پیشگامان سرزمین ناشناخته
از اواسط قرن نوزدهم بود که اندک اندک روانشناسی شکل علم به خود می گرفت. روانشناس به عنوان یک دانشمند وظیفه خود را مطالعه نظام مند رفتار و ذهن انسان می دانست . در این حال مراد او از ذهن انسان ، عمدتا فعالیت های آگاهانه ذهن بود. روانشناسان اولیه ، مثل ویلیام جیمز، می دانستند که اعمالی، بدون آن که ما از آنها آگاه باشیم، در ذهن ما انجام می شود اما وجود محتویاتی را در ذهن ، از نوع هیجان و عاطفه و انگیزه و امثال آن، بدون آن که فرد از آنها آگاه باشد چندان نمی پذیرفتند یا چندان مهم نمی دانستند. روانشناسی به صورت روانشناسی خودآگاه در حال رشد بود. حتی در سالهای میانی قرن بیستم نیز ، بسیاری از ، مثل B. F. Skinner ذهن ناخودآگاه را انکار می کردند
اما در انتهای قرن نوزدهم از دل سنت پزشکی، و نه آزمایشگاه تجربی یا تحقیق میدانی ، جریانی آغاز شد که مطلقاً رنگ و روی دیگری به روانشناسی داد. توجه این جریان به جای خودآگاهی به ذهن ناخودآگاه بود. زیگموند فروید، بنیانگذار روانکاوی، پرچم دار این حرکت بود. فروید ذهن ناخودآگاه را مهم ترین بخش ذهن انسان می دانست که ، بدون آن که ما بدانیم، بخش های مهمی از رفتار و افکار و احساسات ما را زیر فرمان دارد. از نظر او بخش آگاه ذهن ما چیزی بیش از نوک یک کوه یخ نیست و بخش عمده ذهن در زیر آستانه آگاهی قرار دارد. فروید شرح مفصلی از برداشت های خود را از ساختار ناخودآگاه ذهن طی سالها عرضه کرد. بعد ها نیز گروه زیادی از روانکاوان از او پیروی کردند و فرضیات او را شرح و بسط دادند و تکمیل کردند. گروه زیادی هم در مخالفت با او ، روش های درمانی جدیدی آوردند و دیدگاههای دیگری از ذهن ناخودآگاه عرضه کردند. حرکت روانکاوی از حلقه بیماری و درمان فراتر رفت و تبدیل به جریان قدرتمندی در اندیشه معاصر شد که بخش های زیادی از تفکر غربی را تحت تاثیر قرار داد. هنر و ادبیات هم از تاثیر روانکاوی دور نماند و از نویسندگان سوررئالیست گرفته تا نقاشانی مثل سالوادور دالی از آن تاثیر گرفتند. اما زیگموند فروید اولین کسی نبود که دریافت بخشی از ذهن ما ناخودآگاه است و فعالیت های ما را کنترل می کند. قبل از او اندیشمندان دیگری به این مطلب اشاره کرده بودند.
گوتفرید ویلهلم لایب نیتز (۱۷۱۶-۱۶۴۶) Gottfried Wilhelm Leibniz ریاضی دان و فیلسوف آلمانی یکی از اولین کسانی بود که به چیزی شبیه به ناخودآگاه اشاره کرده بود. لایب نیتز مفهومی را به نام موناد monad عرضه کرد. از نظر لایب نیتز موناد عبارت بود از عنصری ساده که هر چیز دیگری در این جهان از آن تشکیل شده است. تعداد این واحد های کوچک سازنده جهان بی شمار است. لایب نیتز که از پیروان تقدم اندیشه بر ماده بود عقیده داشت که این عناصر ساده اولیه نه از جنس ماده ، که از جنسی شبیه به اندیشه هستند که ماده و تمام خصوصیات مربوط به ماده از آنها سرچشمه می گیرند. مونادها ، این واحد های کوچک غیر مادی ، اصل و جوهر همه چیز این جهان هستند. از دید لایب نیتز، همه مونادها که واحد های اندیشه هستند توانایی ادراک دارند ولی همه توانایی آگاهی ندارند. لایب نیتز معتقد بود که ذهن ما ، در هر لحظه تعداد بیشماری ادراک دارد، ولی بسته به نوع موناد هایی که در این ادراک ها دخیل هستند، ما تنها از تعداد کمی از آن ادراک ها آگاه می شویم و بقیه ادراک ها ناخودآگاه می مانند. این اولین باری بود در اروپای مدرن که متفکری فعالیت های ذهنی ناخودآگاه را شرح و تفسیر می کرد.
یوهان فریدریش هربارت (۱۸۴۱-۱۷۷۶) Johann Friedrich Herbart فیلسوف آلمانی دیگری بود که معتقد بود ذهن دو بخش آگاه و ناآگاه دارد و آستانه ای وجود دارد که افکار میتوانند بین این دو بخش در حرکت باشند. البته او معتقد بود که افکار برای حضور در بخش هشیار ذهن باید از قدرت بیشتری برخوردار باشند. او همچنین اعتقاد جالبی داشت و آن این که اگر افکار متضاد در ذهن خودآگاه ظاهر شوند یکی از آنها به بخش ناخودآگاه وا پس زده می شود.
آرتور شوپنهاور (۱۸۶۰-۱۷۷۸) Arthur Schopenhauer آلمانی نام آور بعدی بود که آجر دیگری بر این بنا افزود. شوپنهاور معتقد بود تمام جهان از یک نیرو تشکیل شده است. او این نیرو را اراده Will نامید. هر چیزی که در این جهان می بینیم از این نیرو تشکیل شده است. بروز و نمود این نیرو در انسان هم هست. آن چه این نیرو را در انسان نمایندگی می کند شوپنهاور اراده انسان می خواند و مراد او از اراده، مفهوم روزمره این واژه به معنای قصد و تصمیم انجام چیزی نیست. اراده در دیدگاه شوپنهاور مجموعه هیجان ها ، عواطف ، خلق ها ، خواست ها و میل های انسان است. اراده است که در انسان به صورت چرخه پایان ناپذیر نیاز-رفع نیاز خود را نشان می دهد. اراده، در مفهوم وسیع شوپنهاوری، آن نیرویی است که ما را به سوی چیزی می راند. بزرگترین بخش رفتارهای انسان تحت فرمان نیروی اراده شکل می گیرد. اما نکته آنجا است که ما در بیشتر موارد از این اراده بی خبر هستیم. عمل اراده ورزی ، بنا به طبیعت خود ، از دسترس شناخت ما دور است. نیروی اراده عمدتا ناخودآگاه است. این نخستین بار است ،در فلسفه غرب، که اراده بخشی از آگاهی به حساب نمی آید. به این ترتیب شوپنهاور می گفت که امیال ما غیر منطقی ، غیر آگاه و پیرو اراده هستند و اراده هم عمدتا از غرایز تشکیل شده است.
فریدریش ویلهلم نیچه (۱۹۰۰-۱۸۴۴) Friedrich Wilhelm Nietzsche هم که از دوست داران شوپنهاور بود اعتقاد داشت که انسان ها درگیر نبردی دائمی در درون خود بین عقل و نیروهای غیر عقلانی هستند ؛ آنچه که خود آن را نیروهای آپولونی و دیونیزوسی می خواند. او می گفت هرکس در شخصیت خود به ترکیب معینی از آپولون و دیونیزوس دست می یابد.
گوستاو تئودور فخنر (۱۸۸۷-۱۸۰۱) Gustav Theodor Fechner فیلسوف ، فیزیک دان و روانشناس آلمانی کسی بود که فروید تشبیه معروف کوه یخ را از او وام گرفته بود. فخنر بود که اولین بار گفته بود که ذهن شبیه یک کوه یخ است و آگاهی حدود یک دهم آن ، یعنی فقط سطح آن را تشکیل می دهد و بقیه ازآن ناخودآگاه است . فروید خود به صراحت از فخنر و تاثیر او بر خود در آثارش نام برده در حالی که هرچند شوپنهاور را تحسین می کرد، هیچگاه نفوذ او را برخود نپذیرفت.
کارل هارتمان (۱۹۰۶-۱۸۴۲) Karl Robert Eduard von Hartmann یک فیلسوف آلمانی بود که در سال ۱۸۶۹ ، یعنی زمانی که فروید ۱۳ ساله بود، کتابی نوشت به نام فلسفه ناخودآگاه Philosophy of the Unconscious که در طول حیات او یازده بار تجدید چاپ شد. هارتمان ،که تحت تاثیر شوپنهاور هم بود، سه نوع ناخودآگاهی را نام می برد: یکی روند هایی که در تمام پدیده های کیهان جاری است ، دوم پدیده های فیزیولوژیک که در انسان جریان دارند و سوم ناخودآگاهی روانشناختی که رفتارهای انسان را هدایت می کند. البته دیدگاه های هارتمان بیشتر ا در جهت توضیح امر مطلق the Absolute بود که در فلسفه آلمانی از آن صحبت می شد لذا بیشتر جنبه متافیزیکی داشت تا روانشناختی. به هر حال این نکته که کتاب او ، در زمانی که فروید هنوز جوان بود، یازده بار تجدید چاپ شد به این معنی است که در زمانی که فروید نظریات خود را مطرح می کرد واژه ناخودآگاه کاملا ، حداقل نزد اندیشمندان آلمانی، واژه آشنایی بود.
غیر از اینها فروید از داروین هم تاثیر گرفته بود وقتی بخش غریزی زندگی ما ، یعنی فعالیت های جنسی و سائق خشونت ، را ادامه میراث حیوانی ما می دانست. همچنین هرمان هلمهولتز (۱۸۹۴-۱۸۲۱) Hermann von Helmholtz پزشک و فیزیک دان آلمانی که معتقد بود موجود زنده یک سیستم انرژی است و اصل بقای انرژی در او عمل می کند بر فروید تاثیر داشت. فروید انرژی روانی و مفهوم لیبیدو را در ابتدا بر اساس همین اصول فیزیکی تعریف می کرد.
اندیشه های بنیادی روانکاوی که توسط فروید بیان شد و چنین تاثیر بزرگی برجهان ، چه از نظر درمان و چه از نظر اندیشه، گذاشت کاملا در یک زمینه فکری و فرهنگی آلمانی رشد کرد. زیگموند فروید نه کاشف ناخودآگاه بود نه این اصطلاح را برای اولین بار او وضع کرد. کار او شاید توضیح ، تبیین و صورت بندی مفصل ذهن ناخودآگاه بود که ، هرچند وجود آن قبلا کشف شده بود، اما تا به آن زمان و به آن وسعت مورد توجه و ریزبینی واقع نشده بود. زیگموند فروید از همه آن چه پیشینیان گذاشته بودند سود برد و تئوری جدیدی برای تشریح شخصیت ، روان و رفتار انسان و فهم درد و رنج او ارائه کرد. او پیشاهنگی بود که بر میراث گسترده ای تکیه زده بود. هیچ کس بزرگ نشده است جز آن که بر سفره بزرگان دیگر نشسته باشد. روزی نیوتون درباره خودش گفته بود اگر من توانستهام افق های وسیع تری را ببینم از ان رو است که بر شانه غول ها نشستهام .
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
دکتر صبا هدا پزشک و متخصص پاتولوژی در ایران و هیپنوتراپیست در کانادا است که در نورت ونکوور مشغول فعالیت است. برای آشنایی بیشتر میتوانید به وبسایت او www.hodawellness.com یا وبلاگ www.cherishbeing.com و یا کانال تلگرامی https://t.me/hypnosisandhealth مراجعه بفرمایید.