۱۰۰ ساعت مصاحبه با ۵۳ زن معتاد و کارتنخوابِ دروازه غار
دشواریهای ساخت تئاتر مستند در گفتوگو با ایلنا؛
♦ ۱۰۰ ساعت مصاحبه با ۵۳ زن معتاد و کارتنخوابِ دروازه غار
♦ همه گارد دارند
♦ از وزرا و نمایندگان مجلس دعوت کردیم «شلتر» را ببینند
امین میری که نمایش «شلتر» را برای اجرا در جشنواره تئاتر فجر آماده دارد، از سختیهای تئاتر مستند میگوید و اینکه برای گرفتن مجوز باید خیلیها را مجاب کنی زیرا همه نسبت به سوژههای ملهتب اجتماعی گارد دارند و بدون حمایت هم نمیتوان کاری کرد.
به گزارش خبرنگار ایلنا، «شلتر» به کارگردانی امین میری به موضوع اعتیاد، کارتنخوابی و تنفروشی زنان میپردازد که به گفته خودش براساس ۱۰۰ ساعت مصاحبه با ۵۳ زن ساکن دروازه غار تهران در طول یک سال و نیم پژوهش شکل گرفته است. این نمایش که سال گذشته اجراهای موفقی در تهران داشت، در سی و ششمین جشنواره بینالمللی تئاتر فجر حضور دارد.
باتوجه به اینکه نمایش مستند و برگرفته از مصاحبههاست و نگارش متن را خانم ساناز بیان به عهده گرفته، شما علاوه بر پروسه تحقیق و پژوهش چقدر درگیر نگارش متن بودید؟
خب سوژه و ایده اصلی از خود من بود و ما از ۲۵ فروردین سال ۹۴ تحقیقات کتابخانهای و بعد هم تحقیقات میدانی را شروع کردیم. بالای صد ساعت مصاحبه با ۵۳ نفر گرفته شد که نزدیک یک سال طول کشید و در این مدت ما در دروازه غار تهران بودیم. هم مصاحبه میکردیم و هم بازیگران با کاراکترها و فضای محیط آشنا میشدند. این مصاحبههای پیاده شده از شخصیتها سه هزار صفحه بود. خلاصه تحقیقات کتابخانهای و پژوهشها هم نزدیک به هفت هزار صفحه شد. این مجموعه را جمعآوری و با خانم بیان درباره آنها صحبت کردم چون میدانستم دغدغههای اجتماعی دارد و کار قبلیاش را هم دیده بودم و دوست داشتم حتما نویسنده این نمایش یک خانم باشد. با ایشان صحبت کردم و کار و سوژه را دوست داشت. در نتیجه چندین هزار صفحه متریال به ایشان داده شد و باهم در حال تبادل نظر بودیم تا اینکه به این متن و شیوه اجرایی رسیدیم که اجرا شد و خوشبختانه مورد استقبال هم قرار گرفت.
در تئاتر جسته و گریخته به چنین مسائل اجتماعی پرداخته شده؛ اما کار روی تئاتر مستند نیازمند این است که مانند یک محقق عمل کنی. این دغدغه برای شما از کجا شروع شد؟
قبل از «شلتر» یک نمایش مستند دیگر هم کار کرده بودم که سال ۹۲ روی صحنه رفت و استقبال خوبی هم از آن شد؛ به اسم «احساس آبی مرگ» که داستانهای واقعی از بچهها و نوجوانانی بود که مرتکب قتل شدهاند. آنهم مستند و با تحقیقات و مصاحبههای کامل بود. اما سوژه شلتر تقریبا در شهریور سال ۹۲ به ذهنم رسید. آن هم به این دلیل که شبی خانمی را کنار خیابان دیدم که ماشینهای مختلفی برای او میایستادند و برای من این سوال بود که چه گفتگویی بین اینها میشود. آن موقع دوست داشتم درباره سوژه زنان خیابانی کار کنم. اما زمانی که قرار بود احساس آبی مرگ را دوباره اجرا کنیم جلساتی در کافهای نزدیک تئاتر شهر میگذاشتیم که تا حدود ساعت ۱۰.۳۰ شب طول میکشید و یکی از بازیگران خانم خانهشان سعادتآباد بود و باید هر شب با آژانس به خانه برمیگشت. در یکی از همین شبها به من گفت تنها زمانهایی که دوست دارم پسر باشم همین موقعهاست که میتوانستم بدون ترس و لرز سوار تاکسیهای خطی شوم و بروم خانه. این سوال برایم پیش آمد که چقدر امنیت در شهر وجود دارد و چه اتفاقاتی میتواند برای زنان بیفتد. این موضوع با موضوع قبلی زنان خیابانی تلفیق شد. بعد از اجرای «احساس آبی مرگ» میخواستم کمی از این مسائل فاصله بگیرم به دلیل فشار روحی که این نمایش برایم داشت و با یک وقفه، از فروردین ۹۴ استارت کار شلتر را زدم. در پروسه تحقیقات خود سوژه ما را به سمت کارتنخوابها برد چون همه اینها به همدیگر وصل بود؛ اعتیاد و تنفروشی و کارتنخوابی زنجیروار بهم متصل بود.
چقدر طول کشید این زنها به شما اعتماد کرده و با شما صحبت کنند؟ باتوجه به اینکه نمایش شما مصاحبهمحور و براساس روایتهای شخصی و واقعی است.
اوایل خیلی سخت بود چون خیلیها با آنها مصاحبه کرده یا فیلم ساختهاند. من سعی کردم خیلی صادقانه با آنها وارد گفتگو شوم و گفتم نیامدهام برای شما کاری کنم چون کاری از دستم برنمیآید. تنها کاری که میتوانم انجام دهم این است که حرفهای شما را منتقل کنم. بعد از اینکه گروه تحقیق را میدیدند و گپ میزدیم، این رفاقت و اعتماد شکل میگرفت. بعدها طوری شده بود که اگر روزی نمیرفتیم یا با کسی مصاحبه نمیکردیم، سوال میکردند و این اتفاق خیلی خوبی بود. فکر میکنم وقتی به صداقت گروه پی میبردند این اعتماد شکل میگرفت.
پیشتر تئاتر اجتماعی در ایران داشتهایم اما تئاتر مستند زیاد کار نمیشود شاید یک دلیلش همین مساله زمانبر بودن پروسه تحقیقاتش باشد. شما دو تئاتر در این زمینه کار کردهاید. از سختیهای کار بگویید و اینکه چرا تئاتر ما زیاد به این مسائل روی خوش نشان نمیدهد؟
اولا باید علاقهای برای کارگردان به تحقیقات پژوهشی وجود داشته باشد. دوم اینکه بله پروسهای زمانبر است و هیچ تئاتر مستندی این امکان را ندارد که با زیر یک سال و نیم پژوهش بتواند آماده اجرا شود. ضمن اینکه هیچ حمایتی وجود ندارد و شما باید تحقیق بکنی اما گرفتن مجوز کار سختی است. وقتی سوژه حساسیتبرانگیز باشد همه گارد دارند و فکر میکنند چه اتفاقی قرار است بیفتد؟ مثلا سر «احساس آبی مرگ» سوژه ملتهب بود یا «شلتر» هم به همین شکل.
در تئاتر مستند انتخاب سوژه مهمترین گزینه است. هر سوژهای این قابلیت را ندارد که تبدیل به تئاتر مستند شود. مرحله آخر تازه میشود مجوز گرفتن از مرکز هنرهای نمایشی و شورای ارزشیابی و نظارت. قبل از آن باید مجوزهای زیادی از مراکز مرتبط بگیری و این خودش پروسه زمانبری است و باید خیلی پافشاری کنید و این آدمها را به کاری که داری انجام میدهی مجاب کنی. باید اعتماد خیلیها را جلب کنی. در زمان تحقیقات باتوجه به اینکه زمانی برای انجام کار دیگری نداری از نظر اقتصادی به تو فشار میآید چون باید افراد گروهی که با تو کار میکنند را هم تامین کنی. چون پروسه زمانبر است و تمرینات طاقتفرسایی دارد و فشار روحی روانی بالایی بر گروه وارد میشود و تحمل همه اینها کار بسیار سختی است.
شاید اگر از نظر اقتصادی آدمها تامین باشند و حمایت مالی از آنها شود کمی کار را راحتتر میکند. با وضعیتی که تئاتر ما دارد و کارهایی که اجرا میشود، باید خودشان در غیاب حمایت دولتی خودشان خودشان را تامین کنند، بیشتر کارگردانها ترجیح میدهند نمایشی کم پرسوناژ را روی صحنه ببرند که در مدت کوتاهی تمرین شود و به اجرا برسد تا اینکه وارد پروسهای سه ساله شوند. باید آن سوژه خیلی دغدغه شود تا بتوانند این مسیر طولانی را طی کنند. درست است که وقتی تاثیرگذاری این اتفاق اجتماعی را ببینند خستگی از تنشان در میرود اما تا به آن مرحله برسند خستگی زیادی را باید تحمل کنند. شاید اگر حمایت ارگانها و اعتماد بیشتر باشد خیلیها سراغ تئاتر مستند بروند. مهمتر اینکه وقتی درگیر چنین موضوعی میشوید نیاز به مشاوران زیادی دارید؛ از روانشناس تا مددکار اجتماعی و … همه باید باشند. آنها هم نمیتوانند به صورت دائمی در کنار کارگردان باشند، وقتی نتوانی تامین مالی لازم را انجام دهی.
یعنی اگر هم حمایت معنوی و حمایت مادی دولت باشد کارها آسانتر پیش میرود. در وضعیت فعلی بدون حمایت دولت حیات تئاتر درست پیش نمیرود و گروههای نمایشی مجبورند به هر شکلی تماشاگر را به سالن بکشانند تا هزینههایشان را جبران کنند. البته من در این دو نمایش مستند اجتماعی از سوی مرکز هنرهای نمایشی حمایت شدم البته نه در زمان تحقیقات بلکه در زمان اجرا. اگر حمایت معنوی آنها و ارائه معرفینامهها نبود امکان اینکه بتوانم بهزیستی و قوه قضاییه را مجاب کنم تا بتوانم کارها و تحقیقاتم را انجام دهم میسر نمیشد.
انتظار اثرگذاری هم از تئاترتان داشتید؟ اینکه بازخورد مستقیمی ایجاد کند و منجر به اتفاقات مثبتی شود؟
بله. اصلا به این نیت که بتوانیم اتفاقی برای این آدمها ایجاد کنیم پا پیش گذاشتیم. بعد هم تغییری در نگاه اول در خود گروه و بعد در تماشاگران نسبت به این زنان ایجاد کنیم. مشکلاتی که این زنان دارند و امکان رفعشان هست را مدنظر داشتیم تا بتوانیم از طریق این کار شرایط را کمی برایشان بهتر کنیم و خوشبختانه هم اتفاقاتی افتاد.
تلاش کردیم از وزرا و نمایندگان مجلس برای اجرای مجدد «شلتر» دعوت کنیم تا کار را ببینند و بتوانیم بهتر مشکلات را نشان دهیم و حرف این آدمها شنیده شود و مسئولان به این فکر بیفتند که چه کاری میتوانند برای بهتر شدن شرایطشان انجام دهند. مثلا وقتی مسئولان ستاد مبارزه با مواد مخدر آمدند و شلتر را دیدند نسبت به گداخانه لویزان حساسیتی اتفاق افتاد و پیگیری کردند و گویا شرایط آنها بهتر شده است. این موارد را در اجرای جشنوارهای شلتر لحاظ کردیم. تغییراتی نسبت به اجرای سال گذشته داریم.
چه تغییراتی؟
در محتوا. یک حسن مستند این است که باید بهروز باشد و اتفاقاتی که برای کاراکترها رخ میدهد را در نمایش لحاظ میکنیم.
بعد از اجرا هم با کاراکترها در ارتباط بودید؟
بله رفتیم و دیدیمشان. چند نفریشان آمدند و نمایش را دیدند و کار را بسیار دوست داشتند و بازیگران را در نقش خودشان پذیرفتند و حس خوبی داشتند که حرفهایشان گفته شده. برای ما مهم بود که آنها کار را بپذیرند و جواب اعتمادی که به ما کردهاند را بدهیم.
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
In touch with the Iranian cultural diaspora.
Shahrgon is an online magazine for Canada’s Iranian cultural diaspora and Persian-speaking languages.
Shahrgon started working in Vancouver, Canada, in 1992 with the publication “Namai Iran” and then in the evolution of “Ayandeh” and “Shahrvand-E Vancouver,” it transformed into Shahrgon.
Shahrgon; The magazine of the Iranian cultural diaspora;
شهرگان مجلهی دیاسپورای ایران فرهنگی در ونکوور کانادا از سال ۱۹۹۲ با نشریهی «نمای ایران» آغاز بهکار کرده و سپس در فرگشتی از «آینده» و «شهروند ونکوور» به شهرگان فراروئید