورزش هایی مثل یوگا یا تای چی که بخش هوازی کمتری دارند یا تمرین های با وزنه (تمرین های مقاومتی ) فاقد آثار مثبت روانی باشند.
این که چه میزان فعالیت بدنی برای سلامت روان لازم است هنوز به خوبی روشن نیست. به نظر می رسد فعلا بهترین کار آن است که از توصیه های کلی مراجع علمی درباره فعالیت ورزشی پیروی کنیم: مطابق این توصیه ها هر فرد بالغ باید حداقل به میزان ۱۵۰ دقیقه در هفته فعالیت متوسط یا ۷۵ دقیقه فعالیت شدید هوازی به همراه ۲ روز در هفته کار عضلانی با وزنه انجام دهد. تا زمانی که راهنمایی های جدید از سوی مراجع معتبر ارائه نشده است می توان همین مقدار را به عنوان حداقل فعالیت ورزشی برای تامین سلامت روانی نیز در نظر گرفت. فراموش نکنیم که کلیه افراد بالای ۴۰ سال که تاکنون فعالیت ورزشی نکرده اند و نیز کلیه افرادی که هر نوع بیماری مزمن دارند باید قبل از شروع فعالیت ورزشی با پزشک مشورت کنند.
گاهی برای حل مشکلاتی که بزرگ می نمایند ما ساده ترین راه حل ها را فراموش می کنیم. ورزش راه ساده و آسانی است که اغلب از نظر ما دور می ماند. خوب است همیشه به یاد داشته باشیم که ما ، به عنوان موجوداتی بیولوژیک ، برای یک جا نشستن ساخته نشده ایم.
برای ما حضور در بین انسان ها قابل چشم پوشی نیست. در بین انسان ها زندگی کردن هرچند یک نیاز طبیعی برای همه است اما تعامل دلپذیر و ارزشمند با دیگر مردمان به طور خود به خود رخ نمیدهد. گوش دادن ،مثل همه مهارت های اجتماعی، نیاز به آموزش و تمرین دارد . ما از کودکی برخی از مهارت های اجتماعی را یاد میگیریم اما آموزش و تمرین هنر گوش دادن غالبا فراموش شده میماند. هرکه می شنود لزوما گوش دادن نمی داند.
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
دکتر صبا هدا پزشک و متخصص پاتولوژی در ایران و هیپنوتراپیست در کانادا است که در نورت ونکوور مشغول فعالیت است. برای آشنایی بیشتر میتوانید به وبسایت او www.hodawellness.com یا وبلاگ www.cherishbeing.com و یا کانال تلگرامی https://t.me/hypnosisandhealth مراجعه بفرمایید.