چند شعر از مصطفی عزیزی
مصطفی عزیزی (۱۳۴۱- اراک ) داستاننویس و فیلمنامهنویس و تهیهکنندهی برنامههای تلویزیونی است. او در سال ۱۳۸۹ به کانادا مهاجرت کرد و در تورنتو زندگی میکند.
برنامههای تلویزیونی
۱۳۷۲ – مسابقهٔ دانش و هوش – شبکه سوم.
۱۳۷۵ – رایانه در زندگی – شبکه دو.
۱۳۷۷ – مسابقه گزینهها – شبکهٔ تهران.
۱۳۷۶ تا ۱۳۷۹ – مسابقه تلاش. شبکه یک.
۱۳۷۹ – مسابقه کمتر از ۵ دقیقه. شبکهٔ تهران.
مجموعههای تلویزیونی و تلهفیلم
۱۳۸۰ – سریال مسافر. شبکهٔ تهران.
۱۳۸۶ – راه بیپایان. شبکهٔ سه.
۱۳۸۷ – تلهفیلم بازی. شبکهٔ سه.
۱۳۸۷ – تلهفیلم انتقال. شبکهٔ سه.
۱۳۸۷ – بیگانه – شبکهٔ سه (نویسنده و تهیهکننده)
۱۳۸۷ – مرد – شبکهٔ سه (در حال تولید)
۱۳۸۸ – گاوصندوق – شبکهٔ سه (نویسنده و تهیهکننده)
کتاب
۱۳۸۹ – مجموعه داستان “من ریموند کارور هستم” – نشر افق
من
عاشقانهترین
شعرم را
میسرایم!
تا
تو
زیباترین
خندهات را
رو کنی
۳ اوت ۲۰۱۲ نورت یورک
«شبانه»
گُردهکشان
-بهدیوار باغ-
میسُکد
شب
به شبستان
پا میچرخانی و زانو عوض میکنی
خیمه میزند
در کنج
ایوان
نقل تازه بر دهان میگذاری و انگشتان نوچ به لب تر میکنی.
میتَکد
به روی بوتهها
برمیخیزی و دست به مَعجر میگیری
«نه این خورشید را پروای غروب نیست»
زوزهکشان
میرود در دل
خاک.
۲۱ اوت ۲۰۱۲ شپرد
«بسمل»
دوازده گلوله به قلبم شلیک میکنم
بیست و سه قطره خون
میچکد
در دستانت
دوازده پوکه را بردار
گردنبندی ریسه کن
بر گردنات بیاویز
زیبا و لوند
بهخرام
در شهر نفرین شده
با دستانی خونآلود
و گردنبندی
و عشقی که بسمل شد در تردید
یاوههای مرا
آیه
آیه
زمزمه کن
تا با انگشت اشاره به جنونت نشان دهند
و از سر خون من بگذرند
۲۶ اوت ۲۰۱۲
طبقه سی و سوم
تمام
-خیابانها و کوچههای-
جهان
به تو
ختم میشوند.
از سرزمینمان
یادآر
آنجا که هر
خیابان و کوچهیی
نام
کوچندهیی
بر سینهحک
کرده است.
۳۰ اوت ۲۰۱۳ خیابان شانزدهم
به یقینی
مایوس
چشم
بر دری دارم
که هرگز
نخواهی گشود.
گوش سپردهام
-به زنگی-
که هرگز
نخواهی زد
دل به «هرگز»ی
خوش دارم
که هرگز
نخواهی گفت.
۳۰ اوت ۲۰۱۲ خیابان شانزدهم
خورشید بودی برایم
الهام بخش و
بالابرنده
زمین بودی
هر لحظه در خود
فروبرنده
اکنون
از آن دریای
مواج و خروشنده
ابری خُرد
در آسمان
تَلی خاک
روی زمین
از من
به جای مانده
۳۰ اوت ۲۰۱۲ شپرد
دخیل میبندم
به گیسوانت
دخیل میبندم
هفتاد هزار امامزاده
فدای یک
کرشمهی تو!
۵ سپتامبر ۲۰۱۲ هوموود
تلخواژه میتراشد
دستانِ مردد و مایوسِ فرهاد
شیرین در بستر خسرو خفته است
و تمام عاشقان جهان
سگوارند.
۱۳ سپتامبر ۲۰۱۲ بلور
زیبای من
آیههای زمینیات
را به یاوههای آسمانی
تاویل مکن
عشق یعنی
پستانهای تو
هنگامی که کبوتری هراسان
با قلبی تپنده
در آن آرام میگیرد
لبانت را
به خیال بوسیدن شهزادهگان خوشبخت
فرسوده مکن
بگذار خیابانخوابی خسته
در انحنای لبانت
دمی بیاساید
۱۴ سپتامبر ۲۰۱۲ رزدل
بیاجازهی سردبیران شهر
شاعر شدم!
با اعجاز
بوسههای
بیمجوز
تو!
۱۵ سپتامبر ۲۰۱۰ رُزدل
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
مصطفی عزیزی (۱۳۴۱- اراک ) داستاننویس و فیلمنامهنویس و تهیهکنندهی برنامههای تلویزیونی است. او در سال ۱۳۸۹ به کانادا مهاجرت کرد و در تورنتو زندگی میکند.
برنامههای تلویزیونی
۱۳۷۲ – مسابقهٔ دانش و هوش – شبکه سوم.
۱۳۷۵ – رایانه در زندگی – شبکه دو.
۱۳۷۷ – مسابقه گزینهها – شبکهٔ تهران.
۱۳۷۶ تا ۱۳۷۹ – مسابقه تلاش. شبکه یک.
۱۳۷۹ – مسابقه کمتر از ۵ دقیقه. شبکهٔ تهران.
مجموعههای تلویزیونی و تلهفیلم
۱۳۸۰ – سریال مسافر. شبکهٔ تهران.
۱۳۸۶ – راه بیپایان. شبکهٔ سه.
۱۳۸۷ – تلهفیلم بازی. شبکهٔ سه.
۱۳۸۷ – تلهفیلم انتقال. شبکهٔ سه.
۱۳۸۷ – بیگانه – شبکهٔ سه (نویسنده و تهیهکننده)
۱۳۸۷ – مرد – شبکهٔ سه (در حال تولید)
۱۳۸۸ – گاوصندوق – شبکهٔ سه (نویسنده و تهیهکننده)
کتاب
۱۳۸۹ – مجموعه داستان “من ریموند کارور هستم” – نشر افق
“هفتاد هزار امامزاده
فدای یک
کرشمهی تو!”
بسیار زیبا،کنار نهاد “عقل” که نمودش “دین” می باشد و ارح به “دل” که در “عرفان” بیان می گردد. موفق باشید