گفتگوی جمشید اسدی با رضا علیجانی
از مجموعه گفتگوهای جمشید اسدی با چهرههای ملی درباره انتخابات
جمشید اسدی سری گفتگوهایی را با فعالان و صاحبنظران سیاسی پیرامون انتخابات مجلس نهم انجام دادهاست. گزینش ما از این مجموعه گفتو شنیدها برای این شمارهی شهروند بی سی، گفتگو با رضا علیجانی است که میخوانید:
***
جمشید اسدی: آقای علیجانی! ما به طور منطقی این گفتگوها را از پیشینه انتخابات در نظام جمهوری اسلامی میآغازیم. برداشت شما در این مورد چیست؟
رضا علیجانی: انقلاب ایران، انقلابی بود چند صدایی با غلبه صدای سنتیهای سیاسی اسلامی. اما در کنار آنها نواندیشان مذهبی با سه گرایش لیبرالها، سوسیالیستها، سوسیال – دموکراتها و چپهای مارکسیست (با غلبه چپهای رادیکال و در کنارشان حزب توده و رگه باریکی از روشنفکران و مترجمان و هنرمندان چپ)، ملیون و چند جریان دیگر وجود داشتند.
قانون اساسی پس از انقلاب نیز، از قانون نوشته شده توسط ملی – مذهبیهای شورای انقلاب (بدون ولایت فقیه) گرفته تا قانون اساسی مجلس خبرگان (با ولایت فقیه) و حتی متن بازنگری شده (حاوی ولایت مطلقه فقیه) هم همین حالت چند صدایی را داشت و دارد که در یک مسیر تدریجی به سمت غلبه صدای سنتی، آن هم از نوع اقتدارگرای آن پیش رفته است.
در صحنه عمل نیز سیاست حذف و انحصار (در ابتدا متجلی در شعار حزب فقط حزب الله – رهبر فقط روح الله) با حذف رادیکالهای جوان (اعم از مذهبی و غیرمذهبی) و ملیون از شورای انقلاب آغاز شد و با نوسانانی به تدریج دامن همه را گرفت تا به حذف قائم مقام رهبری و در فرازی دیگر نخست وزیر و رئیس مجلس (آقایان موسوی و کروبی) و انبوهی از مسئولان سابق به اصلاحات گرویده رسید.
در عرصه اندیشه نیز شخصیتهای مورد توجه و احترام تغییر کردند و نوبت از شریعتی به مطهری و دستغیب و اینک به مصباح یزدی رسید. تحول انتخابات در نظام جمهوری اسلامی نیز کم وبیش روندی را پیموده شبیه آن چه شرحش رفت.
پس از دوران اصلاحاتی که با انتخاب محمد خاتمی به عنوان رئیس جمهور در خرداد ۱۳۷۶ آغازید و به دنبال آن جریانی از حاکمیت از طریق انتخابات به قدرت رسید که تصورش نمیرفت، طیف بیت رهبری و جناحهای امنیتی – نظامی پیرامون آن و نیز جناح سنتی راست (به ویژه موتلفه) نظر خود بر مبنای مخالفت با دموکراسی و مشروعیت آرای مردم را آشکار ساخت. مصباح یزدی در تشریح آن نظر گفت اصلا ما در اسلام رأی اکثریت نداریم و این ادامه منطق سقیفه است! یادآوری میکنم که سقیفه در این تلقی یعنی رای مردم در برابر نصب خدایی رهبر که اشاره به برخی وقایع صدر اسلام بعد از فوت پیامبر دارد.
اما از آنجا که نهاد انتخابات در قانون اساسی تعبیه و پیش بینی شده است، به هر حال باید تشریفات آن انجام میشد که شد. طیف سیاسی گرد بیت رهبری نیز که میخواست قدرت و ثروت انحصاری را در دست جناح امنیتی – نظامی نگاه دارد ماجراجویانه و وقیحتر از همه عملکردهایش در دوره های انتخاباتی پیشین، دست به مهندسی انتخابات سال ۸۸ زد و شد آن چه شد.
در برابر این دستکاری انتخاباتی جنبش اجتماعی این بار از پایین سر برآورد، در حالی که جنبش اصلاحی برآمده از انتخابات ۱۳۷۶ بیشتر در بالا حرکت میکرد.
و اینک باز موسم انتخاباتی دیگر است و نهاد باقی مانده از انقلاب چندصدایی و قانون اساسیهایش باز هم در برابر حکومت و مردم و فعالان سیاسی و مدنی است.
این انتخابات اما، اولین انتخابات پس از پرحادثهترین انتخابات نظام جمهوری اسلامی است که در پی واکنش گسترده مردم به تخلف و تقلب در آن، حاکمیت دیگر به سرکوب مخالفان سیاسی و حزبی، روشنفکران و دگراندیشان اکتفا نکرد و به کشتار، تجاوز و حبس و شکنجه مردم کوچه و بازار دست زد.
حاکمیت اینک هرچند با فشار و سرکوب شدید متکی بر پول نفت (چرا که سلاح تزویر مذهبی کندتر از همیشه شده است) توانسته است به ظاهر صحنه علنی سیاسی در جامعه را آرام کند؛ اما آتش زیر خاکستر از چشمان ناظران خود حاکمیت نیز پنهان نمانده است. اگر «ظاهر» جامعه در دست حاکمیت است، اما «باطن» آن و پس و پشت عرصه های مختلف اقتصادی، اجتماعی، روابط بین الملل و دیگر حوزهها سراسر مملو از بحران ناشی از ندانم کاری و ناتوانی، جنگ قدرت و منافع و شکاف عمیق دولت – ملت است. بر این بستر و پشت صحنه و روند حوادث است که میتوان در باره انتخابات پیش رو دقیقتر حرف زد.
بسیار خب، به نظرمی رسد که از دیدگاه شما که کوشنده سیاسی هستید و ناچار از همان آغاز شاهد و تحلیلگر رخدادهای سیاسی کشور بودهاید، جمهوری اسلامی کارنامه قابل قبولی در مورد انتخابات ندارد، تحلیل بلندی در این مورد ارائه دادید. اما آیا این کارنامه یکدست است؟ یا مثلا میتوان انتخابات را دوره ای از تاریخ جمهوری اسلامی بهتر (ویا بدتر) از دورههای دیگر دانست؟
این کارنامه یک دست نیست. البته نظر دادن در این مورد بستگی به نقطه عزیمت تحلیلی و استراتژیک هر کنشگر یا تحلیل گر دارد. اگر من آرزومندانه (اما بدون فکر و برنامه عملی) خواهان تغییر قدرت مستقر باشم، همه این انتخابات یک دست اند و حتی آنهایی که در آن رقابت نسبی هم وجود داشته باشد تنها فریبی هستند برای طولانی کردن عمر حاکمیت.
اما اگر – حتی با فرض تمایل به تغییر قدرت – به عمل و برنامه و «استراتژی» – به معنای دقیق کلمه – بیندیشم، قطعا میدانم که این تغییر باید روی زمین وتوسط عده ای افراد و نیروهای حامل و عامل این تغییر صورت گیرد. معمولا ساختمانها – ولو برجهای عظیم، کنایه از تغییرات بزرگ – به صورت حاضر و آماده در جایی وجود ندارند که با جرثقیل بیاورند و نصبشان کنند. چه یک ساختمان کوچک – در حد تغییر مسئولان ـ و چه یک برج بزرگ ـ در حد تغییر قدرت مستقر از طریق آجر روی آجر گذاشتن و صرف وقت و نیرو و مهندسی بوجود میآید.
بدین ترتیب است که من معتقدم وجود «حداقل فضای تنفسی» برای روشنفکران و فعالان سیاسی و مدنی و «حداقل امکانات رفاهی» برای توده های مردم – به خصوص طبقه متوسط – شرط تسریع روند دموکراتیزاسیون در ایران است. از این منظر است که انتخابات مختلف در ایران را به خاطر تاثیری که بر این دو متغیر دارند، در یک سطح قرار نمیدهم و همه را سرو ته یک کرباس نمیدانم. برخی انتخابات در دهه هفتاد به طور نسبی و از منظر وزاویه ای که خدمتتان گفتم بهتر و مفید تر بودند و برخی نیز مانند انتخابات در دهه شصت که آقای هاشمی و رجبعلی طاهری نامزد آن بودند و خنده دار تر از آن برگزاری انتخاباتی با یک نامزد و یا برخی انتخابات مثل مجلس قبلی و فعلی ونظایر آن را بدتر میدانم.
برسیم به بحث امروز، یعنی به بحث انتخابات مجلس شورای اسلامی نهم است که قرار است نظام اسلامی در اسفند ماه برگزار کند. گویا در حدود پنج هزار نفر برای شرکت در انتخابات مجلس ثبت نام کردهاند. با وجود این بسیاری از دست اندرکاران هنوز هم از پیآمدهای عدم استقبال مردم نگرانند و از همین رو از همراهان میخواهند که «تنور انتخابات را گرم» کنند. ایشان در عین حال نگران پیآمدهای مشابه آن چه پس از انتخابات ریاست جمهوری خرداد ۱۳۸۸ روی داد نیز هستند. یادآوری میکنم که این پیآمدها را دست اندرکاران «فتنه» نامیدند و بسیاری دیگر «جنبش سبز» و «جنبش رأی من کو؟» تحلیل شما چیست؟
به نظر میرسد ترس حاکمان حکومت نظامی کنونی در ایران از مشکلات امنیتی انتخابات به خاطر سر برآوردن دوباره جنبش سبز و یا ظهور وبروز کنشهای اعتراضی، بیشتر از تمایل آنها به استقبال مردمی و گرم شدن تنور انتخابات است. برای آنها برگزاری یک انتخابات «آرام» مهمتر از برگزاری یک انتخابات «با شکوه» است. آنها میتوانند با مهندسی انتخابات که دیگر در آن خبره هستند! وبا توافق جنا ح های مختلف درونی درگیرشان در این انتخابات وبرای حفظ مصلحت نظام درصدی به رای همه اضافه کنند تا گله واعتراض درونی هم نباشد. دستگاه های تبلیغاتی هم دست خودشان است و از هر نوع انتخاباتی میتوانند انتخاباتی با شکوه بسازند.
هر چند درحاشیه این خط مشی تلاش هم کردهاند که بخشی از اصلاح طلبان درجه دو و سه را هم به درون انتخابات بکشند. اما تمایلی به حضور اصلاح طلبان برجسته نداشتهاند و ندارند.
آنها در این خط مشیشان هم چندان موفق نبوده اند و طبق آمارهای رسمی حدود شش – هفت در هزار (دقت کنید در هزار نه در صد) از ثبت نام کنندگان سابقه یا ادعای اصلاح طلبی داشتهاند.
بنابر این فکر نمیکنم در این سی سال هیچ موقع صف تحریم و عدم شرکت در انتخابات این قدر طویل و گسترده و پر تعداد بوده باشد. بنابراین نباید بحثها و جنگهای فرعی و حاشیه ای را بزرگ کرد و مثلا در رابطه با کلمه تحریم یا عدم شرکت جناح بندیهای داخلی و جنگهای فرعی راه انداخت که صف بندی اصلی را تحت الشعاع قرار دهد. این البته به معنای نادیده گرفتن طیفها و صفهای متفاوت سیاسی نیست. چه بخواهیم و چه نخواهیم آنها هم وجود دارد و از قضا پیچیدگی شرایط ایران به همین تنوع و تکثر درونیاش برمی گردد. هر کس که این تنوع را نبیند و یا بخواهد بخشیهایی از این تکثر را نادیده بگیرد و یا به ضرب وزور جوسازی و فشار تحلیلی – تبلیغی آن بخش دیگر را به درون صف خود بکشد و یا خود بزرگ بینانه دچار خود مرکز بینی باشد و دیگران را فرع و حاشیه خود بداند، در آینده ضربات استراتژیک زیادی از این اشتباه تحلیلی یا رفتاری خود خواهد خورد.
البته در حاشیه و پاورقی و به عنوان یک تحلیل درونی هم میتوان توجه داشت به ثبت نام عده ای از اقلیت مجلس و حتی برخی که نسبت فامیلی باسران اصلاحات دارند. همین افراد کسانی بودند که گاه تمایل به رفتن آنها و نظایرشان به مجلس پایه تحلیلی و استراتژیک برخی برای اصرار به شرکت در انتخابات بوده است. این را به عنوان یک تجربه سیاسی – استراتژیک میتوان در گوشه ذهن و آرام پز فکر نگه داشت. هر چند این واقعه – البته نه چندان مهم – مقداری ضعف و ناتوانی تشکلها و احزاب در ایجاد انسجام و اتحاد درونی در بین خودشان را نشان میدهد؛ و این دردی است که بسیاری از احزاب و جناحهای سیاسی در ایران بدان دچارند و مختص یک جناح هم نیست.
اما بخش اصلی سئوال تان در مورد خطر سر برآوردن آنچه حاکمان فتنه و معترضان جنبش حق طلبانه میدانند کاملا بستگی به نحوه مواجهه منتقدان و معترضان از یک سو و برخی حوادث پیش بینی نشده در سیر تحولات ایران و منطقه از سوی دیگر و از جمله اتفاقات پیش رو در روزهای انتخابات دارد.
به هرحال، با توجه به تجربه های تلخ انتخابات پیشین و نیز این که بوی هیچ بهبودی نمیشنویم کمتر آزادی خواهی حاضر است در انتخابات مجلس شورای اسلامی اسفند ماه شرکت کند. از اینها گذشته، به باور شما چه پیش شرطهایی میتوانند زمینه را برای مشارکت گسترده و به ویژه ملیون و آزادی خواهان فراهم آورند؟
وقتی شرایط به گونه ای است که میفرمایید و ما هم نمیخواهیم در انتخابات شرکت کنیم تعیین شرایط کاربرد و معنای «عملی» ندارد. اما در یک بحث «نظری» میتوان گفت شرایط یک انتخابات قابل اعتنا این است که «آزاد و عادلانه» باشد یعنی همگان بتوانند به طور آزاد و برابر در روند های سیاسی قبل از انتخابات دخالت و مشارکت داشته باشند. دیگر آن که «سالم» باشد یعنی روند برگزاری انتخابات و شمارش و اعلام آراء از نظر نامزدها و شرکت کنندگان – ونه حاکمان – سالم باشد. همجنین باید «موثر» باشد. یعنی پارلمان برآمده از انتخابات درآن نظام سیاسی به گونه ای باشد که پس از انتخابات نیز بتواند اراده مردم را جاری و حاکم کند. البته این شرایط به هم مرتبط و متصل اند. یعنی به طور کلی (جدا از استثنائات) تحقق یکی از آنها متصل و مرتبط با دیگری است و اگر حکومتی یکی از آنهارا اجرا کند معمولا دیگری را هم اجرا میکند
ترجمان این شرایط در شرایط کنونی البته میشود آزادی آقایان موسوی و کروبی و خانم رهنورد از حبس خانگی- آزادی کلیه زندانیان سیاسی و عقیدتی- امکان تشکل یابی سیاسی و مدنی و صنفی و فعالیت آزادانه آنها- آزادی بیان برای کلیه گرایشات فکری و سیاسی و زبانی و مذهبی و نظایر آنها. اما اینها الان بیشتر به درد صدور قطعنامه و نوشتن بیانیه و مقاله میخورد!
برخی از کوشندگان سیاسی ضمن این که هیچ تردیدی در مورد کم و کاستیهای غیردموکراتیک در نظام جمهوری اسلامی ندارند، در عین حال بر این باورند که از انتخابات میتوان به عنوان فرصتی برای آگاهی رساندن و بسیج مردم استفاده کرد. شما در این مورد چه میاندیشید؟
این سئوال به نظرم مهمترین سئوال شماست. من به این سئوال در مقاله ای (که در قسمت مقالات ناظران چه میگویند سایت بی بی سی منعکس شد) پرداختهام. به نظر میرسد برخورد صرفا سیاسی با این انتخابات کار چندان سختی نباشد و الان اکثرا از موضع تحریم و عدم شرکت به آن پرداختهاند. این موضع، موضعی کاملا درست و منطقی و مترقی هم هست. اما برخورد برنامه ای و استراتژیک با انتخابات مهم است که به نظرم اپوزیسیون ایران به شدت در آن ضعف دارد. علت آن هم عدم ارتباط و اتصال اجتماعی با جامعه ایران و اقشار مختلف مردم میباشد.
این برخورد باید بر مبنای یک جمع بندی کلی و استراتژیک از شرایط کشور و وضعیت جنبش سبز به طور خاص و وضعیت عمومی نارضایتیها در جامعه ایران به طور عام باشد.
حال اگر این آسیب شناسی مورد قبول باشد که جنبش سبز و هر کنش اعتراضی در ایران نیازمند توان و نیروست و اینکه جنبش سبز هم نیازمند ظرفیت سازی و توان افزایی است و نیز این پیش فرض مورد قبول باشد که بعد از جنبش سبز «نیروی اجتماعی» زیادی آزاد شد ولی «نهاد» ی نیست که از آن مراقبت کند و پرورش دهد؛ آن گاه است که این سئوال شما مهمترین سئوال به نظر خواهد رسید.
ببینید الان توسط مسئولان رسمی گفته میشود بیش از ۵ هزار نفر ثبت نام کردهاند و برای هر کرسی مجلس ۱۹ رقیب وجود دارد. حال با تصفیههایی که شورای نگهبان خواهد کرد فرض کنیم برای هر کرسی مجلس ۵ داوطلب وجود داشته باشد. این تعداد را ضرب کنید در تعداد فقط ده روز تبلیغات نهایی (هر چند تبلیغات از حالا شروع شده و خیلی بیشتر از ده روز است) و آن را ضرب کنید در تعداد حداقل سه مراسمی که هر نامزد در روزهای آخر در آن شرکت میکند. یک محاسبه ساده نشان میدهد در جای جای کشور در این روزها بیش از یکصد و سی هزار جلسه و مراسم انتخاباتی تشکیل میشود. این جلسات در سالنهای دانشگاهها، مساجد، رستورانها، سالنهای ورزشی، منازل بزرگ و دیگر جاها تشکیل میشود
به نظر من حاکمیتی که الان از دور هم جمع شدن ده نفر هم میترسد، در این روزها مجبور است بیش از صد و سی هزار جلسه را تحمل کند. کنترل امنیتی همه آنها هم آسان نیست. فعالین جنبش و به خصوص نیروهای جوان انگیزه دار اگر نمیتوانند کنش خیابانی داشته باشند به جای یک حرکت بزرگ میتوانند در دهها کنش کوچک اما اثرگذار فعال شوند و در سطوح گوناگون و با ادبیات مختلف در این برنامهها شرکت کنند و متناسب با فضای جلسه سئوالات و نقطه نظرات خود را مطرح کنند. یک اتفاق در یکی از این جلسات – به خصوص در شهرهای متوسط و کوچک – در کل شهر خواهد پیچید.
یک نمونه مهم این مدل در دانشگاه عباسپور اتفاق افتاد که از جلسه ای که عده دیگری تشکیل داده بودند دانشجوها برای طرح سخنان خود استفاده کردند و مدیر مسئول کیهان را در برابر جوی قرار دادند که اصلا فکرش را نمیکرد. البته سطح و نوع سئوالات میتواند متناسب با شرایط و هزینه های آن باشد.
از این جلسات دوستان جوان که کنشگران اصلی تحولات در ایران هستند میتوانند برای پروسه «هم یابی» و ایجاد محفلها و تشکلها و شبکه های آگاهی بخش- آزادی بخش استفاده کنند. آینده ایران آینده پر تلاطمی است این نهادها در بزنگاه های سیاسی و مهم ماه های آینده نیز بسیارکارآمد و استراتژیک هستند.
استفاده از فضا و شرایط انتخابات به نظر من هیج ارتباطی با موضع و مشی نیروها هم ندارد. هر مشی و استراتژی باید توسط نیروهایی پیش برود که اینک حاکمیت امکان گردهمایی و هم یابی آنهارا بسیار سخت کرده است. ما محکوم به استفاده از این شرایط و هدیه ای که حاکمان به ناچار و اجبار به شرایط دادهاند هستیم. آیا کسی چاره دیگری دارد و راه حل دیگری پیشنهاد میکند که نیازمند نفر و نیرو نیست؟
به باور شما اگر انتخابات به صورت «نیمه آزاد» برگزار شوند، آیا باید در آن شرکت کرد یا نه؟ مثلا تصور کنید که رأی دادن آزاد باشد و اما همه نتوانند نامزد شوند و باز شورای نگهبان گزینش کند. یا مثلا امکان نامزدی همه باشد، اما نظارت بر رأی دادن و شمردن شفاف نباشد. یا هر ترکیب دیگری از گشودن فضا در یک جا و بستن آن در جای دیگر. در چنین شرایطی آیا باید در انتخابات شرکت کرد یا نه؟
قابل پیش بینی است تا شرایط ایران به گونه ای نباشد که فعالان سیاسی به مجریان انتخابات اعتماد داشته باشند که رایی که اعلام میشود همان رای درون صندوقهاست، عقل سلیم اقتضا میکند که به هیچ وجه در انتخابات شرکت نکنند. در حاکمیت نیز اینک عزمی برای گشودن فضا به چشم نمیخورد. البته به لحاظ نظری و فرضیه ای نباید شرایط ایران و از جمله وضعیت حاکمیت آن را به صورت «خطی» تحلیل کرد. برخی افراد یا نیروهایی که اخیرا از حاکمیت کنده شدهاند گاه چنین تحلیل میکنند. اما دیگرانی که شاهد فراز و نشیبهای جامعه ایران و از جمله قبض و بسطهای حاکمیت بودهاند شاهد رفت و برگشت های زیادی در طول این دوران بودهاند.
هم چنین احتمال برگزاری انتخابات گشوده تر را باید از احتمال تغییر در فضا و گشوده شدن آن تاحدی مجزا و یا حداقل با فاصله زمانی تحلیل کرد. فرض تغییر فضا به علت فشارهای سیاسی و اقتصادی داخلی و بین المللی را نباید حداقل در بررسی سناریوهای مختلف فرضی کاملا منتفی دانست. بدین ترتیب در شرایط فرضی (مثلا نیمه آزاد و نیمه موثر) باید تحلیل مشخص از شرایط مشخص کرد. به علاوه شناختی که الان کنشگران و تحلیل گران سیاسی از نیروها و حتی تک تک افراد دارند بسیار بیشتر از گذشته است. تصور نمیکنم دیگر کسی به خاطر نامزدهایی با بافتی شبیه اقلیت کنونی مجلس هوس شرکت در انتخابات را بکند. اما اگر نیروها و افراد محکمتر و موثرتری باشند که بتوانند فرایند دموکراتیزاسیون را جلو ببرند شرایط متفاوت دیگری (و قابل ارزیابی استراتژیک با خرد جمعی) در پیش رو خواهد بود. ولو نامزهای کاملا مورد تایید ما امکان فعالیت نداشته باشند. عرصه سیاست عرصه عقل عملی است و بر اساس ملاحظات استراتژیک باید عمل کرد و نه ملاحظات نظری. الان هم که حاکمیت امنیتی – نظامی صورت مسئله را ساده تر کرده است؛ و انباشت تجربه نیروها نیز از تک تک افراد بیشتر از ان است که قدم در راه بی تضمین بگذارند! پس اجازه بدهید به خاطر فرضهای ذهنی و به خاطر اختلافات احتمالی درپاسخ به نحوه «عبادت در قطبین» و «ارث آدم دوجنسیتی» صف بندی تازه ایجاد نکنیم. به خصوص که به نظر میرسد معترضان ایرانی اعم از اصلاح طلبان و تحول خواهان تخصص بالایی در ایجاد «مرزبندی» با یکدیگر حتی در مواردی که همسو هستند، به جای گرفتن «مخرج مشترک» حتی در اختلافات دارند!
پرسش آخر! اگر شرایط انتخابات آزاد فراهم نشود، آیا شخصیتها و گروه های ملی میبایستی مردم را به تحریم انتخابات فرا خوانند؟
قطعا همین طور است. از واژهها که بگذریم؛ این کاری است که بسیاری از کنشگران سیاسی داخل و خارج از کشور، علیرغم تنوع در تبار و تفکرشان، انجام دادهاند. خوشبختانه مواضع همه نیروهای اصلی و مطرح و موثر در جامعه ایران اکنون هم سو ست. از ظاهر عبارات باید گذر کرد و زیاد سخت نگرفت. باید موجودیت و ملاحظات همه را همان گونه که هست پذیرفت و احترام گذاشت. انتخابات پایان تاریخ نیست. نباید برخی تفاوتها در ادبیات و رویکرد باعث ایجاد شکافهای شدید سیاسی و روانی شود و راه همبستگی و هم سویی و همکاریهای آینده را ببندد. آینده ایران با همبستگی و همراهی همه نیروها ساخته میشود. غیر از این هیچ کس هیچ راه حل ملی و مردمی ندارد. ایران فردا تنها از این طریق ساخته خواهد شد.
آقای علیجانی، با سپاس از انجام این گقتگو!
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
In touch with the Iranian cultural diaspora.
Shahrgon is an online magazine for Canada’s Iranian cultural diaspora and Persian-speaking languages.
Shahrgon started working in Vancouver, Canada, in 1992 with the publication “Namai Iran” and then in the evolution of “Ayandeh” and “Shahrvand-E Vancouver,” it transformed into Shahrgon.
Shahrgon; The magazine of the Iranian cultural diaspora;
شهرگان مجلهی دیاسپورای ایران فرهنگی در ونکوور کانادا از سال ۱۹۹۲ با نشریهی «نمای ایران» آغاز بهکار کرده و سپس در فرگشتی از «آینده» و «شهروند ونکوور» به شهرگان فراروئید