پنج شعر از ماندانا زندیان به همراه دیدگاه سپیده جدیری
اشاره: ماندانا زندیان، شاعر، روزنامهنگار و پزشک، زادۀ سال ۱۳۵۱ در شهر اصفهان و دانشآموختۀ رشتۀ پزشکی در ایران است.
آثار منتشر شده:
* پنج مجموعه شعر با عناوین «نگاه آبی»/ «هزارتوی سکوت»/ «وضعیت قرمز»/ «در قلب من درختی است»/ و «چشمی خاک، چشمی دریا»
* گردآوری، تنظیم و ویراستاری کتاب «امید و آزادی» –پیرامون زندگی و کار ایرج گرگین
* «بازخوانی ده شب» مجموعهای از مصاحبهها با شاعران و نویسندگان، پیرامون ده شب شعر انستیتو گوته در تهران
* نوشتن مقدمه، بیوگرافی و بررسی آثار نقاشی حسام ابریشمی در کتاب Expression of Love
* جمعآوری ترانههای زویا زاکاریان و چاپ گزینهای از آن آثار با نظارت شاعر در دفتری به نام «طلوع از مغرب»
طرحهای در دست کار:
* تهیه و تنظیم زندگینامهٔ دکتر احسان یارشاطر در هیأت گفت و شنود با استاد
* تنظیم مجموعهای از گفتوگوهای ادبی با شاعران دهههای هفتاد و هشتاد خورشیدی، در معرفی و ارزیابی شعر امروز ایران
ماندانا زندیان ساکن لسآنجلس آمریکا و عضو هیأت تحریریهٔ فصلنامهٔ رهآورد است، بخش معرفی شعر برنامهٔ هفتگی رادیویی هما سرشار را اداره میکند، و نیز به کار و پژوهش در زمینۀ سرطانهای مهاجم و پیشرونده، در بیمارستان naiCedars Si مشغول است.
پنج شعر از ماندانا زندیان به همراه دیدگاه سپیده جدیری
همواره که در تاییدِ «شعر زبان» و «شاعرانِ زبان» مینویسم، با خودم فکر میکنم که شاید به نظر همه چنین برسد که شعر و شاعری جز اینها مورد تأیید من نیست. اینطور نیست، چنانکه در کنار شعر «هوشنگ ایرانی»، «یدالله رؤیایی» و «رضا براهنی»، شعر تنی چند از شاعرانی که زبان سادهتری را در سرودن برگزیدهاند نظیر «احمدرضا احمدی» و «بیژن جلالی» نیز همیشه محبوبترینهای من بودهاند و هستند. میگویم چرا.
چند سال پیش در خوانشی[۱] بر کتاب «چای در غروب جمعه روی میز سرد میشود» اثر احمدرضا احمدی نوشتم که وودی آلن میگوید در طول چند دهه فعالیت هنریاش، هیچگاه فیلمساز تاثیرگذاری نبوده است و تأکید میکند که این را از سر فروتنی نمیگوید چرا که همیشه شاهد تاثیرگذاری همنسلانش -مارتین اسکورسیزی، فرانسیس فورد کاپولا، رابرت آلتمن و استیون اسپیلبرگ- بوده اما هیچ تاثیری از خودش روی دیگر فیلمسازان مشاهده نکرده است. همانطور که در آن متن هم گفتهام، با توجه به فرم، نگاه و طنز بهشدت خاصی که در فیلمهای این کارگردان به چشم میخورد، شاید اینکه هیچ فیلمسازی تاکنون نتوانسته از سبکی مشابه فیلمهای او در آثار خود استفاده کند، کاملا طبیعی به نظر برسد و بدین ترتیب، میتوان گفت که وودی آلن به دلیل همین خاص بودن نگاهش تقلیدناپذیر است. مثل شعر احمدرضا احمدی که دقیقا به همین خاطر، قابل تقلید و قابل تکرار نیست.
و از این دست است ماندانا زندیان برای من در میان شاعران نسل امروز.
قدرمسلم، نوشتنِ متنِ بیتشخص، و صاحب امضا نبودن، مختص شاعرانی نیست که شعرشان زبان و ساختار سادهای دارد، چنانکه تعدادی از پیچیدهسُراهای دههی هفتاد نیز از این اصل بر کنار نبودند و آثارشان کپی از روی دستِ دیگری و آثار آن دیگری نیز کپی از روی دستِ دیگرانی دیگر (!) بود.
شعر زندیان فراتر از آنچه منتقدانِ دیگر در باب آفریدن تصاویر بدیع یا استعارههای تازهاش قلم زدهاند [و صحیح هم هست]، یک نکتهی مهم دیگر هم دارد: اینکه، جدای از زبان، تصاویر و استعارهسازیهای خاص، نگاه خاص خودش را هم دارد. شخصاً بعید میدانم که جایی شعری از ماندانا زندیان بخوانم و حتی در حالتیکه نام او پای آن نوشته نشده باشد، متوجه نشوم که شعر از اوست. و این یعنی که شعر ماندانا زندیان دارای امضاست؛ آنچه که بخش بزرگی از شعر نسل امروز ایران از فقدان آن رنج میبرد.
پنج شعر از تازهترین سرودههای این شاعر را بخوانید.
۱
برای استفان شاربونیه،
سردبیر شارلی ابدو
نشستهام
روبهروی نور
که رود زخمهای تو را عبادت میکند
زمان نیستم
نمیگذرم
و ریشههای تو میوه میشود در انگشتهایم وُ دیگر
فرقی نمیکند پلکهایت کدام سوی زمین باز شود
ما از بهشت چیده میشویم وُ باز
جهل، ماشه را رها نمیکند،
تو قلم را.
۲
در من دری
به تنهایی متروکِ بندری
تکیه میکند
که سوت سفر
در گلوی قایقهای قدیمیاش
خواب میبیند
که برف
مرزهای لنگرگاهش را پاک کرده است وُ
ماه
انحنای امواجش را کامل.
ابر میشوم
سبُک
مثل سایهای
بر آبهای آزاد جهان
وَ پخش میشوم
در آواز مرغان دریایی
که از خواب بندر نمیپرند.
۳
دیوارها در سایههای خود میریزند وُ
مرگ در رگهای برگ وُ
شاخههای زیتون
در گلوی زمان.
جهان به تأخیر میافتد وُ من
انگار مرده باشم وُ
نور
تیغ بزند بر میوهای
که دور
در کنج حافظهام
در حال پوسیدن است وُ
تاریکی
دستی شود زیر چانۀ سایهام
که مثل صدایی کهنه تَرَک میخورد
در پوست میلههایی که چشمهای زمان را بلعیده است وُ
پنجرهای شود، درد
به شانههای شهری
که پلههای مرگ را روشن میکند؛
و باز زندگی زبانه کشد در زبان و
دستی
زمین را
برای نوشیدن آب
از آسمان پایین آورد.
۴
سفر ماهیِ کوچکیست،
دلتنگ
مثل سنگریزههای آن سوی آب وُ رها
شبیه زمان
که زبانِ نور است وُ
باد در پوست لهجهاش بومی وُ
شب در گریزِ نگاهش
نیمههای ماهِ پوشیده بر جرقههایی
که هفت دریا گِردِ برگها و مرواریدهای شکافِ ساقها و صدفها میگردند وُ رد می شوند از ابهامِ آبهایی
که انگشتان بلندشان
خاک را در خواب صخرهتر میکند.
رفتن
قرارِ رود است وُ
رسیدن بی قراریِ دریا،
که باران میشود
در پلکهای زمان وُ بردبارِ لحظهای
که فلسهای سفر
ـ دستی زخم وُ گلویی زیتون ـ
در آبهای خانه سرنا بزنند.
۵
دیگر نه در قاب قلمدان جا میشوم
نه در روایت رود،
که با هر زبان در گوش واژه میپیچد،
دست مرا بر خطوط سایهام میکشد
تا شب
روز را به زبان کوران بخواند.
پردهها را کنار میزنم
بادها را، فصلها را، کنار میزنم
زمان بر شاخههای لخت آینه آب میشود
و تکرار میکند تصویر ویرانی این دستها را
که تکرار میشود در خطوط سایهام
که فرو میرود در انگشتانم
و بیرونم میکشد
از گودیهای مطلق این خاک
که دیگر نه در قاب قلمدان جا میشود
نه در روایت رود.
________________________
[۱] یکی مثل هیچکس، سپیده جدیری، روزنامه اعتماد ملی، پنجشنبه ۴ مهر ۱۳۸۷، لینک به متن:
http://www.aftabir.com/articles/view/art_culture/literature_verse/c5c1222331025_criticism_poem_p1.php/%DB%8C%DA%A9%DB%8C-%D9%85%D8%AB%D9%84-%D9%87%DB%8C%DA%86%DA%A9%D8%B3
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
سپیده جدیری؛ شاعر، مترجم، روزنامهنگار و بنیانگذار جایزهی شعر زنان ایران (خورشید) است. نخستین کتابش، مجموعه شعر «خوابِ دختر دوزیست» است. دومین مجموعه از اشعار جدیری با عنوان «صورتی مایل به خون من» به چاپ رسید و «دختر خوبی که شاعر است» مجموعه شعر دیگر اوست. تازهترین کتاب منتشر شدهاش در ایران مجموعه شعر«وغیره . . .» است.
از سپیده جدیری همچنین مجموعهی «منطقی» که داستانهای کوتاه او را در بر میگیرد به چاپ رسیده است. او دو ترجمه از اشعار ادگار آلن پو و خورخه لوئیس بورخس را نیز زیرچاپ بردهاست.