چهار شعر از محمدعلی حسنلو
عبور موقت
زن توی قاب عکس نشسته بود
بر دیوار ، با پیراهنش
دکمههایش
و دستی که پشت پرده بود
پنجره باز
آفتاب با سایهاش از نیمه گذشته
انداخته بود خودش را در چشمها
عکس آمده بود پایین
زن پایین
دکمهها
و پردهای که تکان خورده بود
بیاهمدیگر را دوست داشته باشیم
خوابهایمان را قسمت کنیم
تخیلمان
تنمان
موهای تو سرزمینیست
که هر اسبی را وحشی میکند
هر دستی را
زن توی قاب عکس رفته بود
بردیوار
بدون پیراهنش
دکمههایش
و دستی که پشت پرده
نیست شده بود
——————-
زخم
صدای زخم داشت باد
بوی خون
پیراهن تو
و تکه تکه
افتادن نفس از دهان
از خیابان
از حادثه بازگشته بودیم
وقتی که یکی
میان ما کم بود
——————-
پاندول
بعضی از کفشها رفتهاند
بعضی اما ، ماندهاند و در جاکفشی
با بندهایشان حرف میزنند
ماندن نماندن
چیزی میان این دو
هست و همیشه در راه است
چیزی میان این دو
زمان اگر اجازه دهد
——————-
جاعل
ما تصویر یکدیگر بودیم
توی یک چمدان
سرگردان از این مرز به آن مرز
کلید ؟ قفلی که نداشتیم
گذرنامه ؟ صورتی تاخورده با لبخندی زخمی ( توی عکس )
نخند مثل ژکوند
که این سر از سرگردانی
بر بالشی از خشم سرگذاشته
تبعیدی ، تبعیدی ست
چه هواپیمایی او را بردارد ، ببرد کفشهایش
تنش خودش وطنش را
چه … چه … چه …
توی جغرافیای خودش
با زبانی شبیه اطرافیان
در خیابانهایی ناخواسته قدم بزند
ببیند مجسمههایی خرد شده را
که پارک میروند ، بچه میسازند
ناهار میخورند ، اعتراض میپاشند ، لبشان توی سکوت دغ میرود و
بعد میفهمی
هرکس توی چمدان خودش
دردهایی دارد ، ورمهایی که رم میکنند
و دنیا برایشان کرّهای تنگ است