![شعر «پرفورمنس» از جمشید عزیزی](https://shahrgon.com/wp-content/uploads/2025/02/FrontImage-Azizi-150x150.webp)
دو شعر تازه از سپیده جدیری
![دو شعر تازه از سپیده جدیری](https://shahrgon.com/wp-content/uploads/2015/10/Sepideh-e1447522856542-383x300.png)
۱
دست به شکلِ دیگری / کنارم نشسته بود
حرفهایت را میشِمُرْد
شرط میزدم
و با تمامِ هواهای دنیا سرد میشدم.
*
بویت از وقت گذشته است
بویت از صدای من هم
و بازیِ زیبا شدن.
*
بیرون از این هوا چقدر برف میآمد
چقدر بی صدا
چقدر بوهایت را کنارم دست میکشید هوا
دست / به شکلِ دیگری.
*
شورِش که نیست
شورِش
باید دلش بخندد / به جای شور زدن.
من واقعاً
از واقعیت میترسم / که کنار میرود
که کنار میرود
که کنار میرود
میترسم / به جای شور زدن.
*
تا زمانی که بودهام بود
شور بودم و لب
حرف بودم از همه چیز
و گاه / دست/ به شکلِ دیگری.
*
که بایدیست سَرد
خُب / نمیفهمیده است / که بایدیست سَرد
این غروبْ شدن / بر فرسنگهایت.
*
لبی که میرود
و میرفت بر من
شبی و روزهایی شد چقدر
و قلبِ من برایت
لب است
شبی و روزهایی.
*
من واقعاً / از واقعیت میترسم
دست به شکلِ دیگری / از واقعیت میترسد
که واقعیت است
که واقعیت بود
که واقعیت خواهد بود.
پراگ، ساعات اولیهی بامداد ۱۱ سپتامبر ۲۰۱۵
![سپیده جدیری](http://shahrgon.com/fa/wp-content/uploads/2015/10/Sepideh.png)
سپیده جدیری
۲
وقتی شرایط به گونهایست
گونههای مُکرّرِ من
شرایط، شبیست / که از حواسَت میگذرم
دمای بیرحمانه دارد
گونههای مکرّرِ من.
*
چقدر سخت است
لباس که جزءِ شرایط است
و بو که جزءِ شرایط است
و تو که جزءِ شرایطی.
و میزنم / به گونههای مکرّرِ من.
*
تَکَرُّر از زمین به قومِ شباهتهایم
تَکَرُّر از زمین به قومِ نَفَسهایم
تَکَرُّر از زمین به قومهایم بود
آنچه میسرود
و آنچه نمیسرود.
*
آدم زمانی به غُصههایش برمیگردد
که آدم است
آدم زمانی به زمان
که شب است
که بیحواسَت میگذرد
گونههای مکرّرِ من.
۲۳ سپتامبر ۲۰۱۵