تبلیغات

صفحه را انتخاب کنید

چند شعر از سریا داودی حموله

چند شعر از سریا داودی حموله

 

۱

زن از بستر کدام رود برخاست

که ماه

میان درختان زیتون مرد؟

 

عشق

بوی ماهیان مرده می دهد

نه تو همان تو هستی

نه ماه

همان چراغی که گم شده است

 

۲

زن پیاده رویی خسته ست

نمی داند

روزی عشق تمام می شود

و ماه سایه های زمین را می بلعد

آسمان را به فعل های اندوه صرف می کند

 

دلواپس پنج شنبه های سه در چهار

و تقویمی با روزهای بیشتر

چه می داند

از باد که  بگذرد

مات می شود

 

۳

دیگر نمی توانم

در پیراهن تو سکوت کنم

نامم را به زنی خواهم سپرد

تا تب به جان علف ها بسوزاند

به اندازه ی شعری کوتاه

 دوستم بدار

عشق هنوز مجوز نشر نگرفته است

 

۴

پیراهن تو را که می پوشم

عشق تاب بر می دارد

و ماه  به وقت آمدنم عطسه می کند

برای دوباره دیدن تو

باید آفتاب گردانی بکارم

آسمانی که نام تو را دارد

آیینه را به سمت من چرخانده است

 

۵

بعد از این

نه به ماه نگاه کن

نه مرا صدا بزن

با تقویمی پر از کرشمه برگرد

تا ادامه ی رویاها را تکه دوزی کنم

و بگردم

دنبال آیینه ای که جوانی ام را شکست

 

۶

به هر دری بزنی

زنی

 فرنگیس ام می کند

این بار با سیب سرخی برگرد 

و سررسیدی

که تحمل عشق ما را داشته باشد

 

۷

ماه را به تو داده ام

که خواب عشق ببینی

نه بنفشه ها را

کنار پیاده روها بکاری

 

۸

با زخمی دیگر بیا

ای ماه

تا هیچ حرفی نتواند

از میان ما بگذرد

 

عشق را به پای یک نفر می نویسند

دیوانگی را

به پای همه امضاء می کنند

 

 

 

تبلیغات

آگهی‌های تجاری:

ویدیوی تبلیفاتی صرافی عطار:

شهرگان در شبکه‌های اجتماعی

آرشیو شهرگان

دسته‌بندی مطالب

پیوندها:

Verified by MonsterInsights