چند شعر از مصطفی غضنفری
خودزندگینوشت مصطفی غضنفری
متولد سال ۱۳۶۲ هستم در بوشهر، و فیلمسازم و شاعر، که برای هر دوی اینها جوایزی نیز گرفتهام. مهمترین آن در فیلمسازی، جایزهی ویژهی هیئت داوران جشنوارهی فیلم کوتاه تهران (سینمای جوان) و در شعر، جایزهی بهترین مجموعهی چاپ نشدهاز سوی "جایزهی شعر خبرنگاران" است.
از ۱۲ سالگی شعر میگفتهام که به جز یکی دو تا غزل همهاش در قالب سپید است. بیشتر شعرهایم یا شعرهای طنزی هستند که رگههایی عاشقانه دارند یا شعرهای عاشقانهای که رگههای طنز. خودم هم از نظر روحی بین این دو در نوسانم. و از نظر جسمی کمی شبیه به مت دیمون بازیگر و میشاییل بالاک بازیکن آلمانم. اما یک برزیلی دو آتشهام و حتی شعرهایی گفتهام برای این تیم.
(۱)
تو مثل آن ستارهای هستی که
هر صد سال یکبار پیدایش میشود
و من مثل سمبوسهای
با اندکی از سرخی لبانت
از عشق تو
به آنجا رسیدهام
که در محضر بزرگان فلافل میخورم
(۲)
از پنکه نسیم ملایمی میآید
و برای اتاقهای در بسته
همین غنیمت است
سیگاری که همفری بوگارت میکشد
غنیمت است
برای یک کبریت
و یک کبریت هم
در نهایت از یک درخت میآید
اما درخت
تو با همهی زیباییات
از تعریف یک جوک با مزه عاجزی
وگرنه برای یک شکست عشقی ساده
جنگلی را به آتش نمیکشیدی
(۳)
به تو گفته بودم که در را ببند
و نبستی
بازاریان جواهراتت را دزدیدند
شاعران شانههایت را
بعد
پنجرهها را بستم
تا هیچ پلیسی تنهاییام را نبیند
عزیزم
کار نوابغ همین است
دری را باز میگذارند
و ما مجبور میشویم پنجرهها را ببندیم
(۴)
در گریز از خانهی مقتول
اثر انگشتت را به جا میگذاری
اما پلیسها
به دنبال لبهایت بودند
(۵)
در بیست و چهار سالگی
پرندهای روی شانههایم مینشست
که حالا به سفرهای دوری رفته
مثل رودی شدهام
که قبل از رسیدن به دریا
چشمهایش را می بندد
چشمهایم را بستم
و از دهان مردی زیبا
به راه رفتن تو خیره شدم
میبینی که بالهایم را بریدهاند
و تنها رقیب عشقی من
کوچهایست
که پشت تیرهای برق
کمین گرفته
سایهات را ببیند
(بی خیال)
میخواستم به جنگ بروم
تا اولین گلوله را از نزدیک ببینم
اما خیلی زود شهید شدم
خیلی زود جنازهام را تحویل گرفتم
و از گرمای سردخانه
تنها و تنها خودم را به یاد میآورم
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
In touch with the Iranian cultural diaspora.
Shahrgon is an online magazine for Canada’s Iranian cultural diaspora and Persian-speaking languages.
Shahrgon started working in Vancouver, Canada, in 1992 with the publication “Namai Iran” and then in the evolution of “Ayandeh” and “Shahrvand-E Vancouver,” it transformed into Shahrgon.
Shahrgon; The magazine of the Iranian cultural diaspora;
شهرگان مجلهی دیاسپورای ایران فرهنگی در ونکوور کانادا از سال ۱۹۹۲ با نشریهی «نمای ایران» آغاز بهکار کرده و سپس در فرگشتی از «آینده» و «شهروند ونکوور» به شهرگان فراروئید