چند شعر از مریم جعفری آذرمانی
۱.
دوست دارم تو را، مثل یک سیب روی درختش
خواب میبینمت، عینِ یک شاه با تاج و تختش
در فضای مجازی، من آن چشمم و عکسها تو
در فضای حقیقی، همان سیبم و تو درختش
عاشقانه نوشتن محال است در کشور غم
منطقی نیست مخصوصاً از شاعرِ پایتختش
این که عاشق شدن شکل یک امتحانِ شفاهیست
طبقِ معمول حتماً به من میرسد جای سختش
مریم! آخر چهلسالگی سنّ این حرفها نیست
عاشقی مثل هر کار، خوب است امّا به وقتش
۲.
منم آن زوج خوشبختی که هم میشد پدر باشم
هم از تنظیم احساساتِ مادر باخبر باشم
برای رفعِ تنهایی، تحمّل کردم اینها را
که میخواهند حتّا در خودم هم مُستَتر باشم
عصبهایم ترک خوردند پس تصمیم من این شد
که بیغیرتتر از این چوبهای خشک و تر باشم
پس از بیغیرتی حتّا، به جُرمِ چشم و دل سیری
نشد در سفرههای لاشخورها معتبر باشم
چه دشوار است فصل خودشناسی در کلاس من
که هر لحظه خودم را میکُشم تا زندهتر باشم
۳.
قسم به هجرتِ مأیوسِ نخبگانِ عزیز
که خستهایم از این سرزمینِ مسئلهخیز
درخت را که بریدند قحطسالی شد
تمامِ بیثمران تکیه دادهاند به میز
به خاطراتِ غمانگیزِ روح میخندند
بر آن سرند که بازی کنند با هر چیز
چنین که باغچهها له شدند نسل به نسل
گُل اعتماد ندارد به روز رستاخیز
مجال داد کشیدن نبود و… یک عمر است ـ
تقاصِ زمزمه را میدهیم – ریز به ریز –
۴.
دنیا پر از سگ است جهان سر به سر سگیست
غیر از وفا تمام صفات بشر سگیست
لبخند و نان به سفرهی امشب نمیرسد
پایان ماه آمد و خُلق پدر سگیست
از بوی دود و آهن و گِل مست میشود
در سرزمین من عرق کارگر سگیست
جنگ و جنون و زلزله، مرگ و گرسنگی
اخبار یک، سه، چار، دو، تهران، خبر سگیست
آهنگ سگ، ترانهی سگ، گوشهای سگ
این روزها سلیقهی اهل هنر سگیست
بار کج نگاه شما بر دلم بس است
باور کنید زندگی باربر سگیست
آدم بیا و از سر خط آفریده شو!
دیگر لباس تو به تن هر پدرسگیست
۵.
مرز انکار همینجاست؛ جلوتر نروید
یک نفر منکرِ دریاست؛ جلوتر نروید
ایست؛ دور و برِتان خندقِ بیچارگی اَست
از عقب، از چپ و از راست… جلوتر نروید
دربهدر در پیِ یک گوشهی دنج آمدهاید
بعد از این ولوله برپاست؛ جلوتر نروید
رشوه دادم که کسی راست بگوید به شما
از شما سادهدلان خواست: جلوتر نروید
۶.
به استعانتِ شلّاق و کتفهای کبود
رفیقِ خسته، دهان را به اعتراف گشود:
زوالِ عقلِ معاشم به گشنگیم کشاند
که سالهاست به رونق رسیده اَست رکود
شکنجه! حرف بزن، بازجوی ویژه کجاست؟
که ناله را برساند به دستگاهِ شنود
نه از تو و نه از او، از خودم فقط گفتم
مطالبیست خصوصی، کنارِ نورِ عمود
از اسم رمز تو… تا شستشوی مغزیِ من
دو نقطه بود که آن شب دو چشمِ من شده بود
به نام نامیِ امروز؛ روز رستاخیز
که از نسوجِ کفنها نه تار مانده نه پود
دو چشم بستهی من واقعیّتی دیدهست
که هیچ ربط ندارد به اشتباهِ شهود
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
In touch with the Iranian cultural diaspora.
Shahrgon is an online magazine for Canada’s Iranian cultural diaspora and Persian-speaking languages.
Shahrgon started working in Vancouver, Canada, in 1992 with the publication “Namai Iran” and then in the evolution of “Ayandeh” and “Shahrvand-E Vancouver,” it transformed into Shahrgon.
Shahrgon; The magazine of the Iranian cultural diaspora;
شهرگان مجلهی دیاسپورای ایران فرهنگی در ونکوور کانادا از سال ۱۹۹۲ با نشریهی «نمای ایران» آغاز بهکار کرده و سپس در فرگشتی از «آینده» و «شهروند ونکوور» به شهرگان فراروئید