چند گام بهپس، برای نجات سرمایهداری جهانی از بحرانی ویرانگر
[show_avatar email=1167 align=left user_link=authorpage display=show_name avatar_size=200]مقدمه
در شرایطی که سازمان بینالمللی کار اعلام کرده است که دویست و بیست و پنج میلیون کارگر در اثر بحران ناشی از ویروس کرونا کار خود را از دست دادهاند، میزان بدهیهای اقتصادی جهانی از مرز سیصد تریلیون دلار میگذرد، که بیش از سه برابر تولید ناخالص ملی جهانی که حدود هشتاد و پنج تریلیون دلار در سال میباشد. این میزان برابر است با میزان کل بدهکاری کشور آمریکا. در شرایطی که تنها میزان بدهی دولتی آمریکا بیست تریلیون میباشد که در مقایسه با بودجه سالانه دولت آمریکا که سالانه در حدود هفت تریلیون دلار میباشد و میزان کسری بودجه این کشور در شرایط بحران کرونا تنها برای سال ۲۰۲۰ با سه تریلیون دلار میرسد.
در شرایط ناشی از بحران کرونا، همه کشورهای دنیای سرمایهداری کلان جهانی در چنان مقیاس عظیمی پول چاپ کرده و در جامعه تزریق مینمایند که انگار هیچ نوع پشتوانه ارزشی اقتصادی برای آن لازم نمیباشد. در شرایطی که “جو بایدن” رئیس جمهوری آمریکا به این مساله واقف میباشد که هم تظاهرات میلیونی و سرتاسری “جان سیاهها ارزش دارد”، و هم تظاهرات ناشی از حمله به ساختمان کنگره و سنای آمریکا، بطور عمده ناشی از ریشههای عمیق بحران اقتصادی در جامعه و گسترش فقر، بیکاری و فاصله طبقاتی میباشد. اگر امروز گرسنگان در شهر طرابلس لبنان به خیابانها سرازیر میشوند، چه بسا فردا تظاهرات مشابهی را در قلب اروپا و آمریکا شاهد باشیم.
پیش گفتار
تولید ناخالص ملی آمریکا در زمان سقوط اقتصادی بزرگ سال ۱۹۲۹، ۱۹۳۳ به میزان تا ۴۷% سقوط کرد. میزان سقوط تولید ناخالص ملی جهانی در زمان بحران جهانی سالهای ۲۰۰۸-۲۰۰۹، به میزان ۴.۷%، در حالیکه امروز در شرایط بحران ناشی از ویروس کرونا، تا به حال، میزان سقوط در تولید ناخالص ملی در اقتصادی جهانی به میزان ۹% بوده است. آنچه که مسلم است، بحران اقتصادی ناشی از بحران کرونا، حد اقّل بین دو تا سه برابر بحران مالی سالهای ۲۰۰۸-۲۰۰۹ در تحولات اجتماعی سیاسی جهانی تاثیر خواهد گذاشت. جا دارد در اینجا باز هم اشاره شود که چین، تنها کشوری میباشد که طی سال گذشته از رشد اقتصادی مثبت دو درصد برخوردار بوده است. با وجود بحران دو برابر شدن بدهکاریهای دولتی در آمریکا، بودجه نظامی آن کشور همچنان در هفتصد و پنجاه میلیارد دلار ثابت ماند.
راهکارهایی که منجر به برون آمدن موفقیت آمیز کلان سرمایه داری جهانی از بحران اقتصادی کلان سالهای ۱۹۲۹ – ۱۹۳۳ شد را میتوان از چندین زاویه مورد توجه قرار داد.
رویکرد اول آغاز جنگ جهانی دوم توسط امپریالیستها بود که به کشته شدن پنجاه میلیون نفر و ویرانی اکثریت غالب اروپا انجامید.
رویکرد دوم را میتوان از زاویه برنامههای اقتصادی فرانکلین روزولت در سالهای ادامه بحران کبیر اقتصادی آمریکا که بر پایههای اقتصادی افزایش نقش دولت در مدیریت اقتصادی کشور، و یا متد اقتصادی “کینزی” اشاره کرد.
رویکرد سوم جهت غالب آمدن بر بحران دوران بعد از جنگ جهانی را با توجه به برآمد سالمتر اقتصادی آمریکا در مقایسه با دیگر کشورهای شرکت کننده در جنگ جهانی دوم بود که منجر به پیاده نمودن طرح مارشال و تبدیل دلار آمریکا بعنوان واحد پولی مبادلات جهانی گردید نام برد.
رویکرد یکم، اقتصاد جنگی
اقتصاد جنگی یکی از موفقترین شیوههای نجات امپریالیستها از بحرانهای نابودکننده سرمایه داری کلان میباشد. در شرایط بروز و تداوم جنگ، نه تنها تمام دولتهای درگیر تا خرخره بدهکار سرمایه داری کلان مالی شده و در قرض فرو میرفتند، بلکه کلان سرمایهداری تولیدات صنایع نظامی، انرژی و رسانهای نیز رونق گرفته و در شرایط به خون غلطیدن میلیونها جوان این کشورها، جیبهای سرمایهداران کلان را پر میکنند.
اگر جهان امپریالیستی در دوران پسا کرونا برای برون رفت خویش با حفظ قدرقدرتی جهانی خود ترکیبی مختلط از راه حلهای مختلف را در نظر گرفته باشد، پروژه جنگ و دست یازیدن به استراتژی اقتصاد جنگی، یکی از بخشهای این ترکیب چندین بعدی خواهد بود. نقاط حساسی که در جهان امروز در آنها شعلههای درگیریهای امنیتی-جنگی دمیده میشود، همچنان در دریای جنوبی چین، منطقه شبه جزیره بالکان و اطراف روسیه، منطقه خاورمیانه و کشورهای مختلف امریکای لاتین میباشند.
سیاست خارجی تیم “جو بایدن”، ستیزهجویانهتر از دولت قبلی با مسائل جهانی برخورد خواهد کرد. این تیم، در مرحله اول، به دنبال تعریف دشمن، دشمنتراشی و شفافیت در این زمینه که “دشمنان خارجی آمریکا چه کسانی هستند”، میباشد. تیم جو بایدن با شفافیت اعلام میکند که، دولت فعلی ونزوئلا را به رسمیت نمیشناسد، و آقای “خوان گوایدو”، رهبر مخالفین را به عنوان دولت رسمی این کشور قلمداد میکند. این امر به این معنی میباشد در حالیکه آنها میلیاردها دلار برای روی کار آوردن گوایدو هزینه میکنند، تمام کشور ونزوئلا را محاصره اقتصادی کردهاند، و امکان صادرات نفت از این کشور را گرفتهاند. این در شرایطی میباشد، که دولت جو بایدن میزان پذیرش پناهنده (عمدتا از آمریکای لاتین) را دو برابر میکند. به این ترتیب، مردمی که از بحران ناشی از محاصره اقتصادی، سیاسی، اجتماعی در ونزوئلا این کشور را ترک میکنند، میتوانند بصورت پناهنده به آمریکا رفته و آنجا بصورت ستون پنجم و نیروهای خوان گوایدو، مورد سوء استفاده آمریکا جهت تعویض حکومت در این کشور قرار بگیرند.
بر اساس این تعریف شفاف در عرصه دشمن تراشی آمریکایی، دشمن دیگر تیم جو بایدن، “ولادیمیر پوتین” میباشد. آقای جو بایدن، به شیوه امام خمینی اعلام میکند، که ” پوتین باید برود” و جای آن را کس یا کسانی مانند ” الکسی ناوالنی” بگیرند. در تسخیر شرق، آمریکا نه تنها حریف چین نمیشود، بلکه از نظر تجارت، سرمایه گذاری و مناسبات مالی و غیره، بیشتر از آن به چین محتاج میباشد، که بخواهد مستقیما خود را با چین درگیر بکند، به همین دلیل، به خیال خویش، به دنبال حلقه ضعیفتر زنجیر، که روسیه باشد رفته، و شخص پوتین را مورد تهاجم قرار داده است. یکی از استراتژیهای محوری و اساسی تیم جو بایدن این است که ” پوتین باید برود”، برای رسیدن به این هدف، تلاش اصلی بر این میباشد تا مناسبات آمریکا با اتحادیه اروپا و بخصوص پیمان ناتو، به سطم و میزان استواری دهههای قبل برسد.
موقعیت ایران در پروژه امنیتی امپریالیستها را میتوان از چندین زاویه مورد نظر قرار داد. یکی از این زاویهها تامین امنیتی اسرائیل و رضایت قدرتمداری حاکمه بر اسرائیل در این زمینه نقشی کلیدی ایفا میکند. دیگر اینکه، میزان آمادگی قدرتمداری سیاسی حاکمه در ایران برای حرفشنوی و تبعیت از آمریکا و باز کردن درهای کشور به سرمایه گذاریهای آمریکائی به قیمت خارج کردن رقیبان آمریکائی میباشد، که به دنبال آن، ایران باید نظام حقوقی مدنی تجاری خود را هر چه بیشتر به نظام سرمایهداری نئولیبرال جهانی تطبیق دهد. بعد سوم را میتوان در این زاویه که قدرتمداری حاکمه در ایران باید با دشمنان و رقیبان جهانی امپریالیستها، مانند چین و روسیه فاصله گرفته و حتی به دشمنی با آنها آغاز نموده و با مبارزات امپریالیستها با آنها همراهی، همگامی و همنوایی نماید، و به دوستان آمریکا در منطقه، مانند عربستان سعودی و اسرائیل، هر روز به میزان بیشتری نزدیکتر گردد…
رویکرد دوّم، راهکارهای اقتصادی خروج از بحران امپریالیستها
چند مورد از وجوه مشترک تدابیری که در زمان بحران های اقتصادی سابهای ۱۹۲۹، و ۲۰۰۸ . بالاخره ۲۰۲۰ را میتوان در موارد زیر خلاصه کرد. تدبیر یکم تزریق بی سابقه پول بدون بازگشت و یا با نرخ بهره صفردر سیستم بانکی جهت، ممانعت از سقوط سیستم بانکی و تزریق میزان هنگفتی از پول های سرگردان در بازار سهام از طریق سیستم بانکی جهت ممانعت از سقوط بیشتر بازار سهام میباشد.
تدبیر دیگر تکمیلی، گسست پیوند میان “پول” و ارزش واقعی پشتوانه ای آن، مانند طلا و یا تولید ناخالص ملی میباشد. گرچه پایه های این امر در زمان بعد از بحران کلان ۱۹۲۹ پایه ریزی شد، این روز ها شاهد آن میباشیم که دولت ها همینطوری اوراق قرضه صادر کرده، آنها را به بانک مرکزی ( خزانه داری) واگذار کرده و در مقابل آن تریلیون ها دلار بدون پشتوانه ارزشی یا پشتوانه طلا دریافت میدارند. این امر بطور موازی توسط بانکهای مختلف نیز صورت گرفته و از طریق اوراق بهادار بانکی، از طرف بانک های خزانه داری به بهره تقریبا صفر درصد پول در آنها تزریق میگردد. استراتژی اقتصادی دولت های سرمایه داری کلان، حفظ سلامت و قدرتمداری انحصارات کلان سرمایه داری به هر قیمت میباشد، تا از آن طریق ساختارهای اقتصادی این نظام حفظ شده و تداوم حیات یافته باشند.
عرصه دیگر بازتاب های بحران های کلان اقتصادی را در ابعاد اجتماعی، مردمی و توده ای آن میتوان مشاهده کرد. بیکاری دهها میلیونی، فقر، گرسنگی، عدم تامین درمان، عمیق تر شدن فاصله میان فقرا و ثروتمندان ، از جمله بازتاب های این بحران ها در زندگی روزمره مردم میباشد. در زمان بعد از بحران ۱۹۲۹، احزاب سوسیالیست و کمونیست آمریکایی در همدستی با اتحادیه های قدرتمند کارگری، دولت را وادار نمودند، تا بخش هایی از رفورم های اقتصادی خویش را متوجه مردم معمولی و عادی نموده و از این طریق خشم خیابانی توده های مردم را مهار نماید.
تامین حقوق بیکاری، تامین بیمه های اجتماعی، فراهم نمودن مسکن ارزان با حمایت دولتی، افزایش میزان مالیات ها بر ثروتمندان و افراد با درآمد بالاتر، تسهیل دسترسی همگانی به بهداشت و درمان و تحصیل، از جمله مواردی بودند، که تحت تاثیر فشار از پایین و توسط فشارهای اتحادیه های زحمتکشان و احزاب سوسیالیستی کمونیستی بخاطر تامین رفاه نسبی مردم عادی در زمان دولت فرانکلین روزولت، بعد از بحران سالهای ۱۹۲۸-۱۹۳۱ فراهم گردید.
قدرتمداری حاکمه امپریالیستی و سرمایه داری کلان میدانستند که در صورت عدم اجرای رفورم های تامین اجتماعی، با قیام های انقلابی توده های میلیونی رو در رو خواهند بود. به همین خاطر، آنها نه تنها آماده این عقب نشینی ها بودند، بلکه این چندین قدم عقب نشینی، بیشتر بخاطر نجات کلّیت نظام های سرمایه داری حاکمه از خطر مرگ و نابودی بود، تا اینکه آنها به فکر تامین رفاه اجتماعی بوده باشند.
افزایش نقش دولت در مدیریت از طریق اقتصاد ” کینزی “
با توجه به اینکه یکی از دلایل اصلی بروز بحران ها، هار شدن و بی بند و باری کلان سرمایه داران در غارت ثروت های طبیعی، اجتماعی و اقتصادی میباشد، که از این طریق رقیبان خویش را نیز تکه پاره میکنند، بنا بر این، به توصیه ” کینز “، اقتصاد دان انگلیسی، ” دولت ” در این کشورها نه تنها خود به عنوان یک بازیگر اقتصادی قدرتمند در صحنه اقتصادی ظاهر شده و نقش آفرینی می نماید، بلکه دولت از طریق تنظیم و تصویب قوانین، فراهم نمودن شرایط برای تنظیم قوانین و قراردادهای اجتماعی اقتصادی میان بازیگران مختلف در عرصه های اقتصادی، تقش تنظیم کننده و تعادل آفرینی را در عرصه جامعه ایفا می نماید.
گرچه بطور متوسط اقتصاد دولتی در اکثر کشورها به میزان تقریبا یک سوم کل اقتصاد آن کشورها میباشد، در نظام های قدرتمداری حاکمه کلان سرمایه داری، اقتصاد دولتی بصورت زایده ای در خدمت قدرتمداری کلان سرمایه داران به کار گرفته میشود. در صورتی که در نظام اقتصادی سوسیالیستی یا مردم سالار، اقتصاد دولتی میتواند کاملا در خدمت توده های مردم، اقتصاد مردمی و مردم سالار به خدمت گرفته شود. اگر در این کشورها دولت از طریق هزینه های پروژه های بودجه ای برنامه ای خویش در رونق و رشد اقتصادی نقش افرینی میکند، بانک خزانه داری از طریق سیاستهای تنظیم نرخ بهره و تزریق پول در جامعه، در زمینه تنظیم نرخ های تورم و بیکاری نقش آفرینی می نمایند.
یکی از اهداف برنامه ای تیم اقای جو بایدن، تثبیت میزان حد اقل دستمزدها در پانزده دلار بر ساعت میباشد. بر این پایه، کارگری که چهل ساعت در هفته کارکند، ششصد دلار در هفته ، یا حدود سی هزار دلار در سال درآمد خواهد داشت. این میزان درآمد، با درآمد سطح فقر بیار یک خانواده چهار نفری برابری میکند. آقای جو بایدن زمانی دستمزد سطح فقر را به تثبیت میرساند، که ثروتمندان این مملکت، از قبیل آقای “جف بیزوس” نزدیک به دویست میلیارد دلار در سال گذشته درآمد داشته است.
دیکتاتوری نئولیبرالیستی
حفظ حاکمیت و کنترل مطلق قدرتمداری امپریالیستی در کشورهای با سرمایه داری کلان، اساسی ترین و محوریترین استراتژی در بحران ها میباشد. چند قدم عقب نشینی نظام سرمایه داری کلان در عرصه های اتخاذ سیاستهایی که در بالا توضیح داده شد، و استفاده آنها از بخش هایی از آرمان های سوسیالیستی، نه تنها موجب خاموش کردن غلیان های توده ای گردید، بلکه جهت حفظ حیات ساختارهای اقتصادی انحصارات کلان سرمایه داری و حاکمیت قدرتمداری امپریالیستی ، نقشی اساسی و کلیدی دارد و آنها را از خطر مرگ نجات میدهد.
اگر امروز ابعاد مختلف رو در رویی حکومت “جو بایدن ” را در مواجهه با بحران موجود، در چندین عرصه، از قبیل رو در رویی با بحران درمانی ناشی از ویروس کرونا، اقدامات موثر جهت ممانعت از ورشکستگی انحصارات، چگونگی حفظ سلطه امنیتی – نظامی جهانی آمریکا، چگونگی حفظ دلار بعنوان واحد پولی مسلط مبادلاتی جهانی، چگونگی حفظ حاکمیت قدرتمداری سرمایه مالی، چالش با بحران ناشی از تریلیون ها دلار پول بدون پشتوانه ای که بطور غالب در از طریق سیستم بانکی در انحصارات بزرگ تزریق گردیده است، و بالاخره، بحران اجتماعی ناشی از بیکاری، فقر در نظر بگیریم، این دولت از آقای برنی سندرز سوسیالیست، بعنوان رئیس اداره برنامه و بودجه، در جهت رو در رویی با بخش اجتماعی از قبیل تامین اجتماعی برای بیکاران و فقرا، از طریق افزایش مالیات بر ثروتمندان و روش های دیگر استفاده میکند. در حالیکه رشته های کنترل پنج شش بخش دیگر تدابیر رودررویی با این بحران، در دست انحصارات و نمایندگان کلان سرمایه داری که کنترل دو حزب جمهوریخواه و دموکرات را در دست های خویش دارند، متمرکز میباشد.
در ادامه و پس از غلیه آنها بر این بحران ها، یکی از کارهای اولی که به آن دست میبرند این میباشد، که سریعا در حد توانایی خویش احزاب چپ و سوسیالیستی را نابود کرده از همدیگر بپاشند، اتحادیه های کارگری را یا از هم بپاشند، یا از طرق ایجاد اتحادیه های موازی زرد، آنها را کمر شکن نمایند. نه تنها احزابچپ و سوسیالیستی – کمونیستی از سرکوب های زمان مکارتیسم نتوانستند سر بلند کرده و روی پای خویش بایستند، بلکه تبلیغات بلا انقطاع روانی کمونیست ستیزی و سوسیالیست ستیزی آنها در این کشورها، یک تبوی قدرتمند روانی ضد سوسیالیستی – کمونیستی در این جوامع خلق کرده است، که آنها به این راحتی ها قادر نمیباشند تا در شرایط دیکتاتوری های ” لیبرال دموکراسی”، بر آنها غالب آمده و سر بلند نمایند.
در این زمینه کافی است به تجربه سرکوب احزاب کمونیست و سوسیالیست و رهبران اتحادیه های کارگری در دوره “مکارتیزم” آمریکا بعد از غلبه بر بحران سالهای ۱۹۲۹-۳۳ . پایان جنگ جهانی دوم، در دهه های پنجاه و شصت اشاره کرد. این سرکوب، نه تنها در داخل آمریکا صورت گرفت، بلکه با روی کار آوردن دهها حکومت های کودتایی نظامی خشن، که بدترین دیکتاتوری های نظامی کمونیست ستیز را بر روی کار آوردند که منجر با زندانی، شکنجه م کشتار میلیون ها نفر از آسیای جنوب شرقی گرفته تا خاورمیانه، از قلب اروپا گرفته تا آمریکای لاتین انجامید.
ویژگیهای دوران پسا کرونا
از ویژگیهای دوران پسا کرونا میتوان به موارد متعددی اشاره نمود. یکی از این ویژگیها این میتواند باشد که سرمایه داری امپریالیستی ضعیف تر شده و با بحران عمیق بدهکاریها، سقوط قابل توجهی در تولید ناخالص ملی، ژرفا یافتگی عمیق تر شکاف میان توده های میلیاردی فقیران، در مقابل یک درصدی های ثروتمند کنترل کننده سکان کشتی امپریالیستی، قدرتمندی حرکات و اعتراضات مردمی در راه تحقق تحولات عمیق و اساسی در ساختاربندی مناسبات اجتماعی سیاسی اشاره نمود. در یک چنین شرایطی، قدرتمداری حاکمه سرمایه داری کلان امپریالیستی نه تنها مانع از آن خواهد شد تا از میزان کنترل خویش بر قدر قدرتی اقتصادی، سیاسی و امنیتی آن در جهان کاسته شود، بلکه اقدام به پیاده کردن پروژه هایی خواهد نمود تا کنترل و قدرتمداری آن ها در جهان همچنان حفظ گردد.
برای این کار نه تنها از آقای “برنی سندرز” جهت اصلاحاتی اندک در تامین اجتماعی و اقزایش اندک در سطح حد اقل میزان دستمزدها استفاده میشود، بلکه خانم ” الیزابت وارن” که از طرف حزب دموکرات در شکستن میزان ارای برنی سندرز نقشی کلیدی داشت، نیز جهت خدماتی اندک به تیم اقتصادی “جو بایدن” دعوت میشود، تا با اراوئه خدماتی اندک در زمینه اصلاحات مربوط به تامین اجتماعی، و افزایش میزان مالیات ها بر ثروتمندان، وظیفه خویش را در حفظ و نجات کلیت حاکمیت قدرتمداری امپریالیستی بر جای بیاورند. اخیرا خانم “الحان عمر”، از نمایندگان رادیکال کنگره و عضو حزب دموکرات گفت، لایحه ای جهت بخشش بدهی های دانشجویان را به کنگره میبرد.
نمایندگانی چون برنی سندرز، الیزابت وارن، الحان عمر، نه تنها کلیت نظام را زیر علامت سوال نمیبرند و در چهارچوبه های نظام موجود، در مسیر اصلاحاتی جهت بالا بردن سطح استاندارد زندگی مردم تلاش میکنند، بلکه آنها در زمینه های سیاست خارجی آمریکا که بیشترین اهمیت را برای کشور ما دارد، نمیتوانند اصلا تاثیرگذار باشند.
سرازیر شدن دهها تریلیون دلار پول های تزریق شده به بازارهای سهام، نه فقط به جیب های سهامداران کلان واریز شده است، بلکه این بازارها را به میدان قمارهای تفریحی آنها تبدیل کرده است. یکی از نمونه های هیجان های تفریحی آنها طی هفته های گذشته مربوط میشد به سهام شرکت ” قیم ستاپ “. سندیکایی از این سهامداران تصمیم میگیرند، برای تفریح هم شده، سهام یک شرکت گمنام و کم ارزشی را انتخاب کرده، روی آن آنقدر قمار بکنند، تا قیمت آن را بطور نجومی بالا ببرند. با هجوم این سندیکا جهت خرید سهام این شرکت کوچک و کم پشتوانه و افزایش نجومی میزان تقاضا برای سهام آن، ارزش سهام آنها تا هفده هزار مرتبه ارزش واقعی آن بالا برده شده بود. البته در این پروسه خرید و فروش و تجارت سهام، سهامداران این سندیکا هم از طریق خرید و فروش این کاغذ پاره های تقریبا بی ارزش، کلّی برای خود سود آوری کرده بودند.
ضعف نسبی جبهه امپریالیستی در مقابل رقیبان خویش نه تنها آنها را مانند یک خرس زخمی، یا رقیب در حال شکست در یک مسابقه، جری تر خواهد کرد، بلکه آنها با دست یازیدن به استراتژی سیاسی امنیتی دشمن تراشی خارجی، عوام فرینی تبلیغاتی و شایعه پراکنی و دروغ گویی، جنگ و آشوب آفرینی های منطقه ای، روی آوردن به کودتا های نرم، یا خشن و مستقیم در بخش های مختلف کره زمین، رقیبان خویش را شکست داده و همچنان کنترل قدرتمداری جهانی خود را حفظ نمایند. آنها در ادامه سیاست، با زیر چطر در اوردن اتحادیه اروپا و پیمان ناتو، استراتژی خنثی کردن چین و متلاشی کردن روسیه را تعقیب می نمایند.
تنها از این طریق میباشد که آنها قادر خواهند بود تا این امکان را فراهم نمایند تا کلان انحصارات سرمایه داری آنها از طریق غارت اکثریت کشورهای جهان سوم، ثروت های جهانی را به خزانه های خود سوق داده و از طریق تامین حداقل معاش و استاندارد زندگی را برای مردم خویش، به قیمت فقر و عقب ماندگی و گاه نابودی دیگران ، سلطه جهانی خویش را از طریق اتکا به به دیکتاتوری های دست نشانده نئو لیبرالی عقیم، حفظ نمایند.
پایان سخن
ما با امپریالیسم جنگی نبردی نداریم. بگذار خود مردم کشورهای امپریالیستی سرنوشت ساختار قدرتمداری سیاسی خویش را رقم بزنند. این امپریالیستها هستند که دست از سر ما بر نمیدارند. این، آنها هستند که در کشورهای ما کودتا میکنند، برای ماها حکومت تعیین میکنند، کشورهای ما را بصورت نیمه مستعمره خویش در می آورند، اگر مقاومت بکنیم، ما را تهدید کرده و یا به کشورهای ما حمله نظامی میکنند. البته اینها، همه این اقدامات را تحت پوشش و لوای دفاع از دموکراسی، آزادی، حکومت قانون انجام میدهند. برای آنها این کافی میباشد که بتوانند تا چند ده هزار نفر در کشورهای چند ده میلیون نفری را بصورت نیروهای ستون پنجم تربیت کرده باشند.
البته در شرایط حاکمیت دیکتاتوری و خفقان، استبداد و اختلاس و فساد و دزدی و ارتجاع جمهوری اسلامی ایران، نه تنها بخش قابل توجهی از مردم از تبلیغات امپریالیستی تاثیر می پذیرند، بلکه بخش قابل توجهی از مردم برای خلاص از زیر یوغ جمهوری اسلامی ایران، حاضر میباشند تا زیر پرچم هر آلترناتیو دیگری بروند. در میان آلترناتیو های مختلف، آلترناتیو سازی سیاسی امپریالیستی، میتواند یکی از این آلترناتیو های قدرتمند بوده باشد.
در شرایط بحران عمیق و گسترده اقتصادی اجتماعی کشورهای امپریالیستی، فرصت برای روی کار آورده شدن حکومت های غیر دست نشانده و مردمی در کشورهای جهان سوم، از قبیل ایران فراهم تر میشود. در یک چنین شرایطی نیروهای چپ، به عنوان نمایندگان سیاسی آلترناتیو سوسیالیستی، باید بر بستر اتکا به تشکلها و ساختارهای مدنی مردمی و متدولوژی مبتی بر آزادی و حقوق بشر، هر چه بیشتر پلاتفورم و برنامه آلترناتیو سوسیالیستی خویش را در دستور روز تحول های اجتماعی سیاسی قرار دهد. این امر از این نظر اهمیت دارد، که هر پلاتفورم غیر سوسیالیستی، نه تنها در ماهیت خویش خواستار نزدیکی با کلان سرمایه داری جهانی میباشد، بلکه با تغییر شرایط امکان بازگشت به نئولیبرالیسم عقیم دست نشانده امپریالیستها را خواهد داشت.
نوزده بهمن ۱۳۹۹
List of countries by government budget – Wikipedia
List of countries by external debt – Wikipedia
List of countries by public debt – Wikipedia
List of countries by GDP (nominal) – Wikipedia
- درباره نویسنده:
- تازهترینها: