گلهای ایرانی روی سازهای ژاپنی در کنسرت کیتارو در ایران
درب ورودی تالار وزارت کشور مملو از جمعیت است. آدمهای مختلفی آمدهاند که اگر کمی دقت کنی متوجه خواهی شد که متعلق به قشر خاصی نیستند و این وقتی برایت تعجب برانگیز میشود که قیمت بلیط کنسرت را بدانی! شاید راننده آژانسی که نزدیکهای نیمه شب تو را به خانه برمیگرداند، راست بگوید، وقتی نگران هستی که کیف پولت چیزی داشته باشد یا نه، که؛ مردم ایران عاشق هنر هستند، عاشق موسیقی، از هر جای دنیا که باشد.
نوازنده ژاپنی و شور و شوق بیحد وحصر ایرانی
کیتارو؛ نوازنده ژاپنی شب گذشته ۲۴ مهرماه در تالار وزارت کشور اعلام کرد که برای اولین بار است که به ایران میآید، میگوید ازهمه آنها که تلاش کردهاند او به ایران بیاید و برای مردم ایران بنوازد صمیمانه سپاسگذار است؛ پیرمردی ریزنقش است با موهای نقرهای بلند، مدام تعظیم ژاپنی میکند و مردم مدام دست میزنند و سوت میکشند و با موسیقیاش چشمهایشان را میبندند و سرهایشان را آرام تکان میدهند و وقتی به موسیقی جاده ابریشم میرسد دیگر صدای کف و سوت گوش فلک را هم کَر میکند. اگر ظاهر کیتارو که به وضوح میگوید او از شرق آسیا آمده مشخص نبود و شنونده هم با موسیقی ایرانی آشنایی نداشت بدون شک گمان میکرد این موسیقی که این همه توسط مردم این سرزمین مورد استقبال قرار گرفته متعلق به همین سرزمین است و ریشهای محکم در این مرز بوم دارد که حتی پیرزن و پیرمرد ایرانی با شنیدنش اشک هم در چشمانشان حلقه میزند.
اگر هر روز میآمد این همه مورد استقبال قرارنمی گرفت
مرد میانسالی که صندلیش کنار من ته سالن است و با موبایلش مدام عکس میگیرد؛ میگوید: موسیقیاش شرقی است، حس خوب به آدم دست میدهد، آدم یاد طبیعت میافتد. میگوید: اگر کیتارو هر روز میآمد ایران این همه مورد استقبال قرار نمیگرفت. میپرسم برای ته سالن بلیط را چند گرفتید؟ میگوید صد و بیست هزار تومان و بعد به صندلیهای جلو نگاه میکند و قیمت بلیط آنهایی را که جلو نشستهاند بالای دویست تومان تخمین میزند.
کیتارو میآید
اول خودش تنها میآید. همه کف میزنند، او هم همان طور که سر پا ایستاده، قطعاتی ازفیلم معروف جاده ابریشم، و بعد قطعه نام کلووانوآکوا را مینوازد. مردم دست میزنند. به جاده ابریشم میرسد، مردم میفهمند و محکمتر دست میزنند. گروهاش میآیند و هم زمان با نواختن موسیقی تصاویری هم روی مونیتور نشان داده میشود از بخشهای مربوط به جاده ابریشم و طبیعت ایران. بیست دقیقهای طول میکشد. بلندگو را برمی دارد و به فارسی میگوید: سلام. مردم هیجان زده میشوند. مترجم هم میآید. تشکر زیاد میکند از آمدن مردم و شنیدن موسیقیاش. بعداز هر جمله که مترجم ترجمه میکند مردم تشویق میکنند هرچند بیشترشان با کف زدن زودتر نشان میدهند که زبان انگلیسی را متوجه شدهاند. میگوید ایرن کشور بسیار مهمی است و قسمت عمده جاده ابریشم در این کشور واقع شده.
ارکستر سمفونیک ایران وارد میشود
در بخش اول، ارکستر سمفونیک ایران هم به گروه کیتارو اضافه میشوند و در دو سوی سالن مینشینند. در این بخش قطعاتی از آلبوم کوجیکی، Thinking of you (به تو فکر میکنم) اجرا میشود. قطعاتی با شور و هیجان بیشتری اجرا میشود. سن هم که با نقطههای سفید نورانی تزئین شده و شبهای پرستاره را به ذهن مخاطب میآورد مدام تغییر نور میدهد، دود از آن بلند میشود و نورافکنها میرقصند.
شاخه گلهای ایرانی روی سازهای ژاپنی
کیتارو در حالی که نفس نفس میزند و چند بار صحبتش قطع میشود مورد تشویق چندباره قرار میگیرد. چند نفر برایش گل میآورند، تعظیم میکند همه کف میزنند و او گلها را با دقت روی سازش میچیند. یک نفر از گوشه سالن داد میزند: کیتارو دوست داریم و کیتارو در پاسخ میگوید: من هم همینطور
میگوید: این برای ما شروع کار است و اجراهایمان در ایران حتما ادامه خواهد داشت. بعد تک به تک اعضای گروهش را معرفی میکند. مردم برای خانم جوانی که نزدیک به کیتارو ایستاده بود و ویولن مینوازد بیشتر دست میزنند. در آخر هم اعضای ارکستر سمفونیک ایران برمی خیزند و مورد تشویق زیادی از سوی تماشاچیان قرا میگیرند.
حدود یک ساعت و نیم از کنسرت گذشته که بخش دوم، Kokoro اجرا میشود. عدهای برمی خیزند و میروند. اواسط بخش دوم یک عده رفته بودند اما تعداد علاقه مندان و مشتاقانی که محکم به صندلیهایشان چسپیدهاند این تعداد را کم اهمیت جلوه میدهد.
کنسرت تمام میشود. مردم اما قصد ندارند بروند. دقایق زیادی میگذرد که ایستادهاند و کف میزنند. کیتارو سه بار میرود و وقتی هنوز صدای دستها را میشنود برمی گردد. آدم صدای کف زدنها را که بشنود یاد کنسرتهای ایرانی قدیمی میافتد. جمعیت آن قدر زیاد است که مدت زیادی باید توی صف خروج از سالن بمانی. یک عده که از خودشان یا از خوشان و دوستهایشان عکس سلفی میگیرند. از سالن که بیرون بیایی آدمهایی را میبینی که با دوربین موبایل حضور جمعیتی را که توی سالن بیحرکت ماندهاند یا به وفور از پله برقی پایین میآیند ثبت میکنند. شلوغی توی حیاط و درب ورودی تالار هم دست کمی از سالن ندارد. ممکناست آن قدر محو تماشای آدمها بشوی که چند ماشین مدل بالای خارجی که دارند توی حیاط جا به جا میشوند با تو برخورد کنند. ممکن است در لا به لای جمعیت، چند چهره آشنا هم ببینی؛ همایون ارشادی و چند بازیگر جوان تلویزیون و سینما. چندنفرهم بارانندههای تاکسی که ازشلوغی شب باخبرند، چانه میزنند که از اینجا تا هر جای دیگر شهر کرایه کمتری بگیرند.
نوای آکاردئون مخلوط میشود با جاده ابریشم
دم در ورودی تالار صدای بلند آکاردئون میآید و صدای جوانی را که تمام طول راه از سالن تا کوچه جاده ابریشم را با سوت مینواخت قطع میکند؛ پسر نوجوانی آکاردئون میزند و دختر کوچکتری که لباسهای پاره و کثیف پوشیده پول جمع میکند. آدمها توی کوچههای اطراف پخش میشوند تا ماشینهایشان را پیدا کنند. ساعت نزدیک دوازده شب است. خیابان بند میآید. کنسرت تمام شده است. باید دنبال آژانس بگردم.
[ایلنا]
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
In touch with the Iranian cultural diaspora.
Shahrgon is an online magazine for Canada’s Iranian cultural diaspora and Persian-speaking languages.
Shahrgon started working in Vancouver, Canada, in 1992 with the publication “Namai Iran” and then in the evolution of “Ayandeh” and “Shahrvand-E Vancouver,” it transformed into Shahrgon.
Shahrgon; The magazine of the Iranian cultural diaspora;
شهرگان مجلهی دیاسپورای ایران فرهنگی در ونکوور کانادا از سال ۱۹۹۲ با نشریهی «نمای ایران» آغاز بهکار کرده و سپس در فرگشتی از «آینده» و «شهروند ونکوور» به شهرگان فراروئید