![شعر «پرفورمنس» از جمشید عزیزی](https://shahrgon.com/wp-content/uploads/2025/02/FrontImage-Azizi-150x150.webp)
گربهای که لوندیاش کار دستش داده در طول تاریخ
![گربهای که لوندیاش کار دستش داده در طول تاریخ](https://shahrgon.com/wp-content/uploads/2015/11/amir-karab.jpg)
نگاهی به “شعری که گربه است” از مجموعه شعر «و زیرِ پوستِ من پُر از جریانهای خالیست» اثر سپیده جدیری
![سپیده جدیری](http://shahrgon.com/fa/wp-content/uploads/2015/11/21885590124_d4e2d5599a_o-369x510.jpg)
سپیده جدیری
با هم شعر را بخوانیم:
“شعری که گربه است”
من در تمامِ روزهای جهان
به دنبالِ یک سَر ِ موش میگردم
و در تمامِ رودههای جهان
به دنبالِ شعری برای جَویدن
شما که میشورید
شما که میشورید
و گورتان گُم است انگار / مرگتان مُردنیست
من در تمامِ قلبهای شما / میترسم
صدایتان روی سرم راه میرود
و مرگتان توی تنم
برای من یک سَر ِ موش میشَوید
و شعری
برای
جَویدن.
نفسی تازه کنیم؛ حالا سفری در شعر سراسر التهاب و خوشخوان جدیری داشته باشیم.
شعر گربه، از آن شعرهایی ست که از تیترش و تا آخر شعر تو را در التهاب وانتظار میگذارد و واژه ها روی سرت خراب میشوند و تنهایی وغربت انسان را در این جهان بی در و پیکر نشان میدهد.
ابتکار زیبای شاعر، تداعیگر کلیله و دمنه و از زبان حیوانات حرف زدن است، و فرقش با این کتاب در این است که کلیله و دمنه از زبان حیوانات پند واندرز میدهد، ولی حیوانات شعر جدیری، از لون دیگری ست، و تنهایی انسانها رانشان میدهد.
از تیتر شعر، که گربه باشد، ما را نوید میدهد، در حال شکار و حمله است ولی کم کم خواننده با یک گربه ملوس و قشنگ روبرو میشود، دیگران آرامش نمیگذارند:
“من در تمامِ روزهای جهان
به دنبالِ یک سَر ِ موش میگردم
و در تمامِ رودههای جهان
به دنبالِ شعری برای جَویدن”
گربه اگر به دنبال طعمه یا موش میگردد، و انسان شاعر غربت نشین، در تمام روزهای تنهایی دنبال شعری تا خود را بیان کند،، موش چون بدنبال جویدن است و رخنه در همه جا، ولی بی خانهمان، و انسان مهاجر هم، با خودش تنهاست!
“شما که میشورید
شما که میشورید
و گورتان گُم است انگار / مرگتان مُردنیست
من در تمامِ قلبهای شما / میترسم”
“شما که میشورید” یا شورش میکنید، از دوالیسمی حکایت میکند که یا کسانی برای بهتر شدن اوضاع در گورها خفتهاند و کسانی که از مرزهای کشورشان دفاع میکنند، و عرق وطن داشتن و باز بی نام و نشانهایی همیشه زنده و جاری و ساری در روح ملتی زندهاند، و هر دو دسته خستگی تاریخ را حمل میکنند!
موش برای گربه، حکم بازیگوش و شورشیهایی دارد، که عددی برایش نیستند، و همهشان پراکنده و گماند، ولی هرچند بی آزار و مطرح نباشند؛ ولی قلبهایی دارند تپنده و از زندگی سرشارند، و همین ترس را در وجودش میتند و یک نفر، در تمام قلبها رسوخ میکند!
” صدایتان روی سرم راه میرود
و مرگتان توی تنم
برای من یک سَر ِ موش میشَوید”
هر چند بی آزار باشند، ولی پژواک صدایشان در سرش راه میرود و آرامش نمیگذارند، و مرگشان در تنش یک سر موش میشود،که گربه سراسر زندگیش در آرزوی شکار موش و لذیذترین غذای دنیاست، و با دیدن موش بی تاب میشود، و هوش و حواسش را، در شکار او صرف میکند، همانطور که شاعر، کنکاش و جستجو میکند تا از واژهها بهترین شعر را بیافریند، تا خود و جهانش را پژواک دهد و درد و رنجش را تسکین دهد!
ولی شعر به غیر از شکل ظاهرش، اگر پوسته آن را کنار بزنیم، و در باطن شعر رسوخ کنیم، و واژههایش را بجویم، عطر و طعم دیگری پیدا میکند، نقشهای از کشوری به صورت گربه پیش چشمت ظاهر میشود، و هول و تکان مردمانش برای در امان نگه داشتنش از دست نامحرمان، و در طول تاریخ ، آوارهگی و دربدری نصیب مردمانش شده است، و انسان آواره و سرگردان در جهان هم غم خود دارد و هم غم مردمش، و آن گربه نازنین که لوندیش کار دستش داده در طول تاریخ و دیگرانی در پی شکارش هستند، و شاعر با سلاح واژههایش، خود و آن گربه را، از یاد نمیبرد!
۱ اکتبر ۲۰۱۵