گفت و گوهایی پیرامون دادخواهی: مصاحبه با پیام اخوان در مورد دادخواهی
به مناسبت یادآوری بیست و چهارمین سالگرد کشتار گروهی زندانیان سیاسی در سال ۱۳۶۷ گفت و گوی کتبی سایت مادران پارک لاله با آقای پیام اخوان در زیر میآید. شایان ذکر است ایشان پاسخها را به زبان انگلیسی ارسال کردند که توسط یکی از حامیان مادران پارک لاله به فارسی ترجمه شد.
قبل از کشف حقیقت و تحقق اهداف اصلی دادخواهی میتوان از بخشش صحبت کرد؟ بخشش چه نقشی در یک سیستم قضائی مبتنی بر عدالت اجتماعی دارد؟
بخشش موضوعی است که بیشتر اخلاقی است تا قانونی. در نظامی استبدادی آنان که مسوول نقض حقوق بشر هستند، از مجازات معاف میشوند و در نظام دموکراتیک این قبیل افراد مورد پیگرد قانونی قرار میگیرند. از طرف دیگر در نظام انتقال از استبداد به دموکراسی ممکن است به لحاظ سیاسی، تصمیماتی اتخاذ شود که به منظور انتقال قدرت به روشهای صلح طلبانه، بهای آن عفو مسوولین سیاسی سابق باشد. این بخشش نیست، بلکه تنها توافقی است سیاسی. ولی این بر قوانین بین المللی که خواهان محاکمه ناقضان حقوق بشر میباشد، استوار نیست.
بخشش مساله ای اخلاقی است و اصولا بستگی به قربانیان دارد که مایل باشند ببخشند یا نه. بخشش فراموشی نیست، بلکه عفو فرد متجاوز و خاموش کردن خشم خود است. موضوع بخشش همان قدر مصالحه با فرد متجاوز است که دستیابی به آرامش خاطر برای خود فرد قربانی. بخشش نمیتواند از طرف حکومت به کسی امر شود. این بر فرد قربانی است که تصمیم بگیرد چگونه مایل است به گذشته خود نقطه پایانی ببخشد.
ولی از آنجا که در حکومتی دیکتاتوری هزاران متجاوز و متعدی وجود دارد، ممکن است به لحاظ عملی چندان میسر نباشد که همه مسوولین به پای محاکمه کشانده شوند. در مقابل این واقعیت برخی جوامع ممکن است تمرکز را بر محاکمه رهبران قدرتمندی بگذارند که بیشترین مسوولیت را در این مورد داشتهاند و در همین حال از نظام پیشین بخواهند در مقابل کمیسیون حقیقت یاب پاسخگو باشد؛ محلی که به هزاران قربانی اجازه میدهد تا شرح حالهای خود را نقل نموده مورد وقع قرار گیرند. این نیز نباید فراموش شود که در مواجهه با گذشته ابزار و روشهای متنوع دیگری نیز وجود دارد که همگی دارای اهمیت هستند، مانند موزهها، بناهای یادبود، برنامه های آموزشی و دیگر اقدامات مشابه.
البته به این مساله باید توجه کرد که مجرمین نخست باید تقاضای عفو کنند. در بسیاری از کشورها که من در رابطه با مسایل حقوق بشری در آن فعالیت داشتهام، شاهد بسیاری صحنههای فراموش نشدنی بودهام که شکنجه گران قدیمی به خاطر احساس ندامت و اینکه درک کرده بودند برای ارتکاب چنین تجاوزهایی مورد بازی قرار گرفته بودند، تقاضای بخشش میکردند. ما در ایران نیز شاهد موارد مشابهی هستیم که بسیاری افراد بسیجی سابق، و عمدتاً جوانانی که شستشوی مغزی داده شدهاند به این درک رسیدهاند که قتل، شکنجه و تجاوز به هموطنانشان هیچ ربطی به باور های مذهبی آنان و رفتن به بهشت ندارد. ما باید انتظار داشته باشیم که در کمیسیونهای حقیقت یابی که در آینده در ایران تشکیل خواهد شد، همان طور که در آفریقای جنوبی بعد از فروپاشی رژیم آپارتاید روی داد، بسیاری خواهند آمد و پشیمانی خود را ابراز خواهند داشت.
به روز کردن شکایت حقوقی خانوادهها از جمهوری اسلامی در ایران و در خارج از کشور (در سفارت خانهها) میتواند به امر دادخواهی کمکی کند؟
این بسیار مهم است که در ایران قربانیان و دیگر مردم به طور عموم از آنانکه در قدرت هستند خواستار اجرای عدالت شوند. مردم باید این را روشن کنند که رهبران حکومتی را مسوول پاسخ گویی میدانند. به این ترتیب آنان که در قدرت هستند در خواهند یافت که نمیتوانند خواسته های مردمی را نادیده بگیرند. این کمک خواهد کرد که فرهنگ سیاسی خشونت بار ایران را که در آن متجاوزین حقوق بشر کلاً از معافیت مجازات برخوردار هستند تغییر دهند. ما باید سعی کنیم فرهنگ جوابگویی را ایجاد کنیم به طوری که هر رهبر سیاسی درک کند که قادر نخواهد بود به حقوق مردم تجاوز کند و خود را از پاسخ گویی نیز مبرا ببیند.
بسیاری بر این باورند که تشکیل «کمیسیون حقیقت» یکی از گامهای اصلی تحقق دادخواهی است. «کمیسیون حقیقت» چه مسئولیتها و وظایفی دارد و چه زمانی باید تشکیل شود؟ چه کسانی یا چه نهادهایی مشروعیت تشکیل «کمیسیون حقیقت» را دارند؟ آیا لازم است این کمیسیون از طرف دولت پسا- دیکتاتوری و یا سازمان ملل تشکیل شود یا نهادهای غیر دولتی و مردمی (مانند ایران تریبونال) میتوانند کمیسیون حقیقتی را با مسئولیت و وظایف محدود تشکیل دهند؟ چه کشورهایی توانسته اند با راه اندازی «کمیسیون حقیقت» امر دادخواهی را به سرانجام برسانند؟
عملکرد کمیسیون حقیقت یاب استقرار ثبت تاریخی تجاوز های گذشته، به رسمیت شناختن رنج افراد قربانی، و نیز آموزش اجتماع در مقابل عواقب وحشتناک خشونت و در نتیجه گسترش مصالحه ملی و فرهنگ حقوق بشری است. هم چنین ممکن است فراهم کردن غرامت به قربانیان، از دیگر عمل کردهای این کمیسیون باشد. این کمیسیون میتواند خصوصیت شبه دادگاهی داشته باشد مانند افریقای جنوبی که اعتراف و پذیرش خطا از طرف متجاوزین با عفو آنان همراه میشود. عملکرد کمیسیون حقیقت یاب عیناً پیگرد قانو نی نیست. بلکه میتواند در کنار آن وجود داشته باشد.
از آنجا که پیگردهای قانونی میتواند بسیار پر هزینه و وقت گیر باشد و تنها میتواند در مورد تعدادمحدودی از قربانیان عمل نماید، مزیت کمیسیون حقیقت یاب فراهم کردن هر چه بیشتر امکانات برای مشارکت عمومی است. به طور مطلوب، کمیسیون حقیقت یاب باید توسط حکومت استقرار یابد ولی در جایی که این امر ممکن نیست، سازمانهای معتبر حقوق بشری و حتی گروه های خود جوش از قربانیان، میتوانند این فرآیند را آغاز کنند. همانند آفریقای جنوبی، وقتی تغییری در حکومت حادث شد این کمیتهها که به عنوان حرکتی پیشگام تشکیل شدهاند غالباًمی توانند به کمیسیونهای رسمی بدل شوند. هیچ یک از این روشها به معنای حذف دیگر راهکارها نیست، چرا که هر مقیاسی که بتواند عموم مردم را در باره حقایق تاریخی آگاه تر کند، خود بسیار با ارزش است. هیچ نیازی نیست منتظر شد تا تغییرات سیاسی عهده دار انجام این فرآیند شود، چرا که خود این فرایند در یک فرهنگ دمکراتیک و غیر خشونت آمیز خود به تغییرات سیاسی منجر خواهد شد. یک کمیسیون غیر رسمی برای اینکه معتبر و قابل پذیرش باشد لازم است از متعصبین سیاسی پرهیز نموده در میان اعضای خود افرادی را داشته باشد که به کفایت و درستکاری اخلاقی شناخته شدهاند. به عنوان مثال در جلسات شهادت کمیسیون باید همه گروه های قربانی امکان حضور و شهادت داشته از عملکرد گزینشی ناعادلانه پرهیز شود و نتایج کمیسیون نباید به جای اینکه ماهیت قضایی داشته باشند، ماهیت سیاسی بیابند.
ایران تریبونال نخستین قدم مهم در این فر آیند است و من امیدوارم به ابتکارات بیشتری نیز منجر شود و افراد بیشتری از جامعه ایرانی را در برگیرد. این فرصت قابل توجهی است برای آغاز فرایند طولانی و دردناک التیام و عدالت جویی، که فضا را برای گفتگوی ملی باز مینماید و باید در طول زمان شامل همه ملت ایران شود. این اساس ابتکار بسیاری از خانواده های قربانیان و جان به در بردگان است و آنچه که آنرا برحق میکند برخاسته شدن آن از خواسته میلیونها ایرانی برای دستیابی به نوعی عدالت است که حمایت عمومی و پوشش خبری شگرفی را به همراه داشت. آسیب دیدگانی که در جون ۲۰۱۲ در نخستین استماع دادرسی در لندن شهادت دادند، نماینده گروه های بسیار مختلف قربانیان بوده، و موارد برخی از آنان حتی سیاسی هم نبوده است بلکه آنان از دیگر مردم عادی بوده اندکه قربانی خشونت حاکمیت شده بودند. وقتی مادری از اعدام هر چهار فرزندش میگرید و تمام جمعیت حاضر در سالن همراه با او اشک میریزند، ما شاهد آن لحظه انسانی هستیم که از جداییهای سیاسی و مذهبی پیشی میگیرد. هیچ کس سوال نمیکند آن قربانی متعلق به چه گروهی بود، چرا که هیچ کس نمیبایست شکنجه میشد، هیچ کس نمیبایست خودسرانه اعدام میشد. این معنای حقوق بشر است؛ اینکه شما دارای حقوقی هستید به این دلیل که انسان هستید، و نه به این دلیل که ما با باورهای سیاسی یا مذهبی شما موافق یا مخالفیم. این باید پیام محوری تریبونال ایران و فرآیند وسیعتر کمیسیون حقیقت یاب باشد. تریبونال ایران بر خونینترین برهه زمانی بین سالهای ۱۳۶۰ تا ۱۳۶۷ تمرکز کرده که تعداد اعدام شدگان در آن سالها به پانزده هزار نفر تخمین زده میشود. اگر چه تمرکز اصلی این تریبونال بر این دوره است ولی این اقدام نیاز دارد گسترش یافته دیگر دوره های تاریخ ایران را نیز در بربگیرد، مانند نخستین ماه پس ازانقلاب ۱۳۵۸ و همین طور جنایات اخیرتر شامل خشونتهای پس ازانتخابات ۱۳۸۸.
در رابطه با کمسیون حقیقت یاب و پیگردها، ما نباید فراموش کنیم که عدالت نه تنها اعاده انسانیت فرد قربانی است، بلکه در مورد فرد متجاوز نیز چنین است. موضوع عدالت و پاسخگو بودن، تسکین و ساختن آینده ای بهتر است، نه خونخواهی که فقط به چرخه جنایات منجر میشود. این البته باید درس تاریخی ملی ما از انقلاب ۱۳۵۷ باشد، آنجا که به جای گسترش حقوق بشر شاهد زوال دردناک آن و خونینترین تاریخ معاصر ایران بودهایم.
بسیاری عقیده دارند که مصونیت از مجازات، اصلیترین عامل تکرار جنایت است از همین رو دادگاههایی از جمله دادگاه جنائی بین المللی تشکیل شده است که جنایتهای صورت گرفته دولتی بدون مجازات باقی نماند. در مقابل برخی گمان میکنند محاکمه و مجازات میتواند سبب تداوم چرخه خشونت در جامعه شود. محاکمه عادلانه و مجازات (غیر از اعدام) آمران و عاملان جنایتهای صورت گرفته در جمهوری اسلامی میتواند به کاهش خشونت و به ویژه جلوگیری از تکرار جنایت یاری رساند؟
برای آنان که عزیزانشان را در اعدامهای خودسرانه از دست دادهاند و یا زندگیشان در حبسهای خلاف قانون، شکنجه، و تجاوز نابود شده است، این غیر ممکن است که به راحتی گذشته را فراموش کنند. اگر هیچ عدالت و پاسخ گویی وجود نداشته باشد، جنبه انتقام گیری و خشونت فزونی خواهد گرفت. باید یک تصفیه روانی، و فر آیندی از التیام برای قربانیان و در مقیاسی بزرگتر در جامعه صورت بگیرد تا فرهنگ انتقام و خشونت را پاک کند. عواقب فاجعه بار خشونتهای سیاسی را بر ایرانیان تجسم کنید. در مقابل هر قربانی دایره بزرگتری از خویشان، دوستان، همکاران و دیگران وجود دارند که همه تحت تأثیر قرار میگیرند. در مقابل هر اعدام در ملاَ عام هزاران نفر در معرض خشونتی مجسم قرار میگیرند که بسیاری از آنان را کودکان تشکیل میدهند. این بر روان آنها و گرایششان به خشونت چگونه تأثیر خواهد گذاشت؟ ایران به التیامی ملی نیاز دارد. الزامی سیاسی نیز در این رابطه وجود دارد: اگر رهبران سابق برای جنایات عظیم خود از معافیت از مجازات برخوردار شوند، آنگاه رهبران آتی نیز ممکن است چنین پیام بگیرند که آنان نیز میتوانند در صورت نقض حقوق بشر از پاسخ گویی خلاصی یابند. چگونگی برخورد با جرایم گذشته هم چنین در ارتباط است با ساختن آینده ای بهتر. ممکن است این عملی نباشد که هزاران مرتکبین جرم را مورد پیگرد قانونی قرار داد؛ ولی لااقل آنان که بیشتر مسوول بودهاند و یا در چنان موقعیت قدرتی قرار داشتهاند که زمینه تجاوز را برای زیر دستانشان فراهم کردهاند، باید پاسخ گو باشند.
تبدیل به دموکراسی به معنای جانشین کردن یک سری حاکمان مستبد با حاکمان ستمگر دیگر نیست، بلکه تغییر قواعد قدرت و حقانیت است. دموکراسی در باره آن است که به صاحبان قدرت این پیام داده شود که صرف نظر از برنامه سیاسی آنان، آن قدرت همان مسوولیت در قبال مردم است و نه دعوتی به تجاوز. در انتقال به دموکراسی مطلب قابل توجه دیگری نیز وجود دارد: افرادی در حکومت که احتمالاً مایل هستند در مبارزه مردم برای دستیابی به آزادی و عدالت، در کنار آنان بایستند، باید درک کنند که نظام دمکراتیک جدید همان جرایمی را که حکومت قبلی مرتکب میشد، تکرار نخواهد کرد. در غیر اینصورت ترس از انتقام، انتقال صلح آمیز به دمکراسی را بسیار دشوارتر میکند و آنان که در قدرت هستند به هر قیمتی برای حفظ آن تلاش میکنند. پیام مردم باید این باشد که ما خواهان حقیقت و عدالت هستیم ولی در عین حال متعهد به عدم خشونت.
چرا برخی از مدافعان و نهادهای حقوق بشر ایرانی در مورد کشتارهای دهه شصت و به خصوص کشتار دسته جمعی سال ۶۷، سکوت اختیار کردند و چرا این سکوت در مورد برخی همچنان ادامه دارد؟
دلایل متفاوتی وجود دارد که چرا برخی فعالین حقوق بشر و دیگران در مورد اعدامهای گروهی سال ۱۳۶۷ خاموش هستند. نکته اول آنکه حکومت تمام تلاش خود را نموده است تا این کشتار عظیم را همچنان مخفی نگاه دارد. ما شاهدیم که چگونه خاوران گور جمعی مخفیانه ای شد و چگونه حتی اخیراً حکومت استخوانها را با بولدوزر از آنجا منتقل کرد تا شواهد را از میان بردارد. بنا بر این به سادگی بسیاری مردم ایران از آنچه روی داده بود اطلاع نداشتند و به همین جهت است که ما به فرآیند کمیسیون حقیقت یاب و دیگر روشها نیازمندیم تا این واقعیت تاریخی را بشناسیم. نکته دوم آن که برخی هنوز به رویکردهای سیاسی و گزینشی حقوق بشر دست میآویزند. به عنوان مثال، برخی ممکن است مخالف نگرشهای سیاسی یا عملیات مسلحانه مجاهدین خلق باشند، ولی این هیچ با اعدامهای خودسرانه و یا شکنجه در زندانها ارتباط ندارد. چنین اعمالی در هر شرایطی ممنوع است. هم چنین به عنوان نمونه ما میدانیم که در گوانتانامو حتی اگر کسی تروریست طالبان یا القاعده هم باشد، هم چنان باید زیر چتر حقوق بشر باشد. من شخصاً دو مورد را به دادگاه عالی امریکا در مقابل دونالد رامزفیلد وزیر دفاع این کشور آوردهام که از حقوق این متهمان دفاع کنم. من مطمئنا با ایده های سیاسی و اقدامات تروریستی متهمان موافق نیستم ولی همچنان باور دارم که آنها از حقوق انسانی برخوردارند. سومین نکته در این مورد آن است که برخی رهبران مخالف کنونی ممکن است در روزگار وحشتناک سالهای ۸۰ در مسند قدرت بودهاند و ممکن است به لحاظ سیاسی راحت نباشند در این مرحله برخی وقایع را افشا نمایند. ولی ما باید درک کنیم که عدالت بر منطقی متفاوت از سیاست استوار است. نمیتوان گفت که رهبران سابق قادر به اظهار ندامت و تقاضای بخشش نیستند، و یا اینکه به طور اتوماتیک چنین فرضی را برخود بگذاریم که هر کسی در آن زمان در قدرتی بوده از لحاظ جنایی مسوول است و باید تحت پیگرد قرار گیرد.
به عنوان مثال فتوای آیت الله خمینی در مورد اعدام زندانیان سیاسی در سال ۱۳۶۷ به وضوح از مقامی خیلی از بالا آمده و کاملاً روشن نیست چه مسیری را طی کرده تا به کمیسیون مرگ که فتوا را به اجرا گذاشته راه یافته. اینها سوال های قانونی پیچیده ای است که باید منتظر تحقیقات مناسب و تحلیل قانونی آن بود. من بر این باور هستم که گفتگویی ملی میان همه گروه های جامعه ایرانی الزامی است. پرچم ما یکرنگ نیست، سبز و سفید و قرمز است. ما باید صلحی مدنی ایجاد کنیم که در آن تمامی گروهها حق بیان داشته باشند. نادیده گرفتن حق شکایت برخی گروه های مشخص به خاطر راحتی سیاسی، راه حل ماندگاری در ایجاد فرهنگ دمکراسی نیست.
مکانیزمهای بین المللی برای پیگیری جنایتهای سیاسی در ایران چیست و تا کنون چه تلاش هائی برای استفاده از این مکانیزمها انجام شده است؟
چرا سازمان ملل و کمیسیون حقوق بشر این سازمان، واکنش بایسته ای در قبال کشتار زندانیان سیاسی در دهه شصت و به ویژه کشتار تابستان ۶۷ از خود نشان ندادهاند؟
دادگاه بین المللی لاهه ارگان مناسبی برای پیگرد جرایم دهه ۱۳۶۰ نیست؛ نخست آنکه حوزه قضایی این دادگاه از لحاظ زمانی محدود است به بعد از سال ۱۳۸۱، که اساسنامه آن قدرت اجرایی یافت. این دادگاه نمیتواند جرایمی را که مربوط به قبل از این تاریخ میشود وارد حوزه عمل خود کند. دوم آنکه، ایران اساسنامه این دادگاه را تصویب نکرده است، بدیهی است به این دلیل که نمیخواهد رهبران خود را با پیگرد در دیوان لاهه مواجه کند. در چنین شرایطی، تنها راه ارجاع یک موضوع به این دادگاه ارجاع از طریق شورای امنیت سازمان ملل است، جایی که کشورهایی مانند روسیه و چین به احتمال خیلی زیاد چنین تصمیمهایی را به خاطر منافع سیاسی خود وتو خواهند کرد. سوم آنکه دادگاه لاهه فقط در جایی وارد این حوزه قضایی میشود که دادگاه های ملی نتوانند و یا نخواهند چنین پیگردی صورت بگیرد.
میدانیم که سیاست رسمی جمهوری اسلامی در قبال تمامی جنایتهای صورت گرفته در دوران حکومت اش، سکوت و مشروعیت بخشیدن به سرکوب و تبعیض بوده است. تلاشهای خانواده های جان باختگان و جان به در بردگان و پشتیبانان آنان (از جمله تلاشهای مادران خاوران و مادران پارک لاله و غیرو) چقدر توانسته است به شکستن این سکوت و تبلیغ روایت دادخواهانه یاری رساند؟
تلاش مادران پارک لاله (مادران عزادار ایران) در جریان گسترده تر مبارزه برای دستیابی به حقیقت و عدالت بسیار حایز اهمیت است. مادران ما نخستین آموزگاران ما هستند، آنها زندگی میبخشند و از همه عمیقتر معنای از دست دادن عزیزان را درک میکنند. آنان میتوانند بهتر از هرکسی ما را در باره ارزش زندگی، و احترام به حرمت انسانی آموزش دهند. چگونه هیچ رهبر سیاسی میتواند حق مادری را در سوگواری برای فرزندش از او بگیرد؟ چگونه هیچ صاحب قدرتی میتواند به یک مادر بگوید که حقی برای درخواست پاسخ ندارد؟ و یا اینکه او باید فراموش کند و ساکت بماند؟ همانطور که قبلاً هم اشاره کردم، یکی از تأثیر گذارترین لحظات در نخستین دوره تریبونال ایران که در جون ۲۰۱۲ در لندن برگزار شد، زمانی بود که مادری در باز گویی ماجرای اعدام چهار فرزند خود اشک میریخت. او به عنوان یک فعال مدنی، سیاسی و یا معلم سخن نمیگفت. او به عنوان یک مادر سخن میگفت. روح بشری این لحظه چنان قوی بود که بر همه آنان که نظاره گر رنج او بودند مستولی شده بود. من آرزوی آن روزی را دارم که مادران داغدیده ملت عزیزمان بتوانند همراه رییس جمهور دمکراتیک خود به خاوران بروند که او به یاد فرزندان آنان گل نثار مزار آنان کند و از طرف حکومت تقاضای بخشش کند. من آرزوی آن روزی را دارم که زندان اوین به مکانی برای یاد بود گذشته سیاهی تبدیل شود که آنرا پشت سر گذاشتهایم. من آرزوی آن روزی را دارم که بی وجدانهایی که با قصاوت با خواهران و برادرانمان رفتار کردند، به پای میز محاکمه کشیده شده در مقابل مردم ایران پاسخگو باشند و ننگی را که سزاوار آن هستند، تجربه کنند. من آرزوی آن روزی را دارم که کمیسیون حقیقت یاب به سراسر ایران سفر کند و شرح حال آنان را که سالها رنج کشیدهاند بشنود، و گریه ندامت بسیجیان سابق و شکنجه گران را در مقابل آنان که زندگیهایشان را نابود کرده است ببیند. من هیچ تردید ندارم که مادران عزیز ایران که مادران همه ما هستند نقشی محوری در باز گردانی مفاهیم عدالت و شرم را در وجدان ملی مردم ایران ایفا میکنند.
چه باید کرد که در فردای دموکراتیک ایران، عدالت اجتماعی برقرار گردد؟
در ایران دمکراتیک آینده، موقعیت ایده آل آن خواهد بود که دادگاه های جدید مستقل و عادل چنین پیگردهایی را به عهده بگیرند تا مردم ایران بتوانند گذشته خود را به عنوان تاریخی که ازآن آنان است بپذیرند. این به آن معنا نیست که ما باید تا آن زمان سکوت کنیم. برعکس از طریق جمع آوری مدارک و شواهد، کمیسیونهای حقیقت یاب، و آگاهی رسانی اجتماعی، ما میتوانیم نیروی حرکت و خواست عمومی برای دسترسی به عدالت را ایجاد کنیم که این خود میتواند این اطمینان را به ما ببخشد که وقتی زمان مناسب آن فرا رسید، به محاکمه کشیدن آنان را که بیشترین مسوولیت را در وقوع جرایم علیه بشریت داشتهاند، ممکن سازد.
جناب آقای اخوان از اینکه وقت گذاشتید و پاسخ پرسشهای ما را دادید، بسیار سپاس گزاریم و امیدواریم در آینده بتوانیم با کمک شما بیشتر به این مسایل بپردازیم.
نهم شهریور ۱۳۹۱
http://www.mpliran.com/p/blog-page_9.html
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
In touch with the Iranian cultural diaspora.
Shahrgon is an online magazine for Canada’s Iranian cultural diaspora and Persian-speaking languages.
Shahrgon started working in Vancouver, Canada, in 1992 with the publication “Namai Iran” and then in the evolution of “Ayandeh” and “Shahrvand-E Vancouver,” it transformed into Shahrgon.
Shahrgon; The magazine of the Iranian cultural diaspora;
شهرگان مجلهی دیاسپورای ایران فرهنگی در ونکوور کانادا از سال ۱۹۹۲ با نشریهی «نمای ایران» آغاز بهکار کرده و سپس در فرگشتی از «آینده» و «شهروند ونکوور» به شهرگان فراروئید