ورود آمریکا به یک دوره تاریخی جدید
انتخابات مقدماتی ریاست جمهوری آمریکا در حالی به ایستگاه پایانی خود نزدیک میشود که در بین کاندیدای جمهوریخواه انتخاب “دونالد ترامپ” میلیادر نیویورکی قطعی شده است و در مبارزات مقدماتی دمکراتها هم فاصله “هیلاری کلینتون” با رقیب حزبی خود آن چنان زیاد شده است که برگزیدن وی دیگر نزدیک به یقین است. حدود یک سال مبارزه، رقایت و پروپاگاندای سیاسی در جریان مبارزات مقدماتی انتخابات ریاست آمریکا هر چند که طبق قوانین و اسلوب حزبی این کشور انجام گرفته است اما در این دوره با ورود پارامترهای جدید به این رقابتها، شرایط به طورکلی متفاوتتری نسبت به ادوار گذشته رقم خورده است. در حالی که جمهوریخواهان ابتدا با ۱۷ نامزد جزبی مبارزات را آغاز کردند و ایستگاه به ایستگاه مسافرانی را از این قطار پیاده کردند ولی تقریباً رهبران حزبی و حتی بدنه رأی دهندگان هم پیش بینی نمیکرد در ایستگاه نهایی دور مقدماتی کسی که به عنوان پیروز از قطار پیاده شده و مورد استقبال قرار میگیرد، شخصیت پرتناقض و جنجالی ترامپ باشد. از طرف دیگر در بین دمکراتها که از سه سال پیش همه بر یک اسب پیروز به نام هیلاری کلینتون شرط بندی کرده و از قبل تمامی رهبران و ارکان حزبی در خدمت پیروزی وی به کار گرفته شده بودند، ظهور یک رقیب سوسیالیست و منتقد سیستم در هیبت “برنی سندرز” سناتور ایالت ورمانت، نشانههایی از تردید بدنه حزبی و رأی دهندگان مستقل را نسبت به این گزینش “الیگارشیک” به نمایش گذاشت. در هر دو جبهه تقریباً یک خصوصیت منحصر به فرد چهره خود را به رخ جامعه آمریکایی و ساختار سیاسی این کشور میکشید که از قبل قابل پیش بینی نبود و آن اینکه بخش بزرگی از این جامعه “انتخاب” را در تصویر نارضایتی به وضع موجود جستجو میکنند. این خصوصیت که به احتمال زیاد در کارزار نهایی نیز تأثیر انکارناپذیری خواهد داشت این بار آرای رأی دهندگان را نه در وضعیت “ایجابی” که به طور واضح و روشن در موقعیت “سلبی” در یک جامعه به شدت دوقطبی شده بر ساختار سیاسی و مبارزات انتخاباتی تحمیل خواهد کرد.
سیستم و ساختار سیاسی در آمریکا در طول تمام سالهای بعد از جنگهای انفصال و ورود این کشور به دوران پسابرده داری همواره از یک انسجام و هارمونی مبتنی بر نظام سرمایه داری برخوردار بوده است. این انسجام ساختاری در ماهیت نظام حاکم و مکانیزم بروکراتیک آن بیش از آنچه معطوف به شخص و تحولات مقطعی باشد متکی بر سازمانها، نهادها، انحصارها و قوانین منضبط در چارچوب همان نظام سرمایه داری است. از طرف دیگر به دلیل نقش مهاجران و سرمایه وارداتی در شکل گیری این جامعه که به طورکلی با روندهای تمدنی هم چون مورد سرمایه داری اروپایی متفاوت بوده است، به تبع روندهای دمکراتیک نیز در این جامعه تفاوتهای معناداری با نوع اروپایی خود داشته است. اینکه از آمریکا به عنوان کشور “لابی” ها یاد میشود یا در انتخابات ریاست جمهوری یا کنگره نقش این لابیها و میزان ثروت و کمکهای مالی تعیین کننده قلمداد میشود، تحت تأثیر همین تصلب ساختاری است. به همین دلیل همواره تنها دو حزب اصلی که هژمونی و انحصار قدرت را تولید میکنند، توانستهاند جابجایی محدود قدرت را در حیطه نفوذ خود بیمه کنند و راه برای یک نیروی سوم را مسدود نمایند. انتخابات در چنین نظامی بیش از آنچه تجلی اراده تودههای مردمی باشد به نوعی متکی بر روند مدیریت شده در خصوص استفاده ابزاری از مکانیزم های دمکراتیک خواهد بود. در چنین شرایطی انتخابات مقدماتی ریاست جمهوری این دوره نشان داد که در وضعیت نارضایتی از وضع موجود در بطن این جامعه تغییراتی به وقوع پیوسته است. ظهور “لمپنیسم” ترامپ و کسب رأی از بخش بزرگی از جامعه آمریکایی از یک طرف و حضور جنبش “انقلاب سیاسی” سندرز متمایل به چپ در رقابتی شانه به شانه با الیگارشی حزبی در طیف دمکرات، نشان میدهد که نارضایتی از وضع موجود در این دوره از انتخابات تعیین کننده موقعیت احزاب و تناسب نیروها در عرصه قدرت میباشد. اختلافات کنونی در حزب جمهوریخواه حول حمایت از کاندیداتوری ترامپ در چنین شرایطی موقعیت جمهوریخواهان در انتخابات ریاست جمهوری را به خطر نمیاندازد و حتی میتواند یک فرصت برای این حزب به حساب آید، اما خطر برای جمهوریخواهان در جای دیگری نهفته است. این شکاف و چند دستگی با توجه به هم زمانی انتخابات ریاست جمهوری با انتخابات میان دوره یی “سنا” که در آن رقابت برای کسب ۳۴ صندلی انجام میگیرد، میتواند به این حزب آسیب جدی بزند. این ۳۴ سناتور که ۲۴ تن از آنان هم اکنون صندلیهای نمایندگی از سوی حزب جمهوریخواه را در دست دارند تحت تأثیر دوقطبی موجود در جامعه آمریکایی و شکاف در حزب جمهوریخواه به احتمال زیاد دچار یک ریزش آرای معناداری خواهند شد که شانس پیروزی رقبای دمکرات آنان را افزایش میدهد.
انتخابات ریاست جمهوری آمریکا در این دوره به واسطه وضعیت سلبی خود بیش از آنچه رقابت بین دو حزب جمهوریخواه و دمکرات باشد، مبارزه بین ساخت متصلب سیاسی و بروز آنارشی در چارچوب نارضایتی از وضع موجود خواهد بود. مخدوش شدن مرزهای بین رقابت حزبی در این دوره از رقابتهای ریاست جمهوری آمریکا تا جایی پیش خواهد رفت که چنانچه هیلاری در نهایت کاندیدای دمکرات باشد، میتوان پیش بینی کرد که بخشی از آرای محافظه کاران سنتی در حزب جمهوریخواه به سبد وی واریز شده و در مقابل بخشی از آرای ضدسیستمی سندرز نیز در سبد رأی ترامپ ریخته شود. دوقطبی موجود در جامعه کنونی آمریکا بیش از آنچه تابع رقابتهای حزبی باشد ناشی از ضدیت با یکی از دو اردوگاه رقیب در قالب رأی “نه” خواهد بود. بر اساس منطق سیاسی و درک شرایط ظهور چهرههایی چون دونالد ترامپ و برنی سندرز در بالاترین سطوح رقابتهای مقدماتی ریاست جمهوری آمریکا هر چند که در ابتدا غیرقابل پیش بینی بود ولی در شرایط کنونی به خوبی نشان دهنده عدم اعتماد رأی دهندگان به تصلب ساختار موجود و نارضایتی از نخبگان سیاسی و الیگارشی حزبی برای ادامه انحصار قدرت در غیاب پاسخگویی به مطالبات بنیادین طبقات اجتماعی حداقل در بخشهای زیرین جامعه است. با رصد کردن پروسه زمانبر رقابتهای مقدماتی در هر دو حزب دمکرات و جمهوریخواه به خوبی میتوان این وضعیت را مشاهده کرد و چنانچه سندرز نیز از استطاعت مالی و حمایت رسانه یی نمونه بدیل خود در حزب رقیب برخوردار بود، بدون تردید وی نیز به راحتی میتوانست سد هیلاری را شکسته و در نوامبر به عنوان کاندیدای اصلی رویاروی میلیاردر نیویورکی قرار گیرد. اینکه از همان ابتدا بیش از ۹۵ درصد “سوپردلیگیت ها” در پشت سر هیلاری کلینتون قرار گرفتند و سندرز هم چهره شناخته شده یی نبود موجب شد تا در آخرین مراحل انتخابات مقدماتی وی با فاصله از رقیب خود تقریباً کاندیداتوری خویش از طرف حزب دمکرات را قطعی کند. چنانچه به نظرسنجیهای اولیه در خصوص موقعیت سندرز نسبت به هیلاری به خوبی توجه شود این واقعیت خود را نشان میدهد که سوسیالیست ورمانت از همان ابتدا با دستان بسته وارد رینگ مبارزه شد که فرصت مناسب برای رقابت را از وی سلب کرده بود. اما رشد آرای سندرز و طوفانی که “انقلاب سیاسی” وی گام به گام به راه انداخت هم اکنون اگر چه توان پر کردن این فاصله بزرگ با هیلاری را ندارد ولی در نظرسنجیهای ملی جایگاه وی را بالاتر از رقیب خود نشان میدهد.
چنانچه نتایج نهایی دور مقدماتی انتخابات ریاست جمهوری به دوگانه دونالد ترامپ و هیلاری کلینتون ختم شود سناریوی جالبی رقم میخورد که تاکنون در آمریکا نمونه مشابه یی از آن را نمیتوان سراغ گرفت و به همین دلیل به جرات میتوان انتخابات ریاست جمهوری نوامبر را به عنوان یک پدیده سیاسی و تاریخی مدنظر قرار داد. موجی که هم اکنون ترامپ در حزب جمهوریخواه و بخشی از لایههای مستقل جامعه آمریکایی به راه انداخته است به طور اساسی با اهداف محافظه کارانه و ارزشهای بنیادین این حزب متفاوت است و به همین دلیل متکی به حمایت رهبران حزبی نخواهد بود. تشتت و چنددستگی در بین رهبران حزب جمهوریخواه در حمایت از کاندیداتوری ترامپ و تهدید بعضی از آنان از جمله خانواده قدرتمند “بوش”، “میت رامنی” کاندیدای شکست خورده جمهوریخواهان در دور قبل و “پل رایان” رهبر اکثریت مجلس نمایندگان از حزب جمهوریخواه، در خصوص عدم حمایت از وی نه تنها آسیبی به ترامپ در مبارزات انتخاباتی نمیزند که حتی میتواند نقطه قوت وی نیز محسوب شود. در حزب دمکرات هم به عکس تصور بسیاری از تحلیلگران آنچه در کارزار نهایی تعیین کننده خواهد بود نه جایگاه حزبی هیلاری که معادله فاصله گیری از وضع موجود و پاسخگویی شفاف به مطالبات طبقات زیرین اجتماعی خواهد بود. به همین دلیل کاندیداتوری هیلاری کلینتون در انتخابات ریاست جمهوری از جانب دمکراتها با توجه به اینکه هم اکنون بسیاری از بخشهای اجتماعی با رأی سلبی وارد انتخابات میشوند و بانوی قبلی کاخ سفید نیز دقیقاً مظهر الیگارشی فاسد سیاسی و نماینده حفظ وضع موجود میباشد، چنانچه نتواند در ماههای باقی مانده با همکاری نزدیک و پذیرش بسیاری از برنامههای سندرز یک آشتی بین رهبری راست حزبی و چپ بدنه اجتماعی ایجاد کند، بخت پیروزی وی در مقابل ترامپ به شدت کاهش مییابد.
پوپولیسم راست افراطی هم اکنون در اروپا که زادگاه دمکراسی، دولت رفاه و فلسفه سیاسی است و به تبع بسیاری از مردم مسلح به درک منطق سیاست میباشند، هر روز نقش پر رنگتری پیدا میکند و هم اینک به طور میانگین حدود ۲۵ درصد از این جوامع را تحت تأثیر خود قرار داده است. این موج اجتماعی در جهان غرب هر چند که به صورت واضح ناقض حقوق بشر، روندهای دمکراتیک و حتی منشورهای حقوقی اتحادیه اروپایی است اما به جهت بروز بحرانهای اقتصادی، موج جدید مهاجران و هجوم تروریسم بنیادگرای اسلامی به این جوامع تلقی میشود توانسته است بار دیگر راست افراطی را در جایگاه کسب هژمونی و یا حداقل یکی از اضلاع قدرت قرار دهد. چنانچه وضعیت اروپا با فضای غیرسیاسی و سطحی آمریکا مقایسه شود به خوبی میتوان اثبات کرد این جامعه نیز پتانسیل پذیرش پوپولیسم راست را البته در تصویر تغییر در الگوی اقتصادی و ربودن رأی طبقات حاشیه را حتی توسط یک نئولیبرال افراطی که شعارهای مبارزاتی خود را در باد و همراهی با طبقات رأی دهنده نسبت به نارضایتی از وضع موجود سر میدهد، را خواهد داشت. ترامپ از منتهی الیه راست و سندرز از منتهی الیه چپ جامعه آمریکایی یک شبه ظهور نکردهاند و این آتش زیر خاکستری بوده است که هم اکنون سر باز زده است. بسیاری از حامیان ترامپ و سندرز در یک نقطه مشترک القول و دارای منافع مشترک میباشند و آن هم شکستن سدهای کنونی برای خروج از انحصار قدرت و امیدوار به تغییرات اساسی خواهند بود. این پدیده جدید در جامعه آمریکایی در هر دو قالب راست و چپ خود هم زمان حامل تهدید و فرصت برای ساختار سیاسی و احزاب رقیب میباشند و به همین دلیل هژمونی ترامپ بر رقبای خود در حزب جمهوریخواه به عکس تصور بسیاری از تحلیلگران بیش از آنچه نشانههای تهدید را متصاعد کند برای این حزب فرصتهای جدیدی را ایجاد میکند که در کارزار نهایی با هیلاری میتواند کفه ترازو را به نفع آنان سنگینتر کند. در این وضعیت چنانچه دمکراتها با کاندیداتوری کلینتون پا به میدان مبارزه گذاشته و سندرز نیز ضلع مکمل مبارزات حزبی دمکراتها نباشد، میتواند آرای طیف وسیعی از مستقلها و مخالفان وضع موجود را به سبد ترامپ سرازیر کند. در اینجا جایگاه سندرز حتی چنانچه به احتمال نزدیک به یقین به عنوان کاندیدای دمکراتها برای انتخابات نوامبر برگزیده نشود میتواند نقش تعیین کننده در معادلات آتی داشته باشد. به همین دلیل اگر دمکراتها پیرو برنامههای هیلاری و نادیده گرفتن تمایل رأی دهندگان به سندرز در مقابل ترامپ قرار گیرند، احتمال بازنده شدن آنان به مراتب افزایش مییابد. ترامپ در طول مبارزات مقدماتی نشان داده است که با طرح مطالبات طبقات ناراضی از وضع موجود حتی قادر به کسب رأی از اقلیتها نژدای، زنان، کارگران و به طورکلی طبقات حاشیه میباشد. به همین دلیل این تصور که از قبل رأی اقلیتها و بخش فمنیست جامعه آمریکایی را در سبد هیلاری لحاظ میکند چندان با واقعیات عینی همخوانی نخواهد داشت.
در این دور از انتخابات با موتوری که سندرز روشن کرد بخش بزرگی از جوانان به حضور در انتخابات مصمم شدهاند که تقریباً پدیده منحصر به فردی در انتخابات آمریکا تلقی میشود، این طیف به واسطه رادیکالیسم ذاتی خود بیش از آنچه مطالبات خود را در تصویر هیلاری ببینند به دنبال یک چهره جدید و خارج از سیستم قدرت تمایل خواهد داشت. آخرین نظرسنجی ملی که بعد از مسجل شدن انتخاب ترامپ به عنوان کاندیدای نهایی جمهوریخواهان توسط خبرگزاری رویترز منتشر شده است نشان میدهد که هم اکنون ۴۷ درصد از رأی دهندگان در مقابل ۴۶ درصد، ترامپ را بر هیلاری ترجیح میدهند و در مقابل حمایت ۴۳ درصدی از برنامههای ترامپ تنها ۴۰ درصد نسبت به برنامه هیلاری نظر مساعدی دارند. به همین دلیل اینکه برنی سندرز مدعی است که تنها وی میتواند ترامپ را با قاطعیت شکست دهد کاملاً درست و منتج از یک منطق سیاسی است که سندرز به خاطر درک درست شرایط و تحلیل عینی از ذات حمایتهای اجتماعی از خود، مطرح میکند. هر چند که هنوز رهبران هر دو حزب حاضر نشدهاند نسبت به تمایل رأی دهندگان و میزان نارضایتی از وضع موجود به خصوص پس از بحران مالی سال ۲۰۰۸ اذعان کنند ولی موج بزرگ رأی دهندگان به ترامپ در حزب جمهوریخواه به ناچار این طیف را در مسیر استفاده از یک فرصت باد آورده قرار داده است. این در حالی است که حزب جمهوریخواه هم اکنون در بدترین وضعیت ممکن به لحاظ در هم گسیختگی و تشتت به سر میبرد و چنانچه یک کاندیدای دیگری هم چون “تد کروز” به جای ترامپ پیروز شده بود شکست آنان را از قبل میشد به جرات پیش بینی کرد. هم اکنون توپ در زمین دمکراتها افتاده است و این حزب چنانچه بخواهد طبق نرمهای معمول حزبی و با برنامههای محافظه کارانه هیلاری، به بازی ادامه دهد از اینجا به بعد سیبل حملات حساب شده رقیب پوپولیست خود قرار میگیرد و به تجربه هیچ اهرم قدرتمندی برای دفاع و زیر فشار قرار دادن رقیب نخواهد داشت.
دوقطبی کنونی در جامعه رأی دهندگان آمریکایی به همان نسبت که بخشهای بزرگی از طبقات زیرین را به تبع انتقاد از وضع موجود به میدان میآورد به همان نسبت نیز به دلیل تمایل جوانان در این دوره برای مشارکت در انتخابات، ذاتاً پارامتر رادیکالیسم را نیز وارد معادلات میکند. این تجمیع نارضایتی و رادیکالیسم موجب هرز رفتن هرگونه برنامه و سیاست محافظه کارانه یی خواهد شد که جرقههای آن هم اکنون در استقبال از ترامپ و سندرز خورده شده است و شعلههای آن در انتخابات نوامبر اردوگاه محافظه کاری را به آتش میکشد. کسی که در دوگانه ترامپ – هیلاری شعله افکن خواهد بود بدون شک میلیاردر نیویورکی میباشد و دمکراتها از امروز تا نوامبر باید توان ساخت یک سپر محافظ ضد آتش را داشته باشند. بخشی از رهبران دمکرات که به اختلافات بین ترامپ و بعضی رهبران حزب جمهوریخواه دل خوش کردهاند، یا از پیش به دلیل سخنان و اظهارات جنجالی آقای پوپولیست علیه زنان و اقلیتهای مهاجر رأی این طیفها را در سبد کاندیدای دمکرات میپندارند، سخت در اشتباه خواهند بود. ترامپ به تجربه همین دوره رقابتهای مقدماتی به خوبی نشان داده است که یک بازیگر زیرک و شومن انعطاف پذیری است که قرار نیست از هیچ میراثی دفاع کند و به همین دلیل با دست باز بنا بر سلیقه طیفهای خاکستری رأی دهندگان در صورت لزوم به راحتی تغییر عقیده میدهد. ترامپ در طول مبارزات انتخاباتی دور مقدماتی نشان داد که بیش از آنچه متکی بر نخبگان سیاسی و حزبی جامعه آمریکایی باشد همنشین حقه باز و رفیق رقص مردم عصبانی است. آلترناتیو عالی برای له کردن ترامپ بدون شک سندرز بود که دیگر به نظر نمیرسد بخت چندانی برای پیروزی در دور مقدماتی داشته باشد. به همین دلیل در کارزار نهایی و انتخابات هشتم نوامبر زمانی که رولزرویس هیلاری با بولدوزر ترامپ شاخ به شاخ میشود اگر تانک سندرز نباشد تا به حمایت از هیلاری دخالت کند آن کس که بعد از تصادف سالم از خودرو خود پیاده میشود، ترامپ خواهد بود. هم اکنون حزب دمکرات در صورت کاندیداتوری کلینتون تنها با کارت پایگاه اجتماعی سندرز میتواند این معادله را بر هم بزند. هر چند که در طی روزهای اخیر سندرز بارها به صراحت گفته است که تمام تلاش خود را برای شکست دادن ترامپ به کار میگیرد ولی چنانچه طبقات حامی سندرز مطالبات خود را در برنامههای هیلاری برای انتخابات ریاست جمهوری آینده نبینند، حتی “حمایت فردی” پیرمرد سوسیالیست هم چاره ساز نخواهد بود.
۱۸/۲/۹۵
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
اردشیر زارعی قنواتی نویسنده و روزنامهنگار؛ روشنفکر و فعال سیاسی، تحلیلگر سرشناس ایرانی در حوزهی مسایل سیاسی و بینالملل است. از او مقالات فراوانی در نشریات ایران از جمله شرق و اعتماد و سایتهای معتبر خارج از کشور منتشر شدهاست.